صلح افغانستان یک مسألهی صرفا افغانی نیست، بلکه مسألهی جهانی است؛ زیرا تروریزم برای همه جهان تهدید بزرگی به حساب میآید. طالبان نیز بهعنوان یک گروه تروریستی، مبدل به یک بحث همهشمول برای قدرتهای جهانی شده است و آنچه از بازخوردها در نسبت به این گروه میبینیم، نشان میدهد که موضوعی با عنوان «مذاکرات بینالافغانی» در درجهی دوم ارزشی، برای کشورهای دخیل در اوضاع افغانستان قرار دارد. ممکن است در رسانهها، بارها شنیده باشیم که این عنوان در اولویت قرار دارد؛ اما در تحلیل دیدارهایی که بیشتر با سران کشورهای دیگر صورت میگیرد، این موضوع که گفتوگوها و مذاکرات، تا این لحظه بین دولتهای تاثیرگزار و گروه طالبان بوده است، برجستهتر است.
در بررسیای که در این نوشته به آن میپردازم، میخواهم این نکته را روشن کنم که صلح افغانستان، زمینهساز تحولات زیادی خواهد بود و نظر به همان تحولات، موضعگیریها و تلاشهایی در حال صورت گرفتن است که باعث شده عدهی زیادی سعی کنند دست بالایی در شکلگیری آن داشته باشند.
این تلاشها به دو بخش تقسیم میشود؛ یکی تلاشهای بینالمللی، که اکثر کشورهای قدرتمند را شامل میشود و دیگر تلاشهای داخلی که از طرف سیاستمداران داخلی افغانستان صورت میگیرد. برای تحلیل درستتر این دو بخش، نیاز است تا به فعالیتهای برجسته از سوی افراد و کشورهای دخیل در این موضوع اشاره شود تا نظر به همان عمل، به نتیجهی استدلالیتر برسیم.
در نخست اولویت را در این بخشبندی، به کشورهای موثر در اوضاع افغانستان میدهیم. چرا که در هر حال، نقش تحولبرانگیز در روند صلح افغانستان نیز به همین کشورها بر میگردد و تغییراتی که باید بیاید نیز فعلا در اختیار آنان است.
همه میدانیم که روند صلح پس از شورای عالی صلح افغانستان که بیشتر به شکل منفعل ارزیابی شده است، با ورود امریکا توسط نمایندهی خاصش، رقم خورد؛ امریکایی که در کنار حمایت از نیروهای امنیتی افغان، تاثیرگزارترین کشور در اوضاع افغانستان محسوب میشود.
مسألهی صلح پس از حضور امریکا در این روند، به اوج آمد و ما شاهد یک گفتوگو بین دو طرف شدیم. ولی این گفتوگو همیشه یک مسأله را بهعنوان بنبست با خود داشته است و آن عدم برگزاری این نشستها با حضور نمایندگان دولت افغانستان بوده است. آنچه موجب جنبوجوش در میان سیاسیون افغان شد نیز، منشأ در همین مسألهی تقریبا لاینحل دارد. در واقع، تلاشها برای نقشگیری در صلح، پس از آن در میان سیاسیون افغان رشد کرد که گروه طالبان از هرگونه نشست و گفتوگو با حکومت افغانستان سرباز زد.
امریکا با این که در تلاش است تا گفتوگوها را با دولت افغانستان در جریان بگذارد، ولی در این که بتواند پای حکومت را در نشستها باز کند، هنوز موفق نبوده. کشورهایی مثل آلمان نیز سعی میکنند در تسهیل گفتوگوهای بینالافغانی، نقش داشته باشند؛ اما به نظر من همه این تلاشها بیشتر به دلیل داشتن جایگاه تعیینکننده در این روند است.
افغانستان با جنگی که درگیر آن است، توانسته کشورهای زیادی را در آن دخیل کند و این خود بیانگر این است که اگر جنگ این کشور از خودش نیست، صلحش نیز نمیتواند صرفا مربوط به خودش باشد. در یک نگاه واقعبینانه، فقط میتوان به همین دریافت رسید و در هیچ صورتی قادر به انکار این نیستیم که جنگ طالبان در طول این سالها همه کشورهای حامی افغانستان را در بر گرفته است.
روسیه نیز بهعنوان کشوری که در تقابل با منافع آمریکا قرار دارد، تلاشهای زیادی داشته تا بتواند یک گفتوگو را در میان افغانها ایجاد کند؛ اما آنطور که دیده میشود، سهم این کشور در روند گفتوگوها بر اساس نوعی از رابطه دیپلماتیک با مخالفان دولت افغانستان بوده است. با این که اختلاف علنیای از سوی روسیه با حکومت اشرف غنی دیده نشده است؛ اما برگزاری نشستها برای تسهیل گفتوگو بین سران سیاسی افغان -ولی مخالف غنی- با طالبان که با کلیت حکومت افغانستان مخالف استند، نشان میدهد که روسیه دولت وحدت ملی را بهعنوان همپیمان آمریکا، در این نشستها حمایت نخواهد کرد. آنچه از رابطهی روسیه با سران اشتراککننده در نشستهای مسکو دیده میشود؛ ما را به این باور میرساند که این کشور، در پی داشتن رابطه با اپوزیسیون حزبی و سیاسی دولت افغانستان است. از آنجایی که طالبان بهعنوان یک گروه تروریستی شناخته میشود، روسیه در تلاش است تا بتواند صلحی را بر اساس تفاهم اپوزیسیون و مخالفان مسلح دولت، زمینهسازی کند تا گروه مشخصی از حامیان خودش را در افغانستان شکل بدهد.
نکتهای که برای مدتی توانست وزنه را در سیاست افغانستان به نفع اپوزیسیون حکومت، سنگینتر کند، این بود که در هر صورتی تنها گروهی که میتوانستند به نمایندگی مردم افغانستان (اینکه تا چه حد این نمایندگی واقعی بوده است بحث دیگری است) در نشستهای مربوط به صلح اشتراک کنند، همین افراد بود. اینجاست که بخش دوم مطلب ما در مورد صلح و تلاشهای داخلی در این زمینه مطرح میشود. بخشی که در واقع، اجراییکنندهی سیاستهای جهانی در قبال صلح است.
چندی قبل، داکتر عبدالله عبدالله، رییس اجرایی کشور، نگرانیهایش را در مورد آزادسازی اعضای طالبان از زندانهای کشور توسط رییس جمهور ابراز کرد و گفت که نباید سعی کنیم از خود قهرمان صلح افغانستان بسازیم. این گفتهی او میتواند همه سیاسیون افغانستان را به شمول خودش در بر بگیرد. اینکه ایشان با توجه به مسألهی صلح چنین حرفی را میزند نشان میدهد که سعی دارد تعهد و پیگیریاش را در مورد صلح و نتیجهی آن تمثیل کند و این تمثیل جز اینکه همه دارند از خود قهرمانی برای صلح میسازند، چیز دیگری را بیان نمیکند.
تلاش اعضای تیم صلح و اعتدال به رهبری حنیف اتمر که بیشترین اعضا را در میان سیاستمداران اشتراک کننده در نشست مسکو داشت، نیز نوعی از ژست قهرمانانه بود؛ اما گذشته از این نمایش، اکثر ابراز نظرها و سفرها پیرامون صلح، از سوی سیاسیون افغان، تلاشی برای پیدا کردن جایگاهی در جریان سیاسی پس از صلح است و حتا در صورتی که قبل از هر توافقی نقش برجستهای در این زمینه بازی شود، تضمینکنندهی جایگاه این سیاسیون در بازیهای قدرت خواهد بود.
تشابهی که میان اهداف هر دو گروه وجود دارد در همین نکته نهفته است؛ در اینکه هم کشورهایی که سعی میکنند در صلح افغانستان سهیم باشند، میخواهند جایگاه اصلی را در سیاست افغانستان پس از صلح داشته باشند و هم سیاسیونی که دارند از هم پیشی میگیرند در نهایت کار، قصد تقویت جایگاه سیاسیشان را دارند شکی نیست. کشورهای تسهیل کنندهی صلح، بازیگران اصلی این جریان استند؛ اما آنچه نقص کار را پیش میکشد، نداشتن سیاستی همهشمول از سوی افغانها است که میتواند همه شرایط صلح را در اختیار بازیگران خارجی و طالبان قرار بدهد. اگر تعیینکنندهی اصلی شرایط بعد از صلح با کشورهای خارجی، طالبان باشند- طوری که در این روزها بیشترین گفتوگوهای مربوط به افغانستان را طالبان در غیاب سیاسیون و دولت افغانستان انجام میدهند- نقش دموکراتیکی که این روزها از سوی گروههای سیاسی، احزاب و دولت در حال نمایش است، هیچ ارزشی نخواهد داشت و گفتوگوی اصلی در میان طالبان و دولتهای دخیل در جنگ جریان دارد.
در واقع، حرکتهای مربوط به صلح از سوی سیاسیون افغان، حرکتهای بدون تدبیر است و این باعث میشود که مردم افغانستان در این کشمکشها، بدون اینکه خواستههایشان مطرح شود، تحت شرایطی قرار بگیرند که از آن راضی نیستند. سیاسیون افغان در حال حاضر هیچ نقش تعیین کنندهای در گفتوگوها نداشتهاند و این باعث شده تا نقش طالبان پررنگ شود. در حقیقت تلاش برای رسیدن به یک گفتوگوی بینالافغانی یک سراب است و هیچ برنامهای از سوی افغانها برایش تدارک دیده نشده است.
باید قبول کنیم که به دلیل بیتجربه بودن سیاستمداران کشور، اولویت گفتوگوها از شرط و شروط مردم در این زمینه خارج شده و رفته رفته مبدل به بانک امتیازگیری برای سیاسیون شده است. اینک آنچه این سیاسیون در نشستهای مختلف انجام میدهند، تلاشی برای داشتن موقف برجستهتر در پیوند با طالبان است تا به این شکل بتوانند توجه جامعهی جهانی و کشورهای بزرگ و قدرتمند را به دست بیاورند.