مهاجرت؛ سفری کوتاه به درازای عمر آدمی

عبدالله اطلس
مهاجرت؛ سفری کوتاه به درازای عمر آدمی

قسمت دوم

تأثیرهای مهاجرت در بی‌کاری به سادگی قابل تشخص نیست؛ زیرا معمولا مهاجران دارای توزیع شغلی و رشته‌ی فعالیتی و محل سکنایی جداگانه در کشور مقصدند. بنا بر این، در رقابت کامل و مستقیم با نیروهای کار محلی قرار نمی‌گیرند. در برخی شرایط حتا پیش می‌آید که بوم‌گزینی و بی‌کاری را با از میان برداشتن تنگ‌ناهای ناشی از عرضه‌ی کار داخلی در مشاغل معین یا در نواحی معین، کاهش دهد و موجب افزایش اشتغال شود. دیده شده است که بازگشت بوم‌گزاران مشکلاتی در بخش‌های بازار کار ایجاد کرده و به افزایش بی‌کاری منجر می‌شود. این مهاجران یا بوم‌گزاران، در کنار افزایش نیروی کار، میزان تقاضا برای کالاهای مصرفی را نیز افزایش می دهند؛ بر این اساس مقدم در کتاب خود یادآور می‌شود که اگر کارگران افغانستان نبودند، واقعا نیروی کار ساده‌ی بسیاری از طرح‌های عمرانی و کارهایی که از نظر ما منزلت پست دارد را چه کسی تأمین می‌کرد؟ من (امیر هاشمی مقدم) چندی پیش با کارشناسان اداره‌ی کار استان (ولایت) سیستان و بلوجستان (که زمانی بیشترین مهاجران افغانستانی را در خود جای داده بود و اکنون تبدیل به استان‌های ممنوعه برای افغانستانی‌ها شده) گفت‌وگو می‌کردم.

می‌گفتند پس از اخراج افغانستانی‌ها از این استان، بسیاری از مشاغل و صنایع این استان نیز به تعطیلی کشیده شده است؛ چرا که کارگران بومی، حاضر به کارکردن در این حوزه‌ها نیستند. برای نمونه، مدیر یکی از بزرگ‌ترین کارخانه‌های کنسروسازی استان به اداره‌ی کار مراجعه کرده و گفته که بارها آگهی به روزنامه داده که برای برخی از بخش‌ها حاضر است دو برابر حقوق بدهد؛ اما هیچ کارگر ایرانی‌ای بیش از یک روز در آن‌جا تحمل نمی‌کند. در جای دیگر از زنده‌یاد دکتر پرویز ورجاوند یاد می‌کند که داستان مشابهی دارد, او از کارخانه‌های سنگ‌بری در یکی از شهرهای ایران که پر از کارگران افغانستانی بود؛ در حالی که جوانان آن شهر در سطح شهر بی‌کار می‌گشتند، وقتی علت را جویا شد، اهالی شهر گِله کردند که جوانان آن‌جا دیگر حاضر نیستند به کارهای این‌چنینی بپردازند.

با خودم اندیشیدم ایرانی‌های عزیز هیچ وقت دست به چنین کارهای نمی‌زنند و اگر باشد هم بسیار به ندرت است. کسانی که ادعا می‌کنند افغانستانی‌ها کار را از دست ما گرفته اند، آیا حاضر اند با چنین شرایط و وضعیتی کفاشی کنند؟ من که باور نمی‌کنم. گفتم پدر جان پسر کارگر نداری؟ آهی از دل کشید و گفت، یکی از آن‌ها که توان کار کردن را دارد، سه سال قبل به ترکیه فرستاده بودم و از بخت کم ما که با هزار زحمت و خطر خود را رسانده بود؛ ولی مدتی پیش دوباره برگرداندند. وی می‌گفت: «پسرم پس از آمدنش تمام رفتار و عمل شان فرق کرده است و شدیدا از لحاظ روحی متأثر شده است. پسرم می‌گوید من تقریبا سه سال از عمر خود را در کمپ مهاجرت سپری کردم و سرانجام هم دیپورت شدم.» گفتم خوب، چرا این کار را کردی این‌جا با این همه امکانات چرا پسرت را برای تحصیل روان نکردی؟ لحظه‌ای مکث کرد؛ بعد گفت: «مگر من نابودی او را می‌خواستم؟» زیر چشمی نگاهی کردم و گفتم که به هیچ وجه؛ هیچ پدری نابودی پسرش را نمی‌خواهد. دوباره با لبخند نگاهم کرد گفت: «میدانی من فقط برای آینده‌ی پسرم این کار را کردم و اندک پولی را که از مزد کارگری داشتم دادم و خیال می‌کردم که اگر آن‌جا قبول شود زندگی راحت‌تر و بهتری را خواهد داشت. از طرف دیگر چه فرق می‌کند بالاخره مسافر استیم، در هر کجا که باشیم.» در یاد آن کتاب «چه کسی مرا این همه از خانه‌ام دور کرده اند؟» از ابراهیم امینی که از جریان سفرش در اورپا بازگو کرده است افتادم.

 رویایی شدم و پرواز کردم به آن روزهایی که از تلویزیون داشت خبر از سفر مهاجران افغانی به ترکیه می‌داد (گارد ساحلی یونان از غرق شدن پنجاه‌وسه مهاجر افغان به شمول کودکان خبر داد، در اثر واژگون شدن قایق حامل مهاجران در آب‌های یونان بیست و سه تن جان باختند و هفت نفر دیگر نجات داده شد. مقام‌های یونان از نجات دادن پنجاه‌وهفت نفر خبر داد و هنوز در مورد علت اصلی سرنگونی قایق‌های مهاجران و قربانیان آن اطلاعاتی منتشر نشده است؛ و ده‌ها از این قبیل رخ‌دادهای ناگوار را روزنامه‌ها منتشر می‌کرد و از برنامه‌های تلویزونی پخش می‌شد).