رسم و قانونی را که طالبان برای هندوها و سیکهای کشور رقم زدند، سبب منزویشدن این قشر شد و تا امروز هندوها و سیکهای کشور خاموشانه شلاق تعصب این گروه دهشتافگن را حس میکنند و رنج میبرند.
اورتارسینگ در کتاب ۴۴ روایت دیگر از افغانستان از ظلم و ستمهای طالبان با اهل هنود و سیکها چنین میگوید: «طالبان در زمان حاکمیت شان یک قانون شانزدهمادهای را برای اهل هنود و سیکها وضع کرده بودند که تا حدی موفق شدند این قانون را عملی کنند؛ از جمله در این قانون آمده بود که هندوها و سیکها حق ساختن عبادتگاههای جدید را ندارند، اهل هنود و سیکها حق ندارند لباس همانند مسلمانان بپوشند، بالای خانهها و دکانهای شان باید پرچمهای زرد رنگ نصب شود تا از دیگر مردم متمایز شوند، هندوها و سیکها حق ندارند با مسلمانان دست بدهند و حق ندارند با مسلمانان در یک خانه زندگی کنند.»
وقتی طالبان این قانون را وضع و عملی کردند، زندگی برای این قشر هر روز مشکلتر میشد و پیامدهای آن قانون تا امروز هندوها و سیکهای کشور را رنج میدهد؛ زیرا هیچ مسلمانی به خانهی هندوها نمیرود و این سبب شده تا این قشر همیشه منزوی باشند و حق شان به آسانی تلف شود.
اورتارسینگ، همچنان در این کتاب گفته است که طالبان با وضع این قانون بسنده نکرده و بسیاری وقتها بالای خانههای هندوها و سیکها حمله میکردند و زمانی که بالای خانهی خودش حمله شد، یازده نفر از نزدیکان و عزیزانش جان شان را از دست دادند که در این میان دختر خُردسال نازنیناش نیز جان شیرینش را از دست داده و داغ مرگش در قلب پدرش ماندگار شد.
ظلم و ستمهای طالبان، هندوها و سیکهای کشور را خانهبهدوش کرده بود و اورتارسینگ هم همواره از یک ولایت به ولایت دیگر رفته تا جانش را حفظ کرده تا چند روزی را بدون دغدغه، سر کند.
او گفته است که به صفت معلم در ولایتهای مختلف کشور کار کرده و از دل و جان با نیت نیک به شاگردان مسلمانش درس داده است؛ اما قانون وضعشدهی طالبان فاصلهی زیادی بین این مردم و شهروندان دیگر کشور ایجاد کرده است که هرقدر تلاش کنیم باز هم مردم ما را با دید دیگری مینگرد.
با آن که چند سالی میشود طالبان دیگر حکمرانی نمیکنند؛ اما سایهی ترس و وحشت این گروه، همیشه این ساکنان افغانستان را دنبال کرده و آن قانون غیر انسانی افکار عمومی را نسبت به هندوها تغییر داده است.
در حکومت امروزی هم همهی ما شاهد استیم که وقتی کسی با یک هندو و سیک روبهرو میشود، نگاههای تحقیرآمیزی را تحویلش میدهد و در مکاتب اولادهای شان را با تمسخر «چوچهی هندو» صدا میزنند و همواره مورد آزار و اذیت قرار میدهند.
بهادرسینگ (نام مستعار) که دکان عطاری دارد، از زمان طالبان چنین روایت میکند: «در زمان طالبان ظلمهای زیادی با مردم ما شده است. روزهای اولی که در محلهی مسلماننشین دکان باز کردم، هیچ کس برای خرید به دکانم نمیآمد؛ اما در حال حاضر تعداد کمی از مردم موقع عبور از مقابل دکانم با اشاره مرا به همدیگر نشان میدهند و بسیاری هم میآیند از من خرید میکنند و میگویند نانی که خودتان پخته باشید به ما بدهید. چون چندین نفر آمدند نان خشک از من بردند. یک روز از مرد مسلمانی که دنبال نان آمده بود دلیلش را پرسیدم و گفتم شما مسلمانان که با ما هندوها حتا دست نمیدهید، چطور شده دنبال نان آمدی؟ آن مرد از این که دیگران رفتار نادرست همرای ما داشت متأثر شد و گفت ما عقیده داریم که طفلی که زبان نمیکند اگر نان هندو بخورد خیلی زود زبان باز میکند و حرف زدن یاد میگیرد و دیگر این که ما و شما هیچ فرقی با هم نداریم.»
پینوشت: مطالب درج شده در این ستون، برگرفته از قصههای مردمی است که قسمتی از زندگی خود را تحت سلطهی طالبان در افغانستان گذرانده اند و خاطرات شان را با روزنامهی صبح کابل شریک کرده اند. خاطرات تان را از طریق ایمیل و یا صفحهی فیسبوک روزنامهی صبح کابل با ما شریک کنید. ما متعهد به حفظ هویت شما و نشر خاطرات تان استیم.