
سفر غنی به ولایت بلخ، در شرایطی انجام میشود که از نه ولایت شمالی و شمالشرقی، هفت ولایت آن در کنترل طالبان و تنها مراکز ولایتهای بلخ و فاریاب در دست دولت است که در محاصرهی نظامی طالبان به سر میبرد. یک ماه پیش -۲۲ سرطان- که غنی، سفری به ولایت بلخ داشت، همه مراکز نه ولایت با برخی از ولسوالیها در کنترل دولت بود.
همزمان با سفر یک ماه پیش غنی به بلخ، امیدواریای به وجود آمد که گویا دولت تصمیمی بر تجهیز نیروهای مردمی دارد و سفر غنی، برای ایجاد هماهنگی و دادن انگیزه به نیروهای امنیتی-دفاعی و مردمی است. سفر غنی اما در بلخ، به چند دیدار تشریفاتی خلاصه شد و بعد از برگشتش به کابل که انتظار میرفت کمکها به نیروهای مردمی رسانده شود، صداهایی از خط اول نبرد رسانهای شد که دولت هیچ کمکی برای مردم نکرده است. عطامحمد نور که به صف اول نبرد در مزار رفته بود، یک هفته پس از سفر غنی به بلخ، به رسانهها گفت که جنگ ابعاد پیچیدهای دارد و به دلیل نبود پشتیبانی هوایی و ماینگذاری مناطق توسط طالبان، پیشروی برای پاکسازی ولسوالیهای تحت کنترل طالبان، مشکل است. آهستهآهسته، مردم پذیرفتند که دولت ارادهای برای بازپسگیری ولسوالیها ندارد و این خبر بین مردم پخش شد که ولسوالیها به طالبان واگذار شده و قرار است تحت کنترل این گروه بماند.
یک ماه پس از آن سفر، دوباره که سناریوی تحویل ولایتها آغاز شده و تا اکنون نه ولایت در غرب و شمال، به طالبان تحویل داده شده است، غنی پس از دیدار با برخی رهبران سیاسی اقوام مختلف در کابل، طی سفری، دیروز وارد ولایت بلخ شد. این سفر نیز، در اوج ناامیدی مردم، امیدی را خلق کرده که سفر غنی همزمان با رفتن دوستم در بلخ، شاید برای تجهیز بیشتر و ایجاد هماهنگی برای بازپسگیری ولایتهای ازدسترفته است. در اوج این امیدواریها، شایعههایی به گوش میرسد که دولت پروژهی جدیدی را به راه انداخته و آن، تحویلدهی برخی از ولایتها است تا به توازن نسبی حاکمیت دولت و طالب بر شهرها برسد و بتواند زمنیهی گفتوگوهای صلح و حکومت عبوری را فراهم کند.
یک ماه پیش که سناریوی رهایی ولسوالیها به اجرا گذاشته شد، بارها از این آدرس و آدرس رسانههای مختلف، صدا بلند شد که این پالیسی کار دست دولت خواهد داد؛ اما دولت با متهمکردن رسانهها به عنوان «راهپاککن طالبان»، تلاش کرد سناریوی بد خود را به گردن دیگران بیندازد. سقوط یا تحویلدهی به طالبان، دومین اشتباهی بزرگی است که طی دو ماه، دولت مرتکب آن میشود.
شاید دولت طی قراردادی پشت پرده، تن به تحویلدهی برخی ولایتها با رویای توقف جنگ، تعادل نسبی قدرت طالب و دولت و امکان بهوجودآمدن حکومت عبوری داده باشد؛ اما باید این را بداند که طالبان، در پی تقسیم قدرت با دولت نیستند و اگر بتوانند در ولایتهایی که به دست میآورند، ساکن بمانند، امکان سقوط ولایتهایی که دولت میخواهد کنترل داشته باشد را نیز افزایش میدهند؛ چون، در کنار این که روحیهی نیروهای امنیتی-دفاعی و مردمی تضعیف میشود، طالبان با کنترل مناطق بیشتر، سربازان بیشتری را با زور و اکراه به جنگ خواهند آورد و میدان را برای دولت بدتر خواهند کرد.
آوارگان ولایتهای شمالشرقی که این روزها به کابل پناه آورده اند، روایتهای تلخ و جانکاهی از وضعیت در زیر حاکمیت طالبان دارند؛ از بردن جوانان و نوجونان به زور در جنگ تا به نکاح درآوردن دختران جوان مردم برای سربازان خارجی این گروه. چند هفته پیش، یکی از کماندوهای ارتش که در شمالشرق میجنگید، به صبح کابل گفته بود؛ در برخی از تابوتهایی که به پاکستان انتقال داده میشود، دخترانی بیهوش شده و جاسازی شده اند که به عنوان جهادالنکاح از ولایتهای شمالشرقی به جنگجویان پاکستانی طالبان داده شده اند. باور این روایت بدون مدارک کافی، برایم قابل باور نبود. اکنون که هزاران خانواده از این ولایتها به کابل سرازیر شده اند، روایتهای تلخی از جهادالنکاح و دیگر جنایتهای طالبان دارند.
شاید جهادالنکاح توسط طالبان اعمال شود؛ اما مسبب اصلی آن، سیاستهای ناکارهی دولت است که زمینهی پیشروی این گروه را فراهم کرده و اکنون پای آن را از ولسوالیها به شهرها کشانده است. مردم، باید بدانند که با دشمن مهارنشدنیای خالی از تمام ارزشهای انسانی روبهرو اند و ایستادگی در مقابل آن را، تنها راه انتخاب بدانند. ایستادگی مردمی و فشار بر سیاستهای ناکارهی دولت، تنها راهکای است که میتواند وضعیت را به طور نسبی مدیریت کرده و جلو خلق فاجعهی بیشتر را بگیرد.