امیرحسین و خانوادهاش، حدود یک هفته پیش از سقوط مزار به دست طالبان، خانهی شان را به قصد منطقهی «اَو-لای» ترک کردند. او، میگوید که پدرش، در نتیجهی سقوط بعضِ سنگرها و خبرهایی که از جبهات مقاومت در برابر طالبان شنیده میشد، مزار را، امن نمیدانست و خانوادهاش را، به منطقهی «او-لای»، در جنوب مزار که مزار را به درهی چهارکنت وصل میکند انتقال داد.
بعد از سقوط مزار، خانوادهی امیرحسین «او-لای» را به قصد چهارکنت ترک کردند. امیرحسین میگوید: «کسی که به تنگی شادیان سلطه داشت برنده بود. او دوره تنگی شادیان، دست عسکرهای سید اسد بود. طالب از تنگی تیر شده نمیتوانست.»
تسلط نیروهای تحت فرمان سید اسدالله مسرور، به درهی چهارکنت و شرایط جغرافیایی آن، ولسوالی چهارکنت را به پناهگاه امن مردم، در برابر طالبان تبدیل کرده بود.
بعد از حملهی طالبان به مزار، در ماه اسد ۱۳۷۷، عدهای از مردم، پیاده و سواره به سمت دشت شادیان و منطقهی «او-لای»، حرکت کردند. هوای بینهایت گرم و طاقتفرسای مزار در ماه اسد و نبود آب آشامیدنی صحی، بسیاری از مردم را با گرمازدگی، اسهال و استفراغ روبهرو کرده بود. امیرحسین که خود شاهد مرگ چندین تن، از بیماران مبتلا به بیماریهای ذکر شده بوده است، میگوید که اگر پزشکان در چهارکنت، تنها به سِرُم دسترسی داشتند، تعداد زیادی از قربانیانی که اکثرشان زنان و کودکان بودند، از مرگ نجات مییافتند.
بعد از گذشت دو ماه، با آرامتر شدن اوضاع، امیرحسین و خانوادهاش به مزار برگشتند. خانهی پدری امیرحسین، در سرک ۲۰ متره موقعیت داشته است که آن سرک را خط فاصلهای بین خوشبختی و بدبختی مینامد. یکطرف سرک منطقهای با اکثریت شیعه و طرف دیگر، سرکی با اکثریت غیرشیعه. امیرحسین میگوید که نیروهای وابسته به طالبان، حدود هر دو هفته یکبار، با دریافت گزارشی، به محله آنها میآمدند. یک سمت، توهین، تحقیر و لتوکوب جریان داشت و سمت دیگر سرک، دکانداری، روبهروی دکانش را آب و جارو میکرد، قصابی مشغول ذبح حیوانی بود و کودکان بازی میکردند.
امیرحسین میگوید که در روزهای آخر حکومت طالبان در مزار، طالبان را میدیدند که داتسنهای شان را گلآلود میکردند و آمادهی فرار میشدند. او، هرگز صبحی که بعد از خروج طالبان از مزار، کنار مسجد محلهی شان جمع شده بودند را فراموش نمیکند. به گفتهی امیرحسین، آن روز، بعد مدتها، ساکنین هر دو طرف سرک بیست مترهی خوشبختی و بدبختی، شاد و خوشحال بودند.