
شرایط و وضعیت سیاسی کشور و منطقه به سمتی در حرکت است که این روزها باید سؤال نخست و اساسی نوع نظام آینده «جمهوریت یا امارت» باشد؛ اما با تأسف، بزرگان این سرزمین به تنها چیزی که فکر نمیکنند، همین مسأله است. جدا از چالشها و کشمکشهای سیاسی، باید بدانیم که نظام جمهوری و امارت چگونه نظامهایی اند و چه تفاوتهایی با یکدیگر دارند. حقیقت آن است که اصلیترین دغدغه و اختلاف در گفتوگوهای صلح احتمالی بینالافغانی، نوعیت نظام است که جمهوری باشد یا امارت؟ نظام جمهوری تعریف واضح دارد و تاریخ آن نیز روشن است و به نظامی گفته میشود که قدرت و زمامداری موروثی نبوده و مدت زمان حضور سیاستمداران نیز محدود و با آرای مستقیم یا غیر مستقیم مردم مرتبط است. پیشنهای جمهوریت بسیار کهن و دارای مسیر مشخص است که در طول دوران، تجربههای زیادی داشته و اصلاحات زیادی داشته و در تئوری و عمل پخته شده است.
جمهوریت معطوف به جمهور یا مردم است و از دل خواست و نظر مردم بیرون میآید، ممکن است نظامهای متعدد جمهوری در دنیا باشد؛ اما همه معطوف به مردممحوری و جمهور بوده و رأی مردم اساس این نظام است. هر نظام جمهوری که نزدیکتر به خواست و ارادهی مردم باشد، جمهوریت واقعی است و هر چه از آن دور باشد، جمهوری نیست. در نظام جمهوری، تمام قدرت متمرکز رأس نظام نبوده و تلاش میشود، همه در قدرت سهیم باشند و مراجع کنترل کنندهی قدرت نیز همیشه وجود دارد. برای همین، در نظام جمهوری، مطلقالعنانی و روشهای استبدادی و دیکتاتورانه به حد اقل میرسد و گرنه، نظام دیگر جمهوری نخواهد بود. نظام جمهوری میتواند دموکراتیک، لیبرال و اسلامی باشد. از نظر رشد و پیشرفت نیز با توجه به این که در نظام جمهوری، حاکمیت نمیتواند مادامالعمر باشد، امکان حضور افراد تازه نفس و با انگیزه در مدیریت جامعه وجود دارد و این میتواند به رشد و پیشرفت کمک بیشتری کند. نظام جمهوری مخالف خشونت است و اگر زمامداری، موجب بحران در کشور شد، راههای آسانتری برای برکناری او وجود دارد تا بدون خونریزی، نظام اصلاح شود؛ چون مبنای اساسی حاکمیت حاکمان، خواست مردم است. به همان اندازه که جمهوریت متکی به آرای مردم و جامعه است؛ نظام امارت، برخواسته از امر و فرمان فردی و متکی بر شخص است. امارت در عصر حاضر، تعریف واضح و مبانی فکری مشخص ندارد و بیش از آن که محصول خواست مردم و یا یک سیستم باشد، متکی به فردی است که در رأس قرار دارد.
او امیر است و تمام بایدها و نبایدهای حکومت به وضعیت او وابسته است که میتواند عادل باشد و یا خونریز. امیر در واقع همان «اولو الامر» است که صاحب فرمان است و نظام باید بر اساس فرمانهای او اداره شود. در این نظام، معمولا تمام دستورها و اوامر از بالا به پایین صادر شده و لازم الاجرا است. هیچ قدرت و نیروی بیرونی کنترل کننده نیز بر چگونگی فرمانها و نحوهی اداره وجود ندارد و مأمور وظیفه دارد که مجری امر امیر باشد. در این نظامها که در برخی کشورها که حتا نام جمهوری را نیز دارند، دیده شده است که انسانها به دو دستهی صاحب منصبان واجب الاحترام و امر کننده و فرمانبرداران تقسیم میشوند. انسانها از اختیار داشتن برای رأی در نظام جمهوری به موجودات مکلف بدل میشوند که بخواهند یا نخواهند باید تابع اوامر امیر و صاحب منصبان باشند. مشکل آن است، امیران بسیاری بوده اند که پیش از رسیدن به قدرت، انسانهای خوبی بوده اند؛ اما پس از رسیدن به قدرت، به تمام ارزشها پشت کرده و به دیکتاتورهای مشهوری بدل شده اند. مسألهی دیگر در این نظام، مادامالعمر بودن دوران امارت امیر است که به یکهتازی و خودرایی او منجر میشود. تمام هواداران این نوع نظام تصور میکنند که این نظام برآمده از دین اسلام است و صبغهی دینی- اسلامی دارد، در حالی که این نظریه پشتوانهی قوی قرآنی- سنتی ندارد و متکلمان مسلمان نظام سلطنت، خلافت و ملوکیت را نیز مشروع میدانستند. مشکل دیگر در این نظام این است که فرمانبرداران همیشه در حاشیه اند. آنها رعیت اند که از کلمهی «رعی» به معنای چراندن گوسفندان آمده است که به شأن حضور انسانها را در جامعه آسیب میزند. حرف ما روی شناخت دو نوع حکومت است و اگر جمهوریت یا امارت، پسوند اسلامی را نیز به خود اضافه کنند، نیز نمیتواند قدرت یا ضعف این یا آن را پوشش دهد.