
بخشی از کاروان صلحخواهی افغانستان به لاهور رفته است. پاکستان این روزها میزبان دو جریان خاص از رهبران سیاسی افغانستان است که به صورت پرسشبرانگیز برای حضور در خیمهی صلحخواهی در لاهور دعوت شدهاند. یکی از این جریانها عناصر نزدیک به سیاست پاکستان استند؛ عناصری که در گذشته و حال به کرات در رفتار و گفتارشان نشان دادهاند، خیلی با سیاستهای پاکستانی فاصله ندارند. گلبالدین حکمتیار، رهبر حزب اسلامی شاخهی حکمتیار و حامد گیلانی، رهبر معاذ ملی از جملهی کسانی استند که در گذشته و امروز صدای مخالفت با سیاستهای پاکستانی بلند نکردهاند و حتا در مورد حامد گیلانی گفته میشود که عکس جنرالهای پاکستانی در دفتر کار و خانهی شخصیاش به دیوار نصب است. گروه دیگر حاضر در روند لاهور، شامل لطیف پدرام از سیاستمداران معترض به داعیههای برتری قومی ریشهدار در افغانستان، عطا محمد نور، از جریان حزب جمعیت اسلامی، از بزرگترین احزاب تاثیرگذار در دورهی جنگهای ضد شوروی و جنگهای داخلی و حالا هم از معترضان به گروه حاکم به رهبری اشرف غنی احمدزی، استاد محمد محقق، از رهبران مطرح تبار هزارههای افغانستان و هم معترض به تیم حاکم کنونی. وقتی به سیمای دو گروه دعوت شده از جانب پاکستان نگاه میکنیم، قضیه اندکی عجیب به نظر میرسد؛ چرا که اقلا یکی از این گروهها به شکل سنتی از گذشته دشمنی آشکار با سیاستهای پاکستانی در افغانستان داشته و میتوان گفت بیشترین آسیبها را از سیاستهای آن کشور در افغانستان متحمل شدهاند. هرچند در دورهی جهاد، پاکستان یکی از مهمترین دستهای کمک به جریان جهاد افغانستان بود و کمیت عظیمی از مردم فراری از جنگ افغانستان را در خود جای داد؛ اما حوادث بعد از سقوط دولت چپی در افغانستان چهرهی دیگری از این کشور را در بین تعدادی از تبارهای ساکن افغانستان ترسیم کرد. پشتیبانی مستقیم تسلیحاتی، مالی و نظامی از طالبانی که در افغانستان به صورت علنی اقدام به نسلکشی هزارهها، تاجیکها و اوزبیکها کردند، منجر به خلق نفرتی عمیق نسبت به پاکستان در این تبارها شد. طالبان به صورت برنامهریزی شده اقدام به سرکوب و کشتار در مناطق مرکزی افغانستان کردند. مناطقی که بیشتر محل سکونت هزارههای افغانستان است. بزرگترین رهبر هزارهها را به شکل بسیار فجیعی کشتند و حتا بعد از سقوطشان هم در دو دههی گذشته با بیرحمی تمام به قلع و قمع کردن هزارههای افغانستان پرداختند. جمعیت اسلامی افغانستان نیز همیشه در خط اول جنگ با طالبان قرار داشته و در طول دورهی تسلط طالبان در افغانستان، روش برخورد با مناطقی که حامیان جمعیت اسلامی در آن ساکن بودند، از جانب طالبان بسیار وحشیانه و غیر انسانی بوده است. در تمام مدتی که طالبان مشغول نسلکشی هزارهها، اوزبیکها و تاجیکها بودند، پاکستان حامی بلامنازعهی این گروه بود و هنوز نیز مهمترین عامل حمایت از این گروه دانسته میشود. پرسش این است که چه چیز این دوگروه متخاصم و به شدت متنفر از همدیگر را در این مقطعی از تاریخ وصل میکند تا روی یک میز نشسته و به گفتوگو بپردازند؟ آیا پاکستان در نگرش خود نسبت به قضایای افغانستان دچار تحول شده است یا اینکه توطئه و فریبی دیگر در راه است؟ آیا چیزی بهعنوان نفع مشترک در جغرافیای سیاسی منطقه برای این دو گروه وجود دارد؟
به نظر میرسد که دریافت اصل قضیه با توجه به وضع و حال رهبران حاضر در این نشست، بسیار دشوار است؛ چرا که تجربهی چند دههی گذشته فاصلهها میان حاکمان پاکستان و رهبران غیر پشتون افغانستان را بسیار زیاد کرده است و به مشکل میتوان به امر مشترکی میان این دو اشاره کرد.
بحث این نشست را در محور صلح عنوان کردهاند. این در حالی است که نشستها برای آوردن صلح در افغانستان از مسکو تا قطر و میان آمریکاییها تا عربها، پاکستانیها، روسها و دیگر جوانب جریان دارد، آیا این مجموعهی کوچکی که در لاهور کنار هم جمع شدهاند، میتوانند بحثی جدی در محور صلح داشته باشند؟ همین افراد حاضر در نشست لاهور قسمت اعظمشان در نشست مسکو حضور داشتند و آنجا روبهرو با طالبان گفتوگو کردند، آیا نیاز جدی برای نشست دیگری در این محور با دایرهی کوچکتر بود تا قضیهی صلح را پیگیری کند؟ در محور این نشست پرسشهای زیادی وجود دارد که به همه نمیتوان در حال حاضر پاسخ ارائه کرد؛ اما به این نشست از جوانب مختلف میتوان نظر انداخت و آن را به بررسی گرفت.
تیم حاکم در دولت افغانستان در دو زمینه چالشهای جدیای را خلق کرده است. اول در قضیهی صلح و نشستهایی که در بیرون کشور میشود، تا کنون موضعگیری مخالف داشته و گفته باید نشستهای صلح به رهبری دولت افغانستان صورت گیرد؛ اما طالبان به حیث طرف اصلی گفتوگوهای صلح، حاضر نیستند تا دولت افغانستان را به رسمیت شناخته و طرف گفتوگوی شان بدانند. به همین دلیل تا کنون نمایندگان دولت از تقریبا اغلب نشستهایی که در مورد صلح با طالبان شده است، بیرون ماندهاند. دیگر اینکه گروههای مخالف سیاسی آقای غنی، در روزهای اخیر اوضاع را به شدت پرفشار ساخته و تیم آقای غنی را متهم به قانونشکنی و سوء استفاده از قدرت میکنند. گفتوگوهای میان دولت و مخالفین سیاسیاش، چنان داغ شده که واکنشهای خیابانی هم در همین راستا به شکل گسترده شکل گیرد. واکنشهایی که به طور حتم آقای غنی را در شرایط دشوارتر از امروز قرار خواهد داد. همزمان تبارهای غیر پشتون در افغانستان، تیم غنی را به قومگرایی و رفتارهای فاشیستی متهم میکنند و گفتمان قومیت به شدت اوج گرفته است. حتا روی صف بندیهای انتخاباتی تاثیر جدی گذاشته و به نظر میرسد تا آستانهی انتخابات بحث قومی داغتر نیز بشود.
در ادامه من به طرح چند احتمال در محور نشست لاهور با توجه به بازیگرانی که در محور میز لاهور جمع شدهاند، میپردازم و قضاوت را به خوانندگان واگذار میکنم.
- آیا قرار است در نشست لاهور چالشهای بنیادی از جمله مسألهی خط دیورند مطرح شود و به این دلیل پاکستان دو گروه که یکی تابع سیاستهای منطقهایاش و دیگری ناراضی از سیاست و داعیهی برتری قومی در افغانستان است، دعوت کرده تا روی شکلدهی یک خط سیاسی که امروز منافع شان را به هم گره زده است، از نزدیک به تفاهم برسند. لطیف پدرام یکی از سیاستمداران تاجیکی که در نشست لاهور حضور دارد، بارها به وضاحت خط دیورند را فیصله شده دانسته و دعوا روی آن را ناحق تلقی کرده است. شاید پاکستانیها تصور میکنند در اوضاع کنونی، عطا محمد نور، لطیف پدرام و محمد محقق روی منافع مشترک امروز، دشمنی و نفرت عمیقشان را نادیده گرفته و میتوانند همراهان خوبی در این مسیر باشند. بدون شک هیچ کدام از شخصیتهای یادشده با به رسمیت شناختن خط دیورند مشکل نخواهند داشت و از این سیاست حمایت خواهند کرد، چرا که منافع قابل توجهی از لحاظ بلاک بندیها و موازنهی سیاسی در افغانستان برایشان خواهد داشت. حداقل این است که احمتالا ادعای کمیت پنجاه ملیون پشتون در دو طرف مرز افغانستان با پاکستان دیگر در داخل افغانستان به حیث یک واحد یاد نشده و کمیت پشتونهای داخل افغانستان تنها میمانند. هرچند معاهدهی دیورند تا کنون چند بار توسط زعمای افغانستان امضا شده است؛ اما نگرانیهای پاکستان هنوز هم نسبت به این قضیه به چشم میخورد.
- آیا در نشست لاهور قرار است که یک بلاک جدید برای تشکیل دولت آیندهی افغانستان با تفاهم پاکستانیها شکل گیرد؟ پاکستان همیشه در سه دههی اخیر نقش بسیار بارزی در تعیین سرنوشت سیاسی مردم افغانستان داشته و شاید فاصلهای که نسبت قضایای متعدد میان تیم حاکم در افغانستان و سردمداران پاکستان ایجاد شده است، فرصتی برای گروههای مخالف سیاسی تیم حاکم ایجاد کرده تا از آن به نفع جریان سیاسیشان سود ببرند.
- آیا پاکستان با طرح نشست لاهور، قصد ایجاد شکاف بزرگتر میان گروههای تباری در افغانستان را دارد؟ درگیری و ناآرامی داخلی در افغانستان همیشه سود زیادی برای پاکستان داشته است. رهبران معاملهگر افغانستان، هرگاه که فرصت یافتهاند با قوههایی که گاهی دشمنیهای بسیار زیادی با مردم افغانستان داشتهاند یکجا شده و سود شخصیشان را بر منافع جمعی مردم ترجیح دادهاند. شکافهای قومی در افغانستان از جملهی موضوعاتی است که میتواند به دوام جنگهای داخلی در افغانستان کمک کند. پاکستانیها بیش از هر کشوری دیگر این قضیه را میدانند.
- آیا پاکستان به جای پشتیبانی از توسعهی جنگ در افغانستان قصد تمرکز سیاستش بر ایجاد ثبات به منظور دستیابی به ذخایر عظیم مواد خام آسیای میانه و بازارهای آن سرحد را دارد؟ جنگ نه تنها برای مردم افغانستان مصیبت بوده بلکه برای پاکستان هم تبعات خوب نداشته است. از جملهی پیآمدهای منفی جنگ برای پاکستانیها، تاثیر آن روی اقتصاد آن کشور است. پاکستان نیاز بسیار جدی به انرژی دارد و ارزانترین راه دستیابی به انرژی برایش آسیای میانه است. آیا پاکستان پی برده است که باید با اقوام غیر پشتون در افغانستان کنار بیاید و منافع و حق آن اقوام را در افغانستان به رسمیت شناخته و دیگر توسط گروههای نیابتیاش اقوام غیر پشتون را تهدید نکند تا ثبات در افغانستان متحملتر شود؟ تجربهی جنگهای سه دههی اخیر، نشان داد که بدون تفاهم اقوام غیر پشتون در افغانستان، پشتونها به تنهایی نمیتوانند بیش از این به حکومت خودمحور در افغانستان ادامه دهند. این شاید یک درس بزرگ از تاریخ سه دههی گذشته برای تمام بازیگران خارجی در افغانستان باشد.
حرف آخر اینکه نشست لاهور به هیچ عنوان نمیتواند فقط در محوریت صلح باشد؛ چرا که نیروهای حاضر در نشست تاثیر چندانی روی قضیهی صلح در افغانستان بدون تفاهم بازیگران دیگر ندارند؛ اما این نشست میتواند آبستن جریانی تاثیرگذار روی تداوم جنگ یا فراهم آوری صلح در افغانستان باشد.