طبیعتا عدم کنترل عواطف در هر شرایطی که هر کدام مان قرار داریم، میتواند آسیب و صدمههای جدیای را به روابطی که با اعضای خانواده، همکاران و دوستان داریم، وارد کند. هر انسانی دارای عواطفی چون غم، شادی، عصبانیت، افسردگی و … است که باید توانایی این را پیدا کنیم تا عواطف و احساسات خود را کنترل کنیم. این عواطف در افرادی که دچار بیماری اعتیاد اند، به سختی قابل کنترل است. در واقع فرد معتاد توانایی کنترل عواطف خود را نداشته و عدم کنترل عواطف در اغلب معتادان یکی از عوامل مهم بر شمرده میشود که این افراد را به سمت اعتیاد یا مصرف شدید مواد مخدر کشانده است.
اگر بخواهم به صورت فردی وارد این مبحث شوم باید بگویم که تا پیش از این من هم هیچ آگاهی خاصی در این مورد نداشتم. نمیدانستم که باید عواطف و احساسات خود را کنترل کنم یا اصلا چه نیازی است که یک فرد یاد بگیرد تا عواطف و احساسات خود را کنترل کند.
تا قبل از این که فردی روی به مصرف مواد مخدر بیاورد، فردی بوده است تا آن لحظهای که اولین تجربهی مصرف مواد مخدر خود را داشته، حاضر به تحمل عواطف خود بوده و در هر شرایطی اگر قرار میگرفت یا از شادی و خوشحالی بسیار و یا هم از غم و اندوه بیشمار در حالت سردرگمی و ناتوانی دچار افسردگی شده است و از شدت این حس ناخوشایند حتما به جستوجو راهحلی فکر خواهد کرد که در دسترسترین راه حل برای برونرفت از این حالت، استفادهی مواد مخدر بوده و بدون امتناع به سراغش خواهد رفت.
پس فردی که فقط تا این لحظه آموخته که عواطف خود را تحمل کند در معرض خطر بیشتری برای مبتلا شدن به اعتیاد قرار دارد. کم نیستند معتادانی که از این بحث ناآگاه بودند و ناخواسته خود را به دام اعتیاد انداخته اند.
ناآگاهی از تفاوت بین دو مفهوم «تحمل عواطف» و «کنترل عواطف» بستر این روند را در میان مردم افغانستان به وجود آورده است که هر سال شاهد افزایش چنددرصدی آمار معتادان باشیم.
من بر این نظرم که هیچ ابزاری به اندازهی چکش کلامی «آگاهیدهی» نمیتواند در وضعیت فعلی برای ما سودمند باشد. جامعهای که اگر به دیدن هر روز افراد معتاد و مکانهای تجمع معتادان مثل پول سوخته خو کند و اگر افراد این جامعه نتوانند با دردی که معتادان به خاطر مصرف مواد مخدر تحمل میکنند، همذات پنداری کنند و برای برونرفت از این وضعیت نتوانند، راه حلی را بسنجند، پس نباید از این جامعه هیچ امید و انتظاری داشت.
در غیر این صورت افراد معتاد زودتر و جامعه، پشت سرش مسیری را خواهد پیمود که انتظار نمیرود باب میل مان باشد؛ اما همین جامعه و فرد معتاد گاهی به نتیجهای غیر قابل پیشبینی دست خواهند یافت که امکان این را میدهد تا فرد خوشبینی باشیم، نسبت به آیندهای که به رنگ سیاه دیده میشود.
در این بحبوحهی سیاسی و انتخاباتیای که قرار داریم شاید استفاده از حرف دل یا تجربهی یک فرد معتاد در حال بهبودی از شیوهی درست زندگی برای دست یافتن به آرامش زندگی که توانسته برای او موثر باشد، فکاهی خندهداری باشد. اما کافی است بدانید، بیماری اعتیاد تنها مختص افرادی نیست که مواد مخدر مصرف کرده اند و حالا شما آنها را با چهرههای چرکین و لباسهای مندرس میبینید. اعتیاد بیماری است که کمتر کسی را میتوان در جامعه شهری و روستایی افغانستان سراغ داشت که به آن مبتلا نباشد.
خیلی از ما افغانها معتاد به کشتن، معتاد به دروغ گفتن، معتاد به خشونت کردن، معتاد به فریب دادن، معتاد به بیفرهنگی، معتاد به بیسوادی، معتاد به خود برتربینی، معتاد به فساد، معتاد به دزدی، معتاد به عیاشی و … استیم که حالا باید این باشد حال و روز کشور مان در جهانی که همه به آرامش فکر میکنند. جهانی که تمام شهروندانش به این حقیقت رسیده اند که کسب آرامش عاطفی فردی مستلزم دستیابی به آرامش جامعه است. اگر هر کدام شهروندان افغانستان تلاش کنند که اول بیماری اعتیادگونه خود را بشناسند و به بهبود بیماری شان فکر کنند، آن وقت است که هر یک از نوعهای بیشمار اعتیاد که دچار آن استیم، به مرور و ترتیب رخت از زندگی افغانستانی بر خواهد بست و آن وقت است که میتوانیم به آرامش عاطفی جامعه دست یابیم و نتیجهی دلخواهی از کارکرد یا عملکرد مان به حیث یک شهروند مسؤول، را بگیریم.
در ستون من یک معتادم شمارهی ۱۳۶ روزنامهی صبح کابل حتما خواهم نوشت که بین «تحمل عواطف تا قبل از اعتیاد» و «کنترل عواطف در بعد اعتیاد» چه تفاوتی است تا آسودهتر در مسیر بهبودی گام برداریم.