بحران ادغام؛ انگیزه خودکشی مهاجران

مجیب ارژنگ
بحران ادغام؛ انگیزه خودکشی مهاجران

مهاجران، همواره ناگزیر اند که خود را با محیط فرهنگی و شیوه‌ی زندگی  و آداب جدید منطبق کنند. از طرف دگر جامعه‌ی مهاجرپذیر، ناگزیر است تا امکانات و خدمات جدیدی برای مهاجران فراهم کند.

مهاجرت، خواه داخلی باشد یا مهاجرت بین‌المللی، در ترکیب جمعیت مهاجر‌پذیر تغیراتی را ایجاد می‌کند و ممکن است به بروز مشکلات اجتماعی و اقتصادی منجر شود. به گونه‌ی مثال؛ افزایش مهاجرت کارگران باعث تورم کارگر در بازار کار آن کشور می‌شود. از سویی هم مهاجران برای انطباق شان با آداب نامأنوس محلی و شیوه‌ی مختلف زندگی در آن محل، با مشکلات فراوانی روبه‌رو می‌شوند.

مهاجران همیشه این ترس را دارند که نتوانند در کشور میزبان مدغم شوند. این سکه‌ دو روی دارد. روی نخستش ترس ناشی از توهم پذیرفته نشدن از سوی کشور میزبان است و روی دوم آن، حقیقتی است انکارناپذیر؛ در شماری از کشورهای مهاجرپذیر، مهاجران در واقع هیچ‌گاهی نمی‌توانند در جامعه مدغم شوند. مانع اصلی این ادغام در بیشتر موارد، جو فرهنگی و فکری جامعه‌ی میزبان است؛ در این کشورهای مهاجر‌پذیر، تعریف مشخصی از برخوردها و کنش‌های ‌شان در برابر مهاجران وجود ندارد و دولت میزبان هم سیاست روشن و ثابتی را در رابطه به مهاجران دنبال نمی‌کند؛ به ویژه شهروندان کشورهایی که ادعای برتری نژادی دارند هیچ‌گاهی نمی‌توانند با مهاجران برخورد انسانی داشته باشند. در چنین کشور‌هایی، مهاجران نمی‌توانند در جامعه‌ی میزبان جای بگیرند و خودشان را جزو جامعه‌ای بدانند که در آن زندگی می‌کنند.

در بعضی موارد این خود مهاجران اند که مانعی برای ادغام شان در جامعه‌ی میزبان می‌شوند؛ به ویژه مهاجرانی که از کشور‌های در حال رشد به کشور‌های توسعه‌یافته راه پیدا کرده اند؛ بیشتر دچار بحران ادغام می‌شوند. مثال خوب در این مورد مهاجران افغانستانی می‌تواند باشد.

در افغانستان، تمایل به مهاجرت بین‌المللی بیشتر در میان جوانان روستایی دیده می‌شود و شمار زیاد مهاجران افغانستانی در کشورهای همسایه‌ی ما، هیمن جوانان روستایی استند؛ جوانانی که تجربه‌ی ابتدایی از زندگی مدرن را ندارند؛ از دورافتاده‌ترین گوشه‌های افغانستان یک‌بارگی وارد دنیای مدرن امروزی می‌شوند؛ آن‌هایی که در دورافتاده‌ترین و عقب‌مانده‌ترین گوشه‌های افغانستان زندگی می‌کنند، با فرهنگ زندگی شهری و ابزارهای آن آشنایی چندانی ندارند و یکباره وارد مدرن‌ترین شهرهای جهان می‌شوند. کسانی که از خانه‌های کاهگلی بلند می‌شوند و چند شبه در مدرن‌ترین خانه‌ها  با بهترین امکانات رفاهی امروزی روبه‌رو می‌شوند. برای این مهاجران، سال‌ها زمان می‌برد تا به استفاده از امکانات و ابزار‌های زندگی در جامعه‌ی پیشرفته سازگاری پیدا کنند.

آن‌هایی که در دورترین روستاهای افغانستان بزرگ شده اند و زندگی کرده اند، هیچ‌گاهی به راحتی نمی‌توانند باورها، آداب و شیوه‌ی زندگی شان را کنار بگذارند. و از سویی هم کشور میزبان نمی‌تواند، مهاجران را با فرهنگی که با خود آورده اند بپذیرد. همین باعث می‌شود پروسه‌ی ادغام این مهاجران در کشور میزبان به ناکامی بینجامد و یا کم از کم با کندی پیش رود.

بیشتر مهاجران افغانستانی ترس مدغم نشدن شان را در جامعه‌ی میزبان شناسایی کرده اند و با همین ترس شب و روز می‌کنند. در رابطه به وقوع و ماهیت تهدید ارائه شده، ما سه نوع دسته‌بندی برای ترس داریم؛ ترس وجودی، ترس اجتماعی و ترس بیولوژیکی. مهاجر افغانستانی در کنار دو دسته‌ی دگر، بیشتر درگیر ترس اجتماعی است؛ ترسی که پیش از آمدن به کشور میزبان در روان شخص مهاجر شکل می‌گیرد و با زندگی در کشور میزبان، روز به رزو  قوت بیشتری می‌گیرد. بر اساس چشم‌دید مان، به راحتی می‌شود گفت که بیشتر مهاجران افغانستانی مزه‌ی ناکامی پروسه‌ی ادغام شان در کشور میزبان را چشیده اند. یافته‌های روان‌شناسان نشان می‌دهد که ناکامی پی‌هم، بانی پرخاش در شخص می‌شود. این پرخاش گاهی مستقیم با مانع برخورد می‌کند و خودش را نشان می‌دهد؛ گاهی به سمت خود شخص تغییر مسیر می‌دهد که در این صورت منجر به خودکشی می‌شود. ما شاهد چندین حادثه‌ی خودکشی از مهاجران افغانستانی در کشورهای مختلف بوده ایم.

در ترکیه؛ در شهری که خودم زندگی می‌کردم، یک مورد از این حادثه‌ها برای علی نوجوان شانزده‌ساله‌ای اتفاق افتاد. او را هر بار که می‌دیدم، افسرده و نگران به نظر می‌رسید؛ اما این نوجوان زیاد نتوانست در برابر سختی‌های مهاجرت دوام بیاورد؛ پرخاش ناشی از ناکامی مدغم‌شدن در جامعه‌ی میزبان، به سمت خودش تغیر مسیر می‌دهد و در نتیجه او در یکی از روزهای بهار سال گذشته، همین که خانه را خلوت می‌بیند، خود را به دار می‌آویزد.