
در واکنش به حملهی سپاه به پهپاد گرانقیمت جاسوسی امریکا، دونالد ترامپ، در صحبت با رسانهها، در حالی که به شدت عصبی به نظر میرسید، پای فرضیههایی را به میان آورد که قابل تأمل است. او گفت احتمالا شلیک به پهپاد اشتباه یک جنرال باشد و در جای دیگر به صورت کلیتر این حمله را اشتباه احتمالی تلقی کرد. وی همچنین در این صحبت و در تویتی که بعد از خبر سقوط پهپاد نشر کرد، گفت؛ ایران اشتباه بسیار بزرگی مرتکب شده است. به فاصلهی کوتاهی از این صحبت، مشخص شد که ایالات متحده، طرح حملهای محدود را به سه هدف در ایران داشته که در آخرین لحظات، به دستور ترامپ، انجام نشده است. این یعنی سپاه پاسداران در حالی پهپاد ارتش امریکا را زده است که ایران زیر فشارهای داخلی و خارجی دچار تنگی نفس جدی شده و فضای پرتنش منطقهای، نشان میدهد، ثانیهشمار در انتظار آغاز یک جنگ سرنوشتساز باید بود.
پرسش این است که پهپاد به دستور کی ساقط شد؟ آیا این تصمیم مبتنی بر شناخت کافی از وضعیت و منطق کاربردی در این بازی است، یا باید ریشهی آن را در جاهای دیگر جستجو کرد؟
اجازه بدهید از افق متفاوت به دنبال پاسخ این پرسش بگردیم.
نظام کنونی ایران، بر مبنای یک انقلاب ایجاد شده است؛ انقلابی که پشتیبانی وسیع مردمی از طیفهای مختلف را با خود داشت. بازیگران اصلی سیاست در ایران امروز، فرزندان انقلاب استند. انقلاب با شعارهای بسیار تند و سیاست صدور مفاهیم انقلابی به جوامع پیرامون ظاهر شد. وقتی خمینی در بدو ورودش به ایران در اولین بیانیهاش در بهشت زهرا گفت: «من نظام تعیین میکنم»، اعلام مشخص یک خط سیاسی فردمحور در امر مدیریت کشور بود و همین موضع، بعدها با شعار (نه شرقی، نه غربی، جمهوری اسلامی) مبنای شکل گیری یک نظام استبدادی را معرفی کرد. سیاست صدور ارزشهای انقلابی به کشورهای دیگر، هراس توسعهی این تفکر ضد غربی را دامن زد و به زودی مخالفتها در برابر این سیاست، پشتوانهی بزرگ بینالمللی برای عراق جهت آغاز یک جنگ مصیبتبار روی ایران شد. چالش جنگ با عراق، بسیار جدی بود؛ چون نظام دینی نوپا از لحاظ تسلیحاتی بسیار ضعیف بود و پایههایش استحکام لازم را برای مقابله با عراق که در مقایسه با ایران به مراتب قویتر بود، نداشت؛ اما نظام ایران از آن خطر بنیانکن، جان سالم بدر برد و توانست چند ماه پیش چهلمین سالگرد تولدش را جشن بگیرد. به اعتقاد کارشناسان، مهمترین عوامل پیشگیری از سقوط نظام در جنگ ایران و عراق، پشتیبانی مردمی از عناصر حاکم و نقش کاریزماتیک آیت الله خمینی بود. ۱۵ سال اول را نظام جمهوری اسلامی با سلاح باور و پشتیبانی تودهای، به مقابله با نابسامانیها و اعتراضهای گروهی داخلی، چالشهای اقتصادی شدید، جنگ تحمیلی و فشارهای سیاسی بینالمللی پرداخت و بقایش را حفظ کرد. امر قبول شدهای است که انقلابها و جریانهای انقلابی، با تسلط ذهنیای که بر پیروان خود مییابند، در حقیقت بنای بقای خویش را بر امری غیر عینی به ناگزیر میگذارند و این مبدل میشود به نقطهی بسیار حساس آسیبپذیری جریان انقلابی. حفظ بنای انقلاب در بستری غیر عینی، منجر به شکلگیری ساز و کار بسیار عظیم تبلیغاتی میشود؛ چیزی که جمهوری اسلامی ایران در تمام دورهی کارش، بیشترین تمرکز را روی آن داشته است. سازمان صدا و سیما، نهادهای دینیای که تاثیر مستقیم روی افکار عمومی جامعهی دینمحور دارد و دیگر حوزههای تاثیرگذار بر افکار عمومی، همه مستقیم زیر نظر رهبری قرار گرفت و سیاست سانسور به صورت بسیار شدید به نظارت و کنترل در تمام زمینههای اجتماعی پرداخت. بالارفتن گراف نارضایتی عمومی از دولت به دلیل افتهای اقتصادی ایران طی سه دههی اخیر و موازی با آن، طرح مباحث اعمال محدودیت بر آزادیهای سیاسی و اجتماعی و نادیده گرفتن موازین حقوق بشری شهروندان ایران توسط نظام، شکاف عمیقی را میان نظام و مردم ایجاد کرد. موازی با بیشتر شدن فاصلهی مردم و دولت، نهاد رهبری ایران تشکیلاتش را وسعت داد که در واقع در دو جهت اصلی تمرکز داشت. اول؛ مدیریت قوهی قهریه که شامل ارتش، سپاه پاسداران، پولیس، منابع اطلاعاتی و بسیج میشود. در دو دههی اخیر، این نهادها نقش بسیار جدی در کنترل جریانهای مخالف اجتماعی و سیاسی داخلی داشتهاند و در سطح منطقهای نیز فعالیتهای تاثیرگذاری به نفع دکترین سیاسی-دینی نظام انجام دادند. دوم؛ حفظ ابهت و صلابت نظام از لحاظ ذهنی در افکار عمومی ایران است. با اینکه سه دهه است نارضایتیهای عمومی از دولت انقلابی بالا گرفته؛ اما مهار اجتماع از دست سردمداران ایران نیفتاده است. وقتی به اوضاع داخلی ایران نگاه میکنیم، نقش تسلط ذهنی نظام بر مردم بیشتر روشن میشود. بالارفتن گراف فقر، سقوط آزاد ارزش ارز ایران در برابر ارزهای خارجی، سقوطهای پیهم اقتصادی و ورشکستگی شرکتهای تولیدی بزرگ ایران، بلندرفتن گراف بیکاری، رشد فحشا، بزهکاری و انحرافات اجتماعی، از جمله گرایش طیف وسیعی از جوانان به مواد مخدر و مسألهی فرار از منزل و غیره، افشای اختلاسهای بسیار گستردهای که در تمام موارد یک یا چند سر قضیه به سران نظام وصل میشود، توسط جامعهی ایران تحمل میشود و این روحیهی تحملپذیری که هر نابسامانیای را میتواند برتابد، به هوشمندی نظام برمیگردد به مسألهی تبلیغات و شیوههای کنترل افکار عمومی و تغذیهی روحی و ذهنیای که نظام ترتیب دیده است. حداقل تا اینجای کار، قسمتی از ذهن و باور تودهی دیندار را، نظام توانسته با خود حفظ کند. یکبار حضور میلیونی مردم در سال ۱۳۸۸ درست بعد از انتخابات ریاست جمهوری ایران و بار دیگر سال گذشته که مردم حدودا در صد شهر ایران به پاخاستند، شک و ظنهایی را نسبت به ماندن یا سقوط نظام مطرح کرد؛ اما فشار تبلیغاتی و تسلط نظام بر افکار عمومی توده و هوشمندی سیاستمداران ایران، به پشتیبانی نهادهای مختلف قوهی قهریه، باعث شد هیچ یک از این جریانهای چند میلیونی نتایج چشمگیری به نفع مردم در پی نداشته باشد. حرف من این است که نیمی از پایههای نظام به تاثیر تبلیغاتی و نوع نگرش مردمی نسبت به این نظام، استوار است. سردمداران نظام، با یک سیاست بسیار دقیق از طریق تحریک احساسات مذهبی تودهی دینباور و ایجاد فضای رعب و وحشت به باسوادها و شهرنشینهای ناراضی از رفتار و شکل حاکمیت، تا کنون حکومت کردهاند؛ یعنی اگر این شیفتگی مذهبی توده و هویت خشن نظام در برابر ناراضیهای داخلیای که امروز اکثریت را در جامعهی ایران تشکیل میدهند، از میان برود و از این صلابتی که چند دهه است ایران از آن دم میزند، کاسته شود. مشخص است که تمام نظام تهدید به نابودی میشود. حالا ترامپ آمده است و با امکانات نظامی پیشرفتهاش نظام ایران را تحقیر میکند. آنچه به مشکل بسیار جدی برای رهبریت نظام ایران مبدل شده است، حفظ تعادل بین تهدیدهای بیرونی و حفظ ثبات داخلی است. غرور و صلابت میانخالیای که تا کنون نظام ایران بر اثر تبلیغات پیگیر طی چند دهه برای خود ساخته است، اگر ناگهان فرو بریزد، خیلی چیزها نابود خواهد شد. پس طبیعی است که نظام ایران علاوه بر تهدید بیرونی، نگران وضع داخلی نیز باشد. وقتی شنزو آبه، نخستوزیر جاپان، پیام ترامپ را به رهبر ایران میآورد، رهبر ایران با رندی بهرهبرداری بسیار بزرگی از آن میکند. او در این ملاقات با رد شنود پیام ترامپ، به صورت بسیار واضح رییس جمهور امریکا را لفظی تحقیر میکند. دستگاههای تبلیغاتی ایران، درست همین بخشی از حرف رهبر را میگیرند و برای صلابت و غرور نظام خرج میکنند. همین غرور و صلابتی که در پی تحریمهای سخت و فشارهای پیاپی ترک برداشته و اکنون بمبافکنهای B52 ترامپ آمدهاند تا به کلی نابودش کنند. سقوط دادن هواپیمای تجسسی امریکا در چنین اوضاعی، میتواند روی روحیهی ناراضیهای داخلی که احتمالا منتظر سست شدن پایههای نظام استند، تاثیر بگذارد و امیدشان به سقوط نظام را به تاخیر بیندازد و در نهایت آنها را از ساختن جبهههای داخلی خیابانی علیه نظام بترساند. آنچه برای نظام ایران ترساننده است، مباحثی است که علیه نظام و در رابطه با کاهش غرور و صلابت نظام در رسانهها و افکار عمومی ایران مطرح میشود. در پشت پرده اما؛ وضع به شدت متفاوت است. ایران حاضر است به معامله با امریکا بپردازد؛ اما نه در محضر رسانهها؛ حتا از لحاظ رفتاری در ماههای اخیر در بسیاری از زمینهها خود را مطابق نظر غربیها، آفتزدایی کرده است. از گامهای بلند ایران در این زمینه، میتوان به اصلاح قانون مبارزه با پولشویی و اصلاح قانون مبارزه با تامین مالی تروریزم اشاره کرد که ماه گذشته در مجلس ایران تصویب شد. گیر کار در اینجاست که ترامپ خیلی اهل بازیهای پشت پرده در این قضیه نیست. به نظر میرسد که بخشی از تلاشهای ترامپ و تیمش روی شکستن صلابت و غرور نظام و بر زمین زدن ابهت آن تمرکز دارد. روحیهی انقلابیهای ایران اما با چنین رویکردی ناهمخوان است. در واقع ماشهی شلیک به هواپیمای امریکایی را رهبر ایران کشید تا نشان بدهد از غرورش در این بازی نمیگذرد، حتا اگر تمام جغرافیای خاورمیانه، آتش بگیرد.