سخن گفتن از زن، حقوق انسانی، آزادیهای مدنی، برابری و کرامت انسانی زن در افغانستان به دلایل گوناگون دشوار است. دلایل زیادی وجود دارد که زنان بلاکشیدهی این سرزمین، نتوانند برای پیشرفت و تعالی خود را از چمبرهی رنج، سنت و موانع فراوانی که روبهرو دارند، نجات دهند.
در جامعهی مردسالار که تمام بایدها و نبایدهای خود را از سنت و باورهای دینی- مذهبی میگیرد، ایجاد هارمونی بین ارزشهای زندگی امروزی و آنچه در جامعه غالب است، بسیار سخت و دشوار است. باورها و جامعهی که در آن تعریف فلسفهی وجودی زن با تمام دنیا متفاوت و نگاه به زن به شدت ابزاری بوده و تا حد تمایلات جنسی تنزیل داده میشود. البته عدم همسو بودن این سرزمین با کاروان رشد و ترقی دنیا و کمبود سواد و دانش نیز یکی از دلایل اصلی این نوع نگاه به زن میتواند باشد که موجب فروکاست جایگاه انسان تا حد جنسیت و قدرت فیزیکی آنها میشود.
عدم توسعه و دور بودن جامعه از امکانها و پیشرفت امروز دنیا که نیاز به کسب دانش و آمادگی برای تغییر دارد، وابستگیها را به روشهای سنتی در زندگی بیشتر میکند و اجازه نمیدهد تا با باز شدن دریچههای نو روبهروی زندگی مردم، طرح نو و فکر تازه به درون جامعه نفوذ کند. نگاه ابزاری و تفکیک بین زن و مرد یا پسر و دختر محصول نگاه ابزاری و عقب ماندگی جامعه است؛ چون اصل برتری توان فیزیکی بوده و پسر که بازو و توان بیشتر برای دفاع از خانواده دارد عزیز تر است. وابسته ماندن جامعه و خانوادهها به قدرت فیزیکی و توان بدنی که اساس خط کشیدن بین دختر و پسر در جامعه است، از باورهای بدوی و قدیم میآید که در دنیای امروز جایی ندارد. امروز توانایی انسانها وابسته به دانش، علم، قدرت فکری و به روز بودن آنها است نه معطوف به جنسیت یا توانایی فیزیکی افراد.
در جامعهی که زنان سرکوب شوند، آنان اعتماد به نفس و قدرت تصمیمگیری برای رهایی از موانع را از دست میدهند و با پذیرش قدرت برتری جویانهی مردان، نمیتوانند رشد کنند. برای همین، حتا در سالهای که فضا برای تثبیت برابری حقوق زن و مرد در کشور فراهم شد، بیشتر زنان در انتظار لطف مردان برای عبور از موانع بودند.
چیزی که باید تغییر کند، باورها و تواناییهای خود زنان است، زنان این سرزمین باید در انتظار لطف و کشف شدن از سوی کسی نبوده و با ایجاد الگووارههای مناسب و افرادی که بتوانند این نگاه ناصواب را از بین ببرند، دست به کار شده و با ارتقای توانمندی و دانش، حق خود را بگیرند. زنان افغان باید بدانند که حتا دموکراتترین مردان این سرزمین همیشه، آزادی، دموکراسی و تساوی حقوق زن و مرد را برای زنان همسایه میخواهند، نه برای خانم، دختر و خانوادهی خود. پارادوکسی که نشان از عدم پاسخگویی سنت به مدرنیته در باورهای این سرزمین دارد. با وجودی که برابری حقوق زن و مرد در قانون اساسی آمده است؛ اما نقش زنان همیشه در ادارهی کشور و تصمیمهای بزرگ، به صورت زنندهی سمبلیک بوده است و آنها همین امروز، در سند همکاری امریکا و طالبان و گفتوگوهای آیندهی میان افغانی برای مذاکرههای صلح، حضور ندارند و انگار چیزی که اصلا برای کسی مهم نیست، حقوق و دستآوردهای زنان است.
سال به سال برای روز جهانی زن، مراسمهای گرفته میشود و دوباره همه یاد زن میافتند. زنانی که در همین بزرگداشتها نیز هنوز زن اند نه انسانی که دارای کرامت انسانی مستقل است. همه برای او به نام مادر، همسر، دختر و … شعار میدهند، درست است که همهی اینها نیز هر کدام انسان اند؛ اما گاهی حتا به میان آمدن واژههای مثل زن یا مرد، نوعی خطکشی بین انسانیتِ انسان است. وقتی نگاه جامعه نسبت به زنان ابزاری باشد، حتا در دموکراسی نیز جایگاه زنان تا ابزار کسب درآمد و وسیلهی برای پروژه گرفتن از خارجیها تنزیل داده میشود.
تنها راه نجات زنان در افغانستان دوری از جهل و باورهای قدیمی مردان و البته رشد و پیشرفت زنان در این سرزمین است تا این رنج طولانی به فرجام برسد.