
دورهی پسا طالبانی، با فروریختن دیواری که توسط این گروه، بین شهروندان کشور و جهان بیرون برافراشته شده بود معنا پیدا میکند. فشار بیرونی و نیاز درونی باعث شد در مدتزمان کمی این دیوار فروریزد و با فروریختناش حجم بزرگی از اطلاعات به درون مرزها ریزش کند. با حضور نیروهای مسلح خارجی، آتش جنگ فروکش کرد. جنگافزارهای سبک و سنگین، ابزار کارآمدی در خدمت نیروهای خارجی برای مبارزه با تروریسم به شمار میرود. با از بین بردن حضور فیزیکیِ گروههای تروریستی، زمینه برای بذرافشانیِ ارزشهایی همچون دموکراسی، آزادی، مدنیت، حقوقبشر و… در جغرافیای بسته و سنتی فراهم شد. درهمریختن ساختار نظام، فرصت تنفس را برای باشندگانی که سالیان دراز با جنگهای بیرونی و درونی دستوپنجه نرم کردن فراهم آورد تا فرصت این را داشته باشند که ببینند در کجای وضعیت این جهان قرار دارند.
به تعبیر دیگر، حجم گستردهای از اطلاعات، زمانی بر پیکر افراد این جامعه روا داشته شد که جسم و روح مردمش، از رنج نابسامانیهای چندینساله بهشدت ضعیف و نحیف شده بود. سانسور شدیدی که توسط حاکمیت طالبان وضع شده بود برطرف شد و بازار چاپ و تورید کتاب و مجلهها رونق یافت، رسانههای شنیداری و دیداری وارد بازار شد و شبکههای اجتماعی، یکی پس از دیگری برا جذب مخاطب بیشتر به رقابت پرداختند.
آهستهآهسته دنیای مدرن با شاخصههای سنتستیز و قدسیزدایانهاش دروازههای جدیدی را در جغرافیایی سنتپسند و قدسی پرست افغانستان باز کرد. جغرافیایی که تا آن زمان، کمتر به پدیدههای مدرن روی خوش نشان میداد جبرا در مقابل این سیل بزرگ اختیار از کف داد و نتوانست دروازه را بسته نگه دارد. در این جزر و مدهای درون با بیرون، دغدغههای گوناگون اجتماعی و روانی پدید آمد. ازجمله دغدغههای جدید اجتماعی، میتوان به پررنگ شدن پدیدهی شکاف نسلی اشاره کرد که یکی از مصداقهای شکاف نسلی، مسالهی «دیانت» و نوع نگاه به مسالهی دینداری است.
تفکر انتقادی، ادبیات نقادانه، روحیهی جزمستیزانهای که از آستین کتابها، مقالهها، رسانههای جمعی سر برون آورد و در بدنهی فکری نسل پساطالبانی ریزش کرد، فصل جدیدی را فراروی نسلِ پرسشگر و شکاک پیرامون دین و دینداری باز کرد. دنیای پرزرقوبرق بیرونی ازیکطرف و وضعیت نابسامان درونی از جانب دیگر تفاوت عمیقی بین مطلوبات غیر موجود و موجودیت غیر مطلوب جامعه به بار آورد. با در نظر داشت آنچه گفته شد، وضعیت دینداری دیگر نه با موعظه و خطبه خواندن قابلقبول میافتاد و نه زبان تحکم و تحمیل کارآمد داشت. یکطرف داستان مخاطبِ پرسشگر، شکگرا، دلیلطلب و حقطلب قرار گرفت و طرف دیگر تعبدگرایی، استدلالگریز، یقینخواهی و تکلیفپردازیِ ملا و منبر. این رویاروییِ ناهمگون، رونق دینداری را، با تهدید جدی روبهرو کرد و طبیعتاً دورنمای چنین شکافی مطابق میل و سلیقهی سردمداران دین نبود.
فضای دینداری، برای دینداران سنتی، چه در دورهی مجاهدین و چه در دورهی طالبان، بر وفق مرادشان بود و با مشکل خاصی روبهرو نبودند. با باز شدن مرزها، خارجنشینها نیز فرصت را غنیمت شمرده و بهعنوان قشری که عمری در غرب زنندگی کردهاند و اکثرت تحصیل کرده نیز بودند، در بدنهی جامعهی سنتی کمکم جا باز کردند. ورود این خارجنشینها باعث شد تا فضای یکدست و یکنواخت دینداری دستخوش حوادث قرار گیرد. باگذشت زمان، اصطلاح دینگریزی آهسته وارد محافل دینداران و روشنفکران شد. طبیعتاً در حواشی دینگریزی پدیدهی دیگری نیز به نام دینستیزی فرصتی پیدا میکرد تا هرازگاهی سر از غلاف بیرون بکشد و بدنهی فکریِ دینداران را ناخنکی بزند. عوامل گوناگونی دست به دست یکدیگر داد تا دینگریزی با رگههایی از دینستیزی موی دماغ دینداران سنتی و بنیادگرا شود. قرائت سنتی از دین، برای نسلی که به یاری تکنالوژی و ورود دانشآموختههای غربی، از وضعیت جهان آگاهی بیشتر به دست میآوردند، دیگر چنگی به دل نمیزد.
در کنار برداشت سنتی، قرائتی دیگری به نام بنیادگرایانهی سیاسی از دین، نیز وجود داشت که پیش از ورود شوروی توسط مجاهدان وارد کشور شده بود و با پیروزی مجاهدان مجال قدرتنمایی پیدا کرد که با ظهور طالبان به اوج خود رسید. این دو قرائت با روحیهی نسلی که به دنبال آرامش، آزادی، مدنیت و دموکراسی بودند چندان سازگار نمیافتاد. اگر سابقهی قرائتهای اینچنینی میتوانست اسباب آرامش و خاطر نسل گذشته را تأمین کند؛ خوراک مناسبی برای هیجانهای شکاک و پرسشگر نسل جدید نخواهد بود.
سنتگرایی و بنیادگراییِ دینی تا چشم برهم زد، با موجی از دینگریزی غیرقابلقبول (از نگاه ایشان) مواجه شدند. حتا با حساب سرانگشتی هم که حساب میکردند، تحمل چنین وضعیتی، با پیشینهی تلاش جهت حفظ و حاکمیت ارزشهای دینی در جامعهی دیندار (با هزینهی انسانی و مالی سنگین) نه بهصرفه بود نه هم قابلقبول. گویا مهار دینداری از کفشان ربوده شده و میبایست چارهای اندیشید. دینداری، در حال رخت بربستن از جامعه بود. دینداران باید به فکر چاره میشدند که لااقل جلو این وضعیت را کند و به هر نحو ممکن، دین را دوباره به جامعه بازگردانند. سنتگرایان دینی و بنیادگرایان، تمام سرمایهی خود را به میدان آوردند. هرچند این دو گروه بر طبل دعوت و تبلیغ (و شاید محکمتر و با هزینهی بیشتر از هر زمان دیگر) میکوبند ولی گویا دخلوخرج هماهنگ به نظر نمیرسد. شاید ضرورت زمانه چیز دیگری میطلبد. پروژهی روشنفکری دینی نام جدید و وسوسهانگیزی بود که در این گیرودار، سر برون آورد. نواندیشی دینی، واکنشی بود به خاطر جلوگیری از دینگریزی نسل جدید. روشنفکری، آمد تا روح تازه بر پیکر نیمهجان دین بدمد. ایشان بهصورت جدی برای دفاع از دین و دینداری پا در عرصه وجود گذاشتند. بازیگران در این نمایش اجتماعی، چیزی جز دغدغهی دینداری و دفاع از دین برای نسل در حال گریز از دین نداشتند و ندارند.
کالای جدیدی روشنفکری دینی، برای آنعده کسانی که به دنبال گریز از سنت و فراچنگ آوردن کالای فکری مدرن میباشند و در کنار آن، هنوز دغدغهی دین و ایمان نیز دارند، میتواند امیدبخش باشد. نواندیشی دینی، درفش آشتی بین سنت و مدرنیته را بر آستانهی تصادم این دو برافراشت. پیروان خط جدیدی فکری/دینی در لابهلای کتابها، مقالهها و رسانههای جمعی، به جستوجو پرداختند تا بتوانند خوراک مناسبی برای طرز تفکر دینی فراچنگ آورند. به سراغ نویسندهها و نظریهپردازهای فارسیزبان (سروش، ملکیان، نراقی، شبستری، کدیور و…) رفتند و نویسندهها و نظریهپردازهای عربی زبان مانند (عابد الجابری، نصراحامد ابو زید، محمد ارکون و…) نیز میتوانستند پاسخهای مناسبی برای این دغدغهها فراهم کنند. در کنار اندیشمندان اسلامی، نواندیشان مسیحی که روزگاری این دوره را پشت سر گذاشتند، با تفاوتهایی اندکی منبع مهمی برای تعامل دینداری با دورهی مدرن به شمار آید، چه در قالب کلام دینی چه در حوزهی فلسفهی دین و چه در حوزهی روانشناسی دین.
خوراک فکری این طبقه نیز از لابهلای ترجمه و تورید کتاب، مقاله و رسانههای اجتماعی وارد بازار دینداران شد تا در کنار دو رویکرد دیگر، به ماندگاری دین و دینداری کمک کرده باشد. این رویکرد جدید به دین، خیلی زود توانست مخاطبان خود را در بین نسل جدید، پیدا کند و پیروانی را دور خود گرد آورد. چیزی که باعث شد این قرائت برای نسل باسواد و تحصیلکرده، دلنشین جلوه کند، تفاوت در نوع نگاه ایشان به دین بود. تاکید آنها بر شاخصههای مهمی همچون خردمداری، اخلاقمحوری و معنویتگرایی چنان تیری بود که مستقیما میتوانست به هدف بخورد.
نواندیشان دینی که مدعیان اعتزال نوین استند، با محور قراردادن عقل، به دنبال تصویری کاربردی، انعطافپذیر، دگرپذیر، خشونتپرهیز و نرمی از دین میباشند تا بتوانند از روحیهی خشک و خشونتپرور دین بکاهند و اصطکاکهای دین و دنیای مدرن را کمتر کنند. ایشان، به دنبال قرائتی از دین استند که با روح زمانه سازگاری بیشتری داشته باشد تا حیات دین را، در فضای دینپیرایی کنونی تضمین کنند. طبیعتاً در مقابل چنین قرائتی از دین، بهتر از برداشت سنتگرایان و بنیادگرایان میتوانند وارد تعامل و گفتوگو با دنیای کنونی شوند؛ ولی این تمام ماجرا نخواهد بود، هرچند دیانت نواندیشانه، فرصت خوبی در بین قشر خاصی از جامعه دارد. چالشهایی که این گروه، با آن دستوپنجه نرم میکنند، اگر بیشتر از چالشهای سنتگرایان و بنیادگریان نباشد کمتر از آنهم نیست.
حس دلزدگی و پسزدگیِ نسل جدید نسبت به قرائت رسمی، فرصت مناسبی برای تاختوتاز نواندیشی دینی به شمار میرود. هرچند در میدان دفاع از دین با سنتگرایان یکی استند؛ ولی با ابزار فکریای که ایشان در خدمت دارند، بهتر از سنتگرایان میتوانند در میدان فکری به رقابت بپردازند. از طرفی، حاکمیت پساطالبانی که از پشتوانهی خارجی برخوردار است، درگیر شعارپردازی جهت استقرار و حاکمیت شریعت اسلامی (همانند دورههای پیشین) نیست. فرصت دیگری که فراروی نواندشی دینی در کشور گشوده شده است، استفاده از منابع فکری و ذخایر معلوماتیِ است که توسط نواندیشان برونمرزی تهیهشده و آمادهی مصرف ایشان است. این گروه میتوانند از این ذخایر الگوی فکری مناسبی سرهم کنند، دست به گزینش بزنند و یا با اندک تغییرات، جایگاه خود را در این نوشتهها تعریف کنند.
چالشهایی که این نوع دیانت با آن دستوپنجه نرم میکند، به دو گونهی درونفکری و برونفکری قابلتقسیم است. از چالش زبان که بگذریم، وضعیت پراکنده و نهچندان بسامان نواندیشان دینی است. به خاطر نوظهور بودن این روند، بهعنوان چالش مهم درونفکری جای بحث دارد. ایشان هنوز فرصت تدوین و چارچوببندی فکری نیافتهاند و طبیعتا زمان میبرد تا چارچوب مشخصی را برای خود و مخاطبان خود دستوپا کنند. چالش بعدی، چالشِ برون فکری و درون دینی است؛ یعنی؛ موجودیت دو رقیب که باید با آنها به رقابت بپردازند. دو قرائت موجود در متن جامعه حضور فعال و گسترده دارد. اسلام سنتی و اسلام بنیادگرایانه، سالیان درازی است که هویت بومی قسمتهای از مردم کشور شده است. از چالشهای درون فکری و دروندینی که بگذریم، رقیب دیگر این گروه، تفکر برون فکری و برون دینی است که دارای گرایشهای سکولاریستی میباشند.