
دیروز ۱۹ حوت ۱۳۹۸، محمد اشرفغنی، در ارگ ریاستجمهوری، در حضور نمایندهی سازمانملل متحد و سفیران کشورهای مختلف و شماری از سیاستپیشههای کشور، مراسم تحلیف را اجرا کرد.
روند قانونی اجرای مراسم تحلیف در قانون اساسی به گونهای است که پس از اعلام نتیجهی نهایی انتخابات از سوی کمیسیونمستقل انتخابات، شخصی که به عنوان رییسجمهور از سوی این کمیسیون اعلام میشود، در اثر روشنامهی ویژهای سوگند وفاداری خود را به کشور و مردم ادا کرده و به گونهی اجرایی به عنوان رییسجمهور به کار خود آغاز میکند.
روز گذشته افغانستان اتفاق عجیبی را به تجربه نشست؛ اشرف غنی در ارگ ریاستجمهوری، سوگند وفاداریاش را ادا کرد و از سویی هم در همسایگی ارگ ریاست جمهوری، عبداللله نیز سوگند وفاداریاش را ادا کرد.
تفاوت در سوگند وفاداری غنی و عبدالله در این بود که غنی از سوی کمیسیون مستقل انتخابات به عنوان برندهی انتخابات ۱۳۹۸ اعلام شده بود؛ اما عبدالله، نتیجهی انتخابات را نپذیرفت و در میان شماری از هوادارانش، سوگند وفاداری را یاد کرد.
عبدالله آخرین پافشاریاش را روی آرایی میکرد که به باور او تقلبی است، او عقیده دارد درستشمردن آرای تقلبی باعث شده است که غنی از سوی کمیسیون مستقل انتخابات به عنوان برندهی انتخابات ۱۳۹۸ اعلام شود.
با این همه، حالا این مهم نیست که چند نفر به عنوان رییسجمهور، سوگند وفاداری یاد میکند؛ تجربهی تاریخی در افغانستان پیوسته نشان داده است که هیچکسی در این جفرافیا، برای خدمتگذاری به مردم دنبال رسیدن به قدرت نبوده است.
در دستداشتن قدرت، در افغانستان به معنای این است که منافع قومی و سمتی و یا در نهایت منافع گروهی و حزبی ات تامین است؛ هدف سیاسیها و جهادیهای افغانستان از رسیدن به قدرت، خود قدرت و استفاده از آن برای تامین منافع خودی است.
دید افغانستانی از قدرت؛ همواره دید بیمارگونه و هژمونیکقومی بوده است؛ جنگهای داخلی که از چهار دهه به این سو در افغانستان جریان دارد، اثبات این ادعاست.
اگر افغانستان در ۱۸ سال اخیر به سوی توسعهی انسانی، توسعهی فرهنگی- سیاسی در حرکت بود، امروز زمینه برای سوگندگذاری از سوی دو شخص زیر نام رییسجمهور مهیا نمیبود.
در چنین حالتی مهم نفس ماجرا نیست؛ مهم برایند ماجرا است که اثرهای چندگانه، روی نظام سیاسی، وضعیت اجتماعی و فرهنگی سیاسی کشور دارد.
از قدیم گفته اند که دو سلطان در یک اقلیم نگنجند؛ این بدون شک درستترین مقوله در جهان سیاست است.
غنی و عبدالله دیروز در حالی نتوانستند با هم کنار بیایند که هر دو خود اساس بحران انتخابات ۱۳۹۸ را در انتخابات ۱۳۹۳ بنیان گذاشتند؛ در انتخابات ۱۳۹۳ نیز کمیسیون مستقل انتخابات اشرف غنی را برندهی انتخابات اعلام کرد و عبدالله از پذیریش تصمیم کمیسیون خودداری کرده و با گروههای پشتیبان قومی خویش به خیابانها ریخت؛ اما دستآخر با پادرمیانی امریکا، عبدالله در بدنهی حکومت زیر نام رییساجرایی از موقفش در برابر تصمیم کمیسیون مستقل انتخابات کوتاه آمده و غنی را به عنوان رییسجمهور پذیرفت.
پنج سال پیش غنی و عبدالله اساس حکومت غیر قانونی خود را زیر نام حکومت وحدتملی گذاشتند؛ اما این حکومت برخواسته از توافق غنی و عبدالله با پا در میانی امریکا، در پنج سال گذشته تنشهای قومی را بیشتر کرده و باعث تقویت قومگرایی در افغانستان شد.
بحران دیروز روایتی از عمق حقیقت جامعهی افغانستان است؛ افغانستانی که جهان به رهبری امریکا تلاش کرده در هژدهسال آخر از آن تصویر حکومتمردمی را ارائه کند؛ اما افغانستان همان است که بود؛ کشوری که در آن هنوز هم رسیدن به قدرت به پشتوانهی قومی، و مهمتر از همه پشتوانهی قدرتهای بیرونی و پذیرفتهشدن از سوی آنها نیازمند است و این که افغانستان تا هنوز هم نتوانسته با روشهای دموکراتیک رسیدن به قدرت، کنار بیاید.
بحران انتخاباتی امسال، و اجرای مراسم سوگندگذاری از سوی دو شخص که هر دو ادعای ریاستجمهوری دارند؛ مضحکترین جوک سیاسی قرن ۲۱ است که اگر کسی شاهد آن نبود، به سختی میتوانست آن را باور کند.
برآیند چنین وضعیتی با توجه به ساختار قومی افغانستان، میتواند، تشدید تنشهای قومی و سمتی و در نهایت روشنکنندهی جرقههای جنگ داخلیِ شدیدتر باشد.