یکی از نکتههای جالب در مورد فیسبوک، یکسانسازی تفکر است. البته اگر تفکری در اینجا ممکن باشد. زمانی که بحثی در فضای مجازی در میگیرد برای مدت زیادی بین مردم دستبهدست میشود. اعتراضها و موافقتهای نسبتاً یکسانی صورت میگیرد و هرگز نمیتوان تشخیص درستی از چگونگی حاشیههای موضوع پیدا کرد.
بهاین نوع مباحث در فیسبوک، طوفان یا موج نام میگذارند. تلاشهای عمدی هم برای ایجاد آن از سوی کاربران صورت میگیرد که به مانند تظاهرات است و بیشتر بهخاطر اعتراضها از آن استفاده میشود.
نکته اما؛ چیز دیگری است؛ بسیاری از اتفاقهای خبرساز، با استفاده از همین اخلاق کاربری، عمداً ولی پنهانی، بهخاطر سمتوسو دادن افکار عامه شکل میگیرد. مثلاً، زمانی که دولتها میخواهند افکار عمومی را منحرف ساخته و در پناه آن کار دیگری انجام بدهند تا مورد اعتراض قرار نگیرند؛ دست به خبرسازی میزنند.
خبرسازی عنوان درستی برای بحث ما است که برای ساختن موضوعهایی برای فکر کردن درست شده است. قبلاً، تلویزیون و رادیو طوری روی افکار مردم تسلط داشت که نمیگذاشت کسی با انتخاب خودش بهچیزی که میخواهد فکر کند. در یک مثال ساده میتوان این را بهتر فهمید؛ با خودتان میگویید حوصله ندارم. بهتر است بروم تلویزیون ببینم ولی میخواهید در تلویزیون چه ببینید؟
این یک پرسش احمقانه است؛ زیرا معلوم نیست که چه چیزی در آن نشر میشود و برنامههایی که ممکن است فعلاً در حال نشر باشند به انتخاب شما درست نشده است، یا نمیتوانید آن را فقط با جستوجو پیدا کنید؛ این گزینه فقط در انترنت ممکن است.
پس چهکار میکنید که بتوانید چیزی برای سرگرم ساختنتان پیدا کنید؟ هیچی! چون اصلاً قرار نبوده که شما مشخصکننده چه دیدن در تلویزیون باشید. شما گفتید حوصله ندارم؛ میروم تلویزیون میبینم.
این تلویزیون است که انتخاب میکند شما چه ببینید؛ درواقع پیشنهاد میدهد و شما نیز بر اساس پیشنهادی که از سوی جعبهی شیشهای روبهرویتان داده شده، تصمیم به تأیید آن میگیرید.
فکر کردن هم همینطور است؛ در نگاه کلی، همهچیز رسانه است. به هرچیزی که نگاه کنیم، فکری به ذهن میرسد و این فکر، از سوی همان شی، پیشنهاد شده است. این نگاه کلی را جزیی میکنیم؛ فکر کنید که فقط میخواهیم در مورد رسانهها صحبت کنیم. البته باید در نظر داشته باشید که رسانه بهطور عموم؛ آگهیهای خیابانی، نوشتههای روی دیوار، تلویزیون، رادیو، روزنامه، انترنت و انواع شبکههای اجتماعی و… پس همه اینها که بهعنوان یک عملکرد حسابشده از سوی گروههای مشخص در پشت پرده، بهسوی ما هجوم آوردهاند، چیزی را پیشنهاد میدهند و آن چیزی برای فکر کردن است.
باید توضیح بدهم که باوجود تعداد زیاد رسانه و انواع مختلف آن، «پیشنهاد برای فکر کردن» نمیتواند مفهوم مناسبی در مورد آنچه که اطلاعات رسانهای مینامیم باشد. ما در شرایطی قرار داریم که خواهناخواه، از همهسو چیزی را دریافت میکنیم که عمداً جلوی چشممان را گرفته است و چون راه فراری از آن نداریم؛ پس اطلاعات را کسب نمیکنیم؛ متحمل میشویم.
ما حتا مورد خشونت قرار میگیریم؛ بسیاری از ما نمیخواهیم عکسهای خشن را در صفحهی فیسبوک خود ببینیم اما؛ هر بار که اتفاق ناگواری میافتد، تکهپارههایی از آن-مثلا انفجار- در صفحههای فیسبوک بیشتر از ساحه موردحمله یا انفجار، پخش میشود.
احساس افسردگی، بیشتر بهدلیل این است که آگاهی و دریافت اطلاعات بهاختیارمان نیست. ما نمیتوانیم، چیزی را گزینش کنیم و مجبور به فکر کردن میشویم.
زمانی که از خبرسازی یادآور شدم، میخواستم بگویم که اکنون که کمتر به تلویزیون علاقه داریم و بیشتر در شبکههای انترنتی وقتمان را میگذرانیم؛ بازهم اختیاری در انتخاب مطالب و دیدنیهایمان نداریم.
از هر سوی با هجوم اطلاعات روبهرو هستیم و چون بیش از اندازه و نیاز، دارایی اطلاعاتی داریم، بهنحوی ارادهی آگاهی را از دست دادهایم. اینکه میخواهیم از اخبار روز اطلاع پیدا کنیم، با جستجو انجام نمیشود؛ زیرا نیاز به جستوجو کمرنگ است. وقتیکه وارد حساب کاربریتان میشوید، میبینید که رفقایتان همه، در مورد موضوع خاصی نوشتهاند. صفحههای خبری پرشده از اطلاعاتی که خودبهخود جلوی چشمتان گذاشته میشود.
حتا پول داده میشود تا خبری بدون اینکه ربطی با حساب شما داشته باشد؛ در صفحهتان تبلیغ شود.
اینها همه نشاندهندهی خشونتی است که بهقصد اطلاع دادن به شما صورت میگیرد. در چنین شرایطی، نمیتوان مدعی شد که بهعمد و با انتخاب خودآگاهی یافتهایم. در نبود ارادهی آگاهی یافتن، موجهای اطلاعاتی در شبکههای اجتماعی، پا فرارتر از تصورمان گذاشته، طوری رفتار میکند که همهچیز را کنار زده و شما را مجبور به تمرکز میکند.
یعنی، با تحلیل رفتاری موجهای گهگاهی در شبکههای اجتماعی میتوانیم به این واقعیت تلخ پی ببریم که رسانههای مدرن، نهتنها، تصمیمگیرنده ایناند که به چه فکر کنیم که حتا گاهی سرمان را گرفته بهسوی شیشهی کمپیوتر یا گوشی هوشمندمان خم میکنند و میگویند به این سوژه، خوب و دقیق نگاه کن!
رسانههای اجتماعی، خشونتبارند زیرا هیچ احترامی به ما ندارند؛ آنان همچنانی که همهی زندگی خصوصیمان را در اختیار دارند، ارادهیمان را هم گرفتهاند. اکنون میتوان ترس از جنگ رباتها را بهتر احساس کرد؛ در این جنگ نمیتوان بهاخلاق انسانی فکر کرد. دلیلش هم این است که آنچه با ما میجنگد، انسان نیست؛ ربات است و چیزی از عواطف و رفتارهای انسانی نمیداند.