فعالیت در فیسبوک، چیزی نیست که بخواهیم با آن درک اجتماعیمان را به آزمایش بگیریم یا آگاهی بیابیم؛ زیرا نه فیسبوک و نه هیچ شبکهی دیگر حتا همان رادیو و تلویزیون، آگاهکننده نیستند و اگر باشند نیز با آن کاری از پیش نمیبریم. نمیتوانیم با شریک شدن در تولید اطلاعات خود را همزمان بیرون از دستگاه تولیدگر تصور کنیم؛ بارها در این ستون گفته شده است که کاربران چیزی جز قطعاتی از یک ماشینِ بهنام فیسبوک نیستند.
این مسئلهی سادهای نیست؛ بسیاری از فعالیتهای ما در معمای دوبعدی انسان و ماشین، چنان گیر مانده که نمیشود تشخیص داد، عمل مستقیم و ارادهی واقعی آن به کدام یکی برمیگردد.
اطلاعات و ابزاری که برای رسیدن به آن استفاده میکنیم، فراگیرتر از همیشه شده است. فراگیری ابزار اطلاعات، چنان است که نمیتوان آنها را تحت کنترل انسان پنداشت؛ ما کسانی هستیم که در محیط ابزارها قرار گرفتهایم.
محلهای را تصور کنید که در آن مردم خاصی با افکار و اخلاق خاصشان زندگی میکنند؛ شما کسی که تازهوارد این محله شدهاید، نمیتوانید مدعی باشید که تأثیرگذاری بیشتر دارید. وجود عناصر فرهنگی آن محله حتا دور از مردم، شما را به رفتار مشخصی هدایت میکند که درنتیجه اخلاق و فکرتان را مشابه با اهالی آن میسازد.
زمانی که انسانها در محیط بدون ماشین و ابزارهای گوناگون زندگی میکردند، تحت تأثیر جغرافیا بودند. بعدها با ساختن ابزارهای دستساخت خود، توانست طبیعت و جغرافیای طبیعی را دگرگون کند و خاصیت طبیعی قطعهزمینی را که در آن زندگی میکند، مشابه با ذهنیت تخریبگر خود بسازد.
زمانی رسید که همین ابزارها که جغرافیای زیستی انسان را تحت تأثیر قرار داده بود، خود جایگزین محیطزیست انسان شد. اکنون، همان قدرت تأثیرگذاری که زمانی جغرافیا بر انسان داشت به ابزار و وسایلی انتقال یافته که اطراف ما را فرا گرفته است.
میتوان گفت، ما در محیط ابزارها زندگی میکنیم نه اینکه ابزار در محیط انسانی وارد شده باشند. این وارونگی شاید چون چندان به خود و اعمال خود واقف نیستیم، قابلقبول نباشد اما اگر به نظم اشیا و ابزار مورداستفاده خود ببینیم؛ حتا «استفاده از ابزار»، یک دروغ است.
این ما نیستیم که چیزی را استفاده میکنیم؛ نظم حاکم ابزار بر ما، طوری است که انسان را به اینسو و آنسو هدایت میکند و حرکتی که ما انجام میدهیم تابع محیط است نه ناشی از ارادهای فراتر از آن.
آگاهی نیز جز درک نیازهای مناسب با محیط نیست؛ میتوانیم موقعیت خود را بشناسیم و سپس مطابق با شرایط آن دست به عمل شویم اما به یاد داشته باشید که فقط «مطابق با شرایط»، میتوانیم دست به عمل شویم. این نکته اهمیت بسیاری برای من دارد؛ چراکه میتواند نشان بدهد که آگاهی چیست و کارکرد آن در کجا است یا اصلاً آگاهی از موقعیت و شرایط، میتواند ما را به فرای آن نیز بکشاند؟
فرای شرایط را دیدن؛ نه به این معنی که آیندهنگری را پیش بیاورد بلکه قدرت تغییر؛ چیزی را که ارادهی دیگرگونه بودن و دیگرگونه ساختن را در محیط حاکم، بهوجود بیاورد!
در صورت نداشتن ارادهی تغییر یا توانایی تصور اینچنین، نمیتوان بر آگاهی تکیه کرد زیرا شناخت ما از چیزهایی که در آن دخالتی نداریم، ناشی از تأثیرپذیری است و تصوری که در ذهنمان پیدا میشود، چون انعکاس منظرهای در آینه است.
انعکاس رنگ، شکل هندسی و دیگر مشخصات اشیای اطراف ما، چیزی نیست که آن را بهطور کامل درک کنیم اما دوربین عکاسی و یا فیلمبرداری میتواند این تأثیر و انعکاس را در خود، طوری نشانمان بدهد که لااقل درک ما از محیط و فعالیت آن را بر ما، نشانمان بدهد.
همانگونه که محیط همیشه در حال فعالیت بر ما است اگر نتوانیم تصوری فراتر از محیط و آن واقعیت موجود را که در موقعیت بهخصوصی پدید آمده، خلق کنیم؛ تمام آنچه انجام میدهیم و حتا تصور میکنیم، ناشی از فضای حاکم بر ما است.
با توضیحی که داده شد، اینک میتوان به بحث اصلیمان؛ یعنی آگاهی و عملکرد پرداخت. اکثراً که آگاهی منجر به تغییر نمیشود، دلیلش عملکردی است که از سوی چیز مورد شناخت به ما منعکس شده است. باید به مرحلهای رسید که عملکرد در آن گروهی و از آن خودسازی شود. مایی که قدرت چینش اشیای اطرافمان را نداریم و حتا استفاده از آن- اگر بتوانیم با این شرایط، خود را استفادهگر بنامیم- به نحو عجیبی بر ما تحمیل میشود، چگونه میتوانیم ادعا کنیم که استفادهکننده هستیم یا جهتدهندهی وضعیت موجود؟
همه این موضوعات به این پرسش برمیگردد؛ واقعاً آگاهی از چه؟ اینکه میخواهیم با فعالیت در فیسبوک، رسانههای جمعی و اجتماعی و… آگاه شویم، چه نوع تمایلی است و به چه نوع آگاهی میرسد اصلاً، چنین میلی، یک واقعیت طبیعی است یا آنهم تحت تأثیر محیط اطلاعاتی بهوجود آمده است؟
هرچه که هست، نمیتواند عادی و طبیعی و یا ساده باشد؛ میلِ به آگاهی و حتا شناخت -که میتواند معنای متفاوتی داشته باشد- بدون عملکرد از خود شده، چیزی که ما را در تضاد با موقعیت قرار میدهد و وارد تغییری میسازد که منشأ آن وجود انسانی ماست، مشکوک است.
***