
زرمینه (نام مستعار) بانویی که شش ماه از عروسیاش میگذرد، حالا وقتی که پای حرفهایش نشسته ام، حس میکنم که دل خوشی از روز عروسیاش ندارد و برای او، روز عروسی اش، -آن روزی که باید روز تحقق رویاهایش باشد- نبود.
زرمینه که در یکی از قریههای شهر غزنی زندگی میکند، از شرایط زندگی در قریهی شان میگوید که از چند ماهی بدین سو است که در قریه آنها طالبان توانسته اند با زور تفنگهای شان قانونهای خود شان را بر مردم بقبولانند و قوانین طالبان آن قدر ظالمانه است که از ترس هیچ کسی در قریهی آنان نمیتواند روی حرف طالبان حرف بزند.
این بانوی جوان که بعد از عروسیاش، حالا همراه همسرش که با موتر کرایهای مشغول موتربانی است، در شهر کابل زندگی میکند و توانسته است خود را از قریهای که تحت حاکمیت طالبان است، رها کند. او، میگوید: «همین که بچهی مامایم به خواستگاریام آمد و چون خانوادهی مامایم در کابل زندگی میکردند، میدانستم که با قبول کردن ازدواج بچهی مامایم باید میآمدم برای زندگی به کابل و خیلی خوشحال بودم که میتوانم مراسم عروسی داشته باشم، آن طور که در رویاهایم به آن فکر میکردم.»
حرف دل زرمینه این بود که وقتی موضوع خواستگاری پسر مامایش در خانوادهی شان مطرح شد، خانوادهاش خواستار این شدند که مراسم عروسی همین جا در قریهی شان برگزار شود؛ چون پدر زرمینه میگفت که او در بین قوم شان آبرو دارد و باید عروسی دخترش در قریهی شان برگزار بشود.
زرمینه میگوید: «همه قبول داشتند که محفل عروسی در قریه برگزار شوه؛ اما گپ ده اینجی بود که هیچ کدام مان تا روز عروسی هیچ ده قصه طالبان نبودیم و فکرش را هم نکده بودیم که طالبان عروسی مان را برهم بزنند.
زن مامایم روز پیش از عروسی به مه گفت که حاضر شو تا برویم آرایشگاه و عروس باید ده روز عروسیاش آرایش کنه؛ اما ده قریهی ما هیچ آرایشگاهی نبود و مه هم خودم ده دلم آرزوی این ره داشتم که شوه ده روز محفلم آرایش کنم و زیباتر معلوم شوم؛ اما مچوم که گپ آرایشگاه رفتن ما از کجا ده گوش طالبان رسید و همین که خواستیم با دختر ماماهایم و همشیره ام به طرف شهر غزنی برویم، طالبان دم حویلی ما ایستاد شده بودند و نگذاشتند که موترهای ما حرکت کند.»
چند عضو گروه طالبان و فرماندهی شان، آن روز جلو آرایشگاه رفتن زرمینه را برای روز عروسیاش میگیرند و فرماندهی طالب به پدر زرمینه میگوید که دختر او نمیتواند به آرایشگاه برود و شرعیت به آنها این حق را نمیدهد و مراسم عروسی شان باید بدون کدام موسیقی و رقص و شادی برگزار شود.
زرمینه ادامه میدهد: «همین شد که روز عروسیام از ترس طالبان بدون شادی و آرایش و آن همه خیالاتی که برای روز عروسیام داشتم، گذشت و این تنها روز عروسی من نبود که این گونه گذشت؛ همین حالا هم طالبان در اطراف شهر غزنی هیچ آرایشگاه زنانهای را اجازهی کار نمیدهند و در قریههایی که طالبان در آن حاکمیت دارند، نمیگذارند هیچ عروسی روز عروسیاش خود را آرایش کند و یا به آرایشگاه بروند.»
هر چند همسر زرمینه و خانوادهی مامایش با آوردن او به کابل، حاضر شدند که مراسم کوچکی برای او برپا کنند و او را به آرایشگاه فرستادند؛ اما خود زرمینه میگوید: «آرایش کردن در روز عروسیام برایم یک حسرت ماند.»
طالبان این روزها پشت دروازههای شهر غزنی استند و در بسیاری از قریههای اطراف غزنی هم اکنون تسلط دارند و بیشتر مردم این قریهها، ترس طالبان را بر دل دارند؛ این گروه توانسته است شماری از قوانین خود را بر مردم قریههای حومهی غزنی تطبیق کند و مردم این قریهها اکنون با دشواری بسیاری در زیر سایهی طالبان به زندگی مشغول اند.
پینوشت: مطالب درج شده در این ستون، برگرفته از قصههای مردمی است که قسمتی از زندگی خود را تحت سلطهی طالبان در افغانستان گذرانده اند و خاطرات شان را با روزنامهی صبح کابل شریک کرده اند. خاطرات تان را از طریق ایمیل و یا صفحهی فیسبوک روزنامهی صبح کابل با ما شریک کنید. ما متعهد به حفظ هویت شما و نشر خاطرات تان استیم.