ضمیر کابلوف، نمایندهی ویژهی روسیه در امور افغانستان، در گفتوگویی با تلویزیون «آربیاس» روسیه، گفته است که جنگ تنها برگ برندهی طالبان است و این گروه نگران است که با برقراری آتشبس، بخش نظامیاش منحل شده و برگ برندهاش را از دست بدهد.
این حرف آقای کابلوف، در حالی مطرح میشود که طالبان طی چند سال گفتوگوهای صلح، به هر آنچه که خواسته اند، رسیده اند؛ جز امارت اسلامی که تمام خواستهای اجراشدهی شان، به حساب رؤیای همین امارت ریخته شده. همهی این خواستها، از تبدیلشدن یک گروه نظامی به یک گروه نظامی-سیاسی، آزادی چند هزار زندانی و خروج نیروهای خارجی، با فشار نظامی این گروه به پیش رفته و این گروه نیز به اهمیت فشار نظامی پی برده است.
نظامیگری، تنها وسیلهای است که نسلهای مختلف گروههای تروریستی با توسل به آن عمل کرده اند؛ از نسل تروریزم استعماری تا تروریزم نوین که به لحاظ وحشیگری در نظامیگری و حوزهی سربازگیری، تروریزم پستمدرن نام گرفته؛ تروریزمی که برای رسیدن به هدف، استفاده از هر وسیله و راهی را توجیه میکند. این برداشت، بیشتر از همان مقولهی توجیه هدف برای رسیدن به مقصد ماکیاولی نشأت میگیرد که در نسلهای قبلی تروریزم، با وسعت امروزی به استفاده نمیرسید.
تروریزم استعماری که اولین نسل تروریزم نامیده شده، بیشتر به حمله بر نظامیان خلاصه میشد و تروریزم مذهبی و هویتی نیز به گروگانگیری و یا ترور افراد بانفوذ برای آوردن فشار بر نظام حاکم؛ اما تروریزم نوین یا پستمدرن، نوعی تازه و جهشیافتهای از خشونتورزی است که در آن، هدف که ایجاد ترس و وحشت است، هر وسیلهای را توجیه میکند. انفجار چند شب پیش هنگام افطار در ولایت لوگر و صدها انفجاری که اینگونه و بدون هیچ هدف مشخصی جز ایجاد ترس از سوی گروههای تروریستی و بیشتر طالبان در افغانستان انجام شده، نوعی از خشونتورزی است که تروریزم نوین آن را توجیه میکند؛ طالبان که شاخصترین گروه این نوعی از تروریزم است به لحاظ گسترش سربازگیری و تداوم نظامی؛ گروهی که توانسته است یک دوره بر کشوری حکومت براند.
خوشباورانه است که فکر کنیم طالبان پس از خروج نیروهای خارجی، تن به آتشبس دهند؛ چون این گروه، میفهمد که با خروج نیروهای خارجی از افغانستان، ورق به نام آن دور میزند و هر آنچه بخواهد، میتواند با استفاده از خشونتورزی و جنگ روانی به وجود آمده، به دست بیاورد. طالبان تنها همین سازوکار نظامی سیار را دارند و تقسیمات اداریای که بیشتر نتیجهی تقسیم قدرت افقی است و افراد مشخصی در رهبری، توان جابهجایی و فرماندهی مطلق بر همه افراد گروه را ندارند؛ جز هدایت به سمت خشونتورزی که در سطوح مختلفی قابل اجرا است. اگر طالبان بخواهند آتشبس کنند، افراد زیادی از این گروه، تن به آتشبس نمیدهند؛ افرادی که بیشتر توسط فرماندهان محلی رهبری میشوند و چندان باوری به حاکمیت مرکزی ندارند؛ جز هدف مشترک که خشونت و امارت است.
این گروه، تمام تلاشش را میکند تا همچنان نیروهایش را در جنگ منسجم نگه دارد و با فشار نظامی، افغانستانِ پس از خروج نیروهای خارجی را زیر تأثیر نظامی بگیرد؛ تأثیری که اگر در میدان جنگ موفق به رسیدن به آن نشود، میتواند در شهرها آن را به اجرا بگذارد و پاسخ مناسب را بگیرد. راهاندازی بیرویهی خشونت در شهرها توسط انفجارهای بزرگ و کوچک، ترور بیهدف شهروندان و راکتپراگنی، از راههایی است که این گروه بعد از خروج نیروهای خارجی به آن متوسل خواهد شد.
تنها راهی که میتواند طالبان را پای میز مذاکره بکشاند و مجبورشان کند به صلح تن بدهند، راهاندازی عملیات تازهای علیه طالبان است که توسط ارتش به راه انداخته شود؛ عملیاتی که افراد این گروه را در مناطق مختلف زیر رگبار هوایی بگیرد و دستکم این پیام را برساند که اگر قرار باشد دولت مثل آنان عمل کند، با داشتن امکانات نظامی بهتر زمینی و هوایی، فرصتی برای عملکرد نظامی به آنها نمیگذارد، جز خشونت در شهرها و روستاها بر افراد ملکی و بیدفاع. سیاست نامشخص و چندپهلوی دولت در قبال طالبان، باعث شده که این گروه بیشتر بر نظامیگری پافشاری کند و مطمین باشد که با مدارای دولت و افزایش خشونت، میتواند به هدف دیرینش –امارت اسلامی- دست پیدا کند.