وزن لباس؛ محک درست‌کاری خیاط

طاهره هدایتی
وزن لباس؛ محک درست‌کاری خیاط

سراج در دوره‌ی حاکمیت طالبان، ده ساله بود. او نیمِ روز را، در دکان خیاطی یکی از آشنایان پدرش در منطقه‌ی قول اردوی هرات، شاگردی می‌کرد.

استادش خیاط خوبی بود و مشتریان زیادی نیز داشت. سراج می‌گوید که روزی یکی از افراد نظامی طالبان به خیاطی آن‌ها آمده و از استادش خواست تا برای او پیراهن و تنبان بدوزد.

بعد از ختم اندازه‌گیری‌ها و ثبت سفارشات آن مرد برای خیاطی، شخص طالب رو به استادِ سراج کرده و به او گفت که در حضور خودش، تکه‌ای را که برای لباس آورده وزن خواهد کرد و‌ روزی که برای تحویل گرفتن لباس می‌گردد، لباس و تکه‌های اضافه را وزن خواهد می‌کند تا مطمئن شود خیاط، مرد درست‌کاری است و از مال مردم، نمی‌زند.

سراج می‌گوید که در جریان دوخت و برش لباس آن مرد، سراج و بقیه‌ی شاگردان متوجه بودند تا تمام تکه‌های باقی‌مانده و برش‌خورده را جمع کنند. آن‌ها باید وزن قبل از دوخت و بعد از دوخت را یک‌سان حفظ می‌کردند. بعد از گذشت چند روز، قرار معین رسید و بعد از دوخته شدن لباس، مرد برای تحویل آن به دکان خیاطی سر زد. دوخت لباس خوب بود و از آن راضی بود؛ اما مشکلی وجود داشت. وزن لباس دوخته شده به همراه تکه‌های برش خورده‌ی اضافیِ آن، اندکی کمتر بود از عددی که روز اول روی ترازو ظاهر شده بود.

سراج می‌گوید؛ بعد از این‌که مرد متوجه اختلاف وزن تکه و لباس شد، توهین به استاد خیاط را شروع کرده و او را به جرم رعایت نکردن قوانین مربوط به حق‌الناس، در مقابل شاگردانش مورد لت و کوب قرار داد. آن‌مرد علاوه‌ بر لت و کوب خیاط، می‌گفت که نه تنها پولی تحت عنوان کرایه‌ی دوخت به او نخواهد پرداخت؛ بلکه خیاط را به‌خاطر کوتاهی در رعایت حق‌الناس، با خود به زندان خواهد برد.

سراج، وقتی دید که آن شخص قصد کوتاه آمدن ندارد و می‌خواهد استادش را با خود ببرد، خود را دوان ‌دوان به پوسته‌ی طالبانی که در نزدیکی دکان آن‌ها قرار داشت رساند و از آن‌ها خواست تا جنجال بین خیاط و آن مرد را فیصله کنند. سراج می‌گوید؛ از آن‌جایی‌ که استادش هر روزه برای ادای نماز به مسجد می‌رفت، ماموران طالبان در آن منطقه او را به خوش‌نامی می‌شناختند و هنگامی ‌که از سراج در باره‌ی گرفتاری خیاط شنیدند، به دکان خیاطی رفته و مرد خیاط را نجات دادند.

تمام خاطرات سراج از دکان خیاطی، به همین‌جا ختم نمی‌شود؛ او با وجود این‌که هنوز به سن شرعی برای ادای نماز نرسیده بود، شب‌هایی که خیاطی را به قصد خانه ترک می‌کرد، گاهی اوقات در مسیر راه، بدون داشتن وضو، دو و یا سه بار مجبور به ادای نماز یک وقت در مکان‌های متفاوت، توسط طالبان می‌شد. نظر به ممنوعیت تماشای ویدیو و حمل کاست‌های ویدیویی، سراج گاهی اوقات آن‌ها را در یقه‌ی لباسش پنهان می‌کرد. او می‌گوید که روزی، کاست ویدیویی را در فاصله‌ی یقه تا کمرش پنهان کرده بود، مجبور به رفتن به مسجد و ایستادن در صف نماز جماعت شد؛ آن‌ روز بعد از رکوع رکعت آخر، کاست از میان پیراهن او روی زمین افتاد و باعث شد تا سراج برای بیست دقیقه بعد از ختم نماز نیز، از جایش بر‌نخیزد و تا خالی شدن مسجد صبر کند.

پی‌نوشت ۱: دانیال دایان در هرات، گزارش‌گر همکار در این گزارش است.

پی‌نوشت ۲: مطالب درج شده در این ستون، برگرفته از قصه‌های مردمی است که قسمتی از زندگی خود را تحت سلطه‌ی طالبان در افغانستان گذرانده‌اند و خاطرات‌شان را با روزنامه‌ی صبح کابل شریک کرده‌اند. خاطرات‌تان را از طریق ایمیل و یا صفحه‌ی فیسبوک روزنامه‌ی صبح کابل با ما شریک کنید. ما متعهد به حفظ هویت شما و نشر خاطرات‌تان استیم.