
نویسنده: نقیب الله جعفری
روند مذاکرات صلح با طالبان از چندی به این سو فراز و فرودهای زیادی را شاهد بود. اکنون پس از امضای توافقنامهی سیاسی میان رییس جمهور غنی و عبدالله عبدالله این روند یکبار دیگر سرعت گرفته است و همزمان با آن، این پرسش یکبار دیگر به صورت جدی مطرح است که آیا صلح با طالبان، به جنگ و خونریزی در افغانستان پایان خواهد بخشید؟
صلح با طالبان، یک توافق سیاسی است که طی آن، این گروه در برابر تصاحبِ بخشی از قدرت سیاسی در کشور، دست از جنگ برمیدارد. طالبان از منظر این صلحنامه، غالبا یک گروهِ مسلحِ مخالف دولت تلقی میشود که برای رسیدن به قدرت سیاسی، به شورشگری دست یازیده.
در حالی که چگونگی ساختار نظام سیاسی افغانستانِ پس از صلح با طالبان، هنوز در هالهی ابهام قرار دارد. توقع میرود این توافق باعث ثبات سیاسی و قطع خشونت درکشور شود؛ اما در این میان، اصل مسأله که تفکر طالبانی و نوع نگاه آنها به رابطهی دین با سیاست و جامعه؛ و دید این گروه نسبت به سایر مذاهب و فرقههای اسلامی است، به قوت خود باقی میماند.
این مهم هیچ گاهی آن چنان که میباید، مورد توجه حکومت و نخبههای فکری جامعه قرار نگرفته است. برجسته بودن برداشت سیاسی و نظامی از هویت طالبان، این گروه را به عنوان یک گروه مخالف مسلح نظام افغانستان شناسانده و باعث شده، تا هویت ایدیولوژیک آن و در کل مقولهی افراطیت و بنیادگرایی چندان مورد دید واقع نشود. بر اساس همین برداشت از گروه طالبان است که در طول دو دههی گذشته، جامعه جهانی و حکومت افغانستان متوسل به رویکرد نظامی شده و تمام هزینهها را صرف میدانهای نبرد کرده اند که جز، گسترش تلفات نظامی و غیر نظامی، افزایش کشت و قاچاق مواد مخدر، گسترش جغرافیای جنگ و… نتیجهی دیگر در پی نداشته است.
عدم توجه جدی به پدیدهی بنیادگرایی دینی و تفسیر طالبانی از آموزههای دین، در شرایطی که چندین گروه افراطی داخلی و خارجیِ دیگر در کشور فعالیت دارند و احتمال فربه شدن آنها پس از طالبان متصور است، آینده را برای مردم افغانستان حتا پس از موفقیت روند گفتوگوهای صلح و ورود احتمالی طالبان در چارچوب نظام فعلی، ناروشن میکند.
صرف نکردن تقریبا هیچ هزینهای در راستای ایجاد گفتمان رقیب در برابر تفسیرهای افراطی که ظرفیت ایجاد تحول فکری در لایههای مختلف جامعه را داشته باشد، و زمینهی سربازگیری طالبان و سایر گروههای تندرو و افراطی را محدود کند، یکی از اشتباهاتی است که هم جامعهی جهانی و هم حکومت افغانستان در طول دو دههی پسین مرتکب شده اند.
تداوم نظام سیاسی موجود همراه با توسعهی نسبی در ابعاد مختلفِ جامعه، ممکن در درازمدت به صورت خودکار تأثیرگذار باشد؛ اما آنچه برای زعمای حکومت فعلی و نخبگان طرفدار جمهوریت وظیفه است، ایجاد یک راهبرد مشخص در برابر فکر افراطگرا و تفسیرهای افراطی از دین است.