مرد اعدام‌شده‌ای که دوباره زنده شد

طاهره هدایتی
مرد اعدام‌شده‌ای که دوباره زنده شد

استدیوم فوتبال، پر بود از کسانی که در انتظار اعدام مردی به جرم زِنا جمع شده بودند. جاوید که خود بیننده‌ی آن رویداد بوده، می‌گوید که طالبان آن روز مردی را به جرم زِنا در استدیوم فوتبال آورده بودند تا او را اعدام کنند.

جاوید می‌گوید؛ آنچه در آن روزگار بیش‌تر برایش دردآور بود، این است که مردم آن‌قدر به شوق به تماشای بازی فوتبال در آن استدیوم نمی‌آمدند که زمانی می‌خواستند، فردی را اعدام کنند، جمع می‌شدند.

جاوید که می‌خواهد بیش‌تر توضیح بدهد، بغض گلویش را گرفته است.  چیزی به نام زندگی در دوران طالبان وجود نداشت. برای ما و هم‌نسلان ما هیچ انگیزه‌ای برای زندگی وجود نداشت. ما نسل جنگ بودیم.»

جاوید که پیش از این نیز شاهد چندین بار اعدام از طرف حکومت طالبان بوده، از روزی حرف می‌زند که طالبان مردی را به جرم زنا آوردند و پس از این که جرمش از سوی مسؤول امر به معروف آنان خوانده شد، او را به دار آویختند.

مرد، دقایقی پس از حلق‌آویز شدن، شروع به دست و پا زدن می‌کند. مردم، طالبان را به خاطر جاری‌کردن حکم شریعت تحسین می‌‌کنند؛ پس از این که طالبان اطمینان حاصل می‌کنند که او دیگر نفسی در بدن ندارد، دوباره از دار پایین کرده و جسدش را در آمبولانسی قرار می‌دهند تا او را ابتدا به سردخانه انتقال داده و پس از آن در قبرستانی دفن کنند.

جاوید، از آن روز سخت متاثر است. او، تا کنون نتوانسته خاطره‌ی آن روز تلخ را فراموش کند. جاوید می‌گوید؛ نیم‌ساعتی نگذشته بود که خبر رسید، آن مرد دوباره زنده شده است. «وقتی که مرد اعدام شد و او را به امبولانس انداخته بودند، جسد در آمبولانس دوباره زنده شده بود؛ اما کسی متوجه نشده بود تا زمانی که می‌خواستن او را به سرد خانه ببرند. وقتی می‌خواستند او را داخل جعبه‌ی سردخانه بگذراند، فهمیدن که او زنده است.»

جاوید می‌گوید که آن روز مردم گروه گروه به دیدن مرد اعدام‌شده در شفاخانه می‌آمدند تا ببینند واقعا او زنده است یا خیر؟

او که خود نیز شوکه شده بود، به دیدن مرد به شفاخانه می‌رود و می‌بیند که واقعا او دوباره زنده شده و در مراقبت‌های عاجل است.

«وقتی به دیدن آن مرد به شفاخانه رفتم، دیدم که همانند من ده‌ها نفر دیگر نیز آمده تا ببین او زنده است یا نه! مردم از بس خرافاتی بودن، دست وپا و حتا لباس‌های او را نیز بوسه می‌زدن و فریاد می‌کشیدن که او بی‌گناه است.»

جاوید که حالا مردی کهن‌سال است، می‌گوید؛ این تنها خاطره‌ی تلخی نیست که از زمان طالبان به خاطر دارد. جاوید، از روز دیگری می‌گوید که فردی را به جرم رابطه با زنی زیر دیوار کردند.

می‌گوید که در زمان ما فقط به ظاهر مکتب بود؛ اما در داخل، حرف از درس و کتاب و استاد نبود. «مردم را به عمد می‌خواستن که بی‌سواد بمانن؛ خانم‌ها به مکتب رفته نمی‌تانست. مردم باید لباس محلی می‌داشتن و ریش خود را بلند می‌گذاشتن.»

به گفته‌ی جاوید، مردم مثل امروز نمی‌توانستند خود را آراسته کنند و لباس شیک بپوشند. در آن روزگار مُد و فیشن نیز جرم بود و اگر زمانی می‌دیدند که کسی لباس نو پوشیده و ریش خود را اصلاح کرده است، به شدیدترین حالت ممکن شکنجه می‌کردند.

جاوید، میان‌سالی‌اش را در زمان طالبان سپری کرده است. یعنی از نسلی بوده است که آزادی‌های پیش از حکومت طالبان را چشیده و وارد جوی از حکومت افراطی شده بودند که زندگی در آن همراه بود با قید و بندهای افراطی-مذهبی. او به عنوان فردی زیسته است که عمل‌کردهای طالبان را به خوبی با پوست و استخوان فهمیده و درد کشیده است.

پی‌نوشت : مطالب درج شده در این ستون، برگرفته از قصه‌های مردمی است که قسمتی از زندگی خود را تحت سلطه‌ی طالبان در افغانستان گذرانده‌اند و خاطرات‌شان را با روزنامه‌ی صبح کابل شریک کرده‌اند. خاطرات‌تان را از طریق ایمیل و یا صفحه‌ی فیس‌بوک روزنامه‌ی صبح کابل با ما شریک کنید. ما متعهد به حفظ هویت شما و نشر خاطرات‌تان استیم.