
جان ساپکو، بازرس ویژهی امریکا برای بازسازی افغانستان، بهتازگی در یک نشست مجازی گفته؛ امریکا باید کمکهایش به حکومت بعدی افغانستان مشروط به حفظ حقوق زنان کند. او، همچنان تأکید کرده است که دیگر کشورها نیز سایر کشورها و نهادهای کمککننده، به این کار تشویق شوند. این حرفها، در حالی مطرح میشود که نقش حاشیهای زنان در گفتوگوها با طالبان، تبدیل به یکی از نگرانیهای این قشر جامعه شده است. بازرس ویژهی امریکا برای بازسازی افغانستان، عدم یادآوری از حقوق بشر و حقوق زنان را در گفتوگوهای صلح، «تأسفآور» خوانده است.
دو دهه از سقوط حکومت طالبان میگذرد؛ حکومتی که با استناد به باورهای تندروانهی دینی، نقش زنان را محدود به خانه ساخته و انواعی از خشونتها بر این قشری از جامعه را توجیه کرده بود. سقوط طالبان و روی کار آمدن حکومت جدید با همکاری جامعهی جهانی، فرصتی را مساعد ساخت تا زنان بتوانند به حقوق اولیهشان ازجمله تحصیل و شرکت در فعالیتهای اجتماعی اقتصادی و سیاسی دست یابند. طی این دو دهه، تلاشهایی صورت گرفت تا بتواند زنان را آن طوری که باید، وارد مناسبات سیاسی-اقتصادی کنند؛ اما پارادایم جنسیتی حاکم که نگاه سنتی نسبت به زنان دارد، فرصت برای مشارکت زنان محدود کرد.
نیروی انسانی و سهم فعال همه اقشار جامعه در مناسبات اجتماعی، اقتصادی و سیاسی، از دلایل مهم توسعه پنداشته میشود؛ چون زمانی که افراد جامعه بدون تفکیک گروه سنی، جنسیتی و دیگر تقسیمبندیهای مرسوم، به چرخهی تولید و مصرف در جامعه نقش داشته باشند، امکان مشارکت فعال آنان مساعد میشود و افرادی با مشارکت فعال، میتوانند در بهبود نقشها و رسیدن به امکان توسعهیافتگی، تأثیرگذار باشند. پارادایم مسلط بر مناسبات زنان در افغانستان، پارادایم جنسیتی سنتی است که بر اساس آن، زنان و مردان، در نقشهای متفاوتی تعریف شدهاند و این تفاوت نقش، از زن، موجودی ایستاد، مصروف در کار خانه، تمکیندهندهی مرد و منفعل در مناسبات اجتماعی و سیاسی ساخته و مردان را، تبدیل به کارگزاران سیاسی و اجتماعی کرده که مسئولیت پیشبرد کار در بیرون از خانه را به عهده دارند و همچنان، نانآور و حاکم بر مناسبات خانوادگی و اجتماعیاند.
بر اساس این پارادایم، مرد در مقایسه با زن، نهتنها دانای کل است و خیر و صواب زن را تعیین میکند؛ بلکه اگر زنی بخواهد از نقش سنتیاش که همانا بودن و پختن در خانه است، بیرون بزند، باید از سوی مرد خانواده سرکوب شود. سرکوب زن به دلیل سهمگیری در فعالیتهایی که مردانه تعریف شده، بهمرور زمان، تبدیل به پازل حلنشدنی ذهنی زنان شده که پس از دو دهه تلاش نهادهای مختلف و مصرف میلیونها دالر در بخش ظرفیتسازی زنان و دادن نقش اجتماعی-سیاسی به آنان، هنوز زنان در سطح پایینی از مشارکت در مناسبات تعیینکنندهی بیرون از خانه قرار دارند. در کنار دلایل متعدد، ناامنی و مناسبات حاکم مردسالار در فعالیتهای بیرون از خانه، از تهدیدهای اساسیای بوده که سد راه پیشرفت و مشارکت زنان واقع شده و تلاشها برای دادن اعتمادبهنفس به زنان را دچار چالش کرده است.
حرفهای اخیر بازرس وِیژهی امریکا، در شرایطی که ترس از دست دادن دستآوردهای نسبی زنان در گفتوگوهای صلح مطرح است، میتواند نقشهی راهی باشد برای کشورهای کمککننده به افغانستان و دولت افغانستان که برای مشارکت زنان تلاش بیشتری به خرج دهند و نگذارند یکبار دیگر، نیمی از پیکر جامعه به حاشیه کشیده شود. حضور زنان در کنار مردان، بیانگر سهمگیری صددرصدی نیروی انسانی در توسعه و پیشرفت جوامع بشری است که حذف آنان از مناسبات بیرون از خانه، پنجاهدرصد از نیروی فعال جامعه را خنثا میکند؛ بنابراین، در جامعهای که نیمی از نیروی انسانی آن سهمی در مناسبات اجتماعی، اقتصادی و سیاسی نداشته باشند، با پنجاهدرصد نیروی فعال، نمیتوان به توسعه دست یافت و به کشورهای توسعهیافته که در آن زنان و مردان دوشادوش هم فعالیت میکنند، رسید. بازتعریف بنیادی نقش زنان، در درازمدت میتواند به شکست پارادایم سنتی حاکم بینجامد و شکست این پارادایم، زنان را تبدیل به کنشگران فعال در بسترهای اجتماعی، اقتصادی و سیاسی کند.
پیششرط حفظ دستآوردهای زنان از سوی کشورهای کمککننده برای دولت افغانستان، در شرایط موجود، تنها راهی است که سیاستورزان تشنهی قدرت و معامله در افغانستان را، وادار به ادامه و گسترش نقش فعال زنان میکند. اگر فشارها بر گردانندگان قدرت در افغانستان نسبت به حفظ حقوق زنان در گفتوگوهای صلح بیشتر نشود، احتمال اینکه این دستآورد نسبی، به فراموشی سپرده شود، دور از انتظار نیست. تجربه نشان داده است که دولتمردان و تصمیمگیرندگان در افغانستان، هرازگاهی برای حفظ قدرت شخصی و حضورشان در صحنه، چیزهای زیادی را به قمار گذاشتهاند که آسیبهای درازمدت آن را مردم به دوش کشیدهاند. بعید نیست که این بازیگران، بار دیگر برای تداوم قدرتشان، دست به معاملههایی بزنند. آسیبپذیری نقش نوپای زنان، از محتملترین نگرانیهایی است که در پیوند به گفتوگوهای صلح به میان آمده است و احتمال معاملهی آن را فراهم کرده است.
هرچند، تاکنون دولت افغانستان سروصداهایی برای حفظ نظام به راه انداخته؛ اما این نگرانی وجود دارد که هدف از اینهمه شعار برای حفظ نظام، بقا و ادامهی قدرت توسط عدهای محدود در ارگ ریاستجمهوری باشد و اگر طالبان به ادامهی قدرت توسط این حلقهی محدود تا زمان برگزاری انتخابات بعدی تن بدهند، احتمال این وجود دارد که برخی از خواستهای تندروانهی این گروه زیر چتر نظام جمهوری تحقق بپذیرد. این احتمال، از آنجا نگرانکننده است که هنوز مناسبات قدرت و حفظ آن در افغانستان، بومی است و در مناسبات بومی که افراد حاکم تعیینکننده هستند تا قانون، امکان به بازی گرفتن آنچه مردم انتظار دارند و باید حفظ شود، بالا است. اگر دولت واقعاً خودش را پاسخگو در مقابل نظام نیمبند سیاسی میداند، باید برای حفظ آنچه که افغانستان در همکاری با جامعهی جهانی طی دو دههی اخیر به دست آورده، متعهد باشد و کشورهای کمککننده نیز، همکاری بعدیشان را مشروط به حفظ و تداوم این دستآوردها بگذارند.
اگر کمکها مشروط به حفظ دستآوردها ازجمله حقوق زنان شود، آنچه افغانستان طی دو دههی اخیر به آن دست یافته است تا حدی ضمانت اجرایی پیدا میکند و به دلیل وابستگی اقتصادی و نظامی افغانستان به جامعهی جهانی بهخصوص امریکا، دولتمردان در افغانستان را مکلف میسازد تا برای حفظ قدرت شخصی، مردم و حقوق آنان را روی میز قمار نگذارند. در صورت نبود فشارهای خارجی، امکان به بازی گرفتن دستآوردهای اخیر توسط عدهای بازیگر سیاسی، وجود دارد؛ چون اینجا هنوز بازیها به پختگی نرسیده و خوی شبانرمگی موجود در انتروال از بالا به پایین قدرت، میتواند توجیهی باشد برای هر قماری که بازیگران قدرت میزنند.