افغانستان در استراتیژی امنیت ملی امریکا در قرن بیست‌ویکم (بخش دوم)

صبور بیات
افغانستان در استراتیژی امنیت ملی امریکا در قرن بیست‌ویکم (بخش دوم)

سه احتمال به اندیشه راه میابد:

۱. از هم گسیختگی اقتصادی. ۲. نا آرامی عمده درچین ۳. سیر نزولی ثبات سیاسی میان چین و جاپان و کره که تنگناهای گسترده‌ی اقتصادی درآسیای خاوری می‌تواند به ضدیت شدید با آمریکا منجر شود.

این ((آمریکا ستیزی)) می‌تواند بر این ادعاها استوار باشد که ایالات متحده‌ در برابر مشکلات شرق آسیا بی‌تفاوت است یا آمریکا امپریالیسم فرهنگی است و این خوی امپریالیستی خود را به ویژه از طریق صندوق بین‌المللی پول و سیاست‌های بانک جهانی اعمال می‌کند اگر درآمد سرانه‌ی چین به حدود هفت هزار برسد و نظام اقتدارگرای این کشور آرام‌تر شود ( ناظران بسیاری چنین پیش‌بینی می‌کنند) و نظام سیاسی به سوی تکثرگرایی ( اگر نه دموکراسی اصیل ) حرکت کند، خوش‌بینی درباره‌ی آینده‌ی آسیای شرقی تقویت خواهد شد. حتی اگر چین در بیست‌وپنج سال آینده ، بیشترین تأکید را بر توسعه‌ی اقتصادی داشته باشد ( و نه نوسازی نظامی ) باز هم تا سال ۲۰۲۵ این کشور یک قدرت نظامی مهم منطقه باقی خواهد ماند. آسودگی نسبی اقتصادی به سایر کشورهای منطقه از جمله اندونزی و فیلیپین و ویتنام و حتی جاپان اجازه خواهند داد بودجه‌ی بیشتری را صرف جنگ افزارهای متعارف کنند و با افزایش توان رزمی خویش بتوانند سپری در برابر قدرت چین باشند. درباره‌ی آینده‌ی چین دست کم دو احتمال دیگر نیز وجود دارد که از دیدگاه ایالات متحده کمتر مثبت هستند . یک احتمال این است که چین ثروتمند شود، ولی سلطه طلب باقی بماند. احتمال دیگر این است که چین از لحاظ سیاسی فرو بپاشد و در نتیجه چالش آغاز شود. از هم پاشیدگی این کشور یا بروز یک جنگ داخلی چند جانبه می‌تواند برای تمام منطقه یک کابوس سیاسی و انسانی باشد. مثلث جغرافیایی متشکل از چین ، کره و جاپان برای آمریکا از اهمیت بیشتری برخوردار است.

خاور نزدیک بزرگ بنا بر تعریف ما شامل جهان عرب واسرائیل و ترکیه و آسیای میانه و قفقاز و شبه‌قاره می‌شود، مکان بزرگ‌ترین منبع سوخت فسیلی و نیز قدرت‌های جاه‌طلب پر شماری است که برای به دست آوردن برتری منطقه‌ای تلاش می‌کنند. از دیدگاه غرب، خاور نزدیک بزرگ منطقه‌ای است که اهمیت بسیار و در عین حال مشکلات بسیاری نیز دارد. بجز اسرائیل و هندوستان و ترکیه در هیچ‌کجای دیگر این دیار مردم سالاری نهادینه نشده‌است . خشونت قومی درون هرکشور و حتی میان کشورهایی که شامل کردها و ترک‌ها و اعراب و فارس‌ها و ارامنه و آذری‌ها و سینهالی‌ها و تامیل‌ها و… می‌شود ، به چشم می‌خورد‌. این منطقه در بیست‌و‌پنج سال آینده با تغییرات بی ثبات کننده و مصیبت باری روبرو است که دست کم به یکی از سه صورت زیر بروز خواهد کرد:

۱. هرگاه یک امپراتوری بزرگ فرو می‌ریزد ، در مناطق پیرامون خود موجی از بی‌ثباتی ایجاد می‌کند. فرو پاشی سریع امپراتوری شوروی برای خاور نزدیک بزرگ ، نمونه‌ی کامل از این دست است.

۲. منبع دیگر، تغییر عمل جمعیت است. رشد جمعیت ، جوامع بسیاری را دچار چالش‌های جدی خواهد کرد. در اواسط دوره‌ای که تا سال ۲۰۲۵ ادامه دارد ، گسترش شهر نشینی و با سواد شدن زنان و دختران احتمالا باعث خواهد شد که نرخ زادآوری به تدریج کاهش یابد و فشار بر خدمات تا اندازه‌ای فروکش کند.

۳. منبع سوم ناآرامی است که انتظار داریم از ادامه‌ی روند یک‌پارچگی اقتصاد جهان حاصل شود.

معیارهای جهانی جدید با ریشه‌ی غربی درباره‌ی حقوق بشر و حقوق اقلیت‌ها و مخصوصا حقوق زنان از عوامل تنش‌زای دیگر می‌باشد.

اسرائیل و چندین کشور عربی اقتصادهایی کاملا نوین خواهند داشت. هندوستان و ایران و مصر و ترکیه و چندین کشور دیگر منطقه نیز دست کم دارای بخش‌های بسیار نوینی در اقتصاد خود خواهند بود. افزایش تولید ناخالص داخلی با نرخ سالانه‌ی بیش از چهار در صد، حتی برای اکثر کشورهای منطقه، یک هدف دست‌نیافتنی نیست. ایجاد یک بانک کار آمد به نام (( بانک توسعه‌ی خاور میانه )) که به ثبات کشورهای فاقد منابع نفتی کمک کند دور از انتظار نیست. اگر عربستان سعودی و ایران و ترکیه و اسرائیل و مصر و هندوستان با پیوند به اقتصاد جهانی جهش اقتصادی پیدا کنند، خاور نزدیک منطقه‌ی دیگری خواهد شد. ترکیه ممکن است از سایر کشورهای ترک‌زبان، بیشتر سرمایه جذب کند. هندوستان چنان وسیع است که می‌تواند بیشترین سرمایه‌ی مورد نیاز خود را تولید کند، اما اسرائیل به علت غنای ویژه‌اش در سرمایه‌ی انسانی مناسب برای عصر اطلاعات، از سراسر جهان سرمایه جذب خواهد کرد. براساس این استراتیژی، دولت‌ها ممکن است از قدرت اجتماعی فزاینده‌ی اسلام برای تقویت جامعه‌ی سیاسی استفاده کنند.

۱- البته نباید در این‌جا بر اهمیت فرهنگ مذهبی، بیش از حد تکیه کرد.

۲- در ربع قرن آینده احتمالا در هیچ کشور اسلامی دیگری غیر از ایران و افغانستان و سودان، دولت‌های دینی وجود نخواهند داشت.

۳- وقتی یک کشور توانست بدون تشنجات گسترده‌ی سیاسی فضا را باز کند، کشورهای دیگر نیز احتمالا از این الگو استفاده خواهند کرد. اگر اصلاح گرایی اسلامی که باتغییرات فناوری و اقتصاد و جامعه به پیش رانده می‌شود، بر فرایندهای سیاسی اکثر فرهنگ‌های مسلمان حاکم بشود، دست کم این امکان به وجود می‌آید که تا سال ۲۰۲۵ میان کشورهای مسلمان منطقه جنگ مهمی روی ندهد. در نقطه‌ای از دوره‌ی بیست‌و‌پنج ساله‌ی آینده، در رهبری سیاسی عراق و ایران تغییرات نسلی بروز خواهد کرد. اگر این تغییرات پیش‌درآمد اصلاحات و تجددگرایی سیاسی باشند، هر دو کشور ایران و عراق بر اقتصاد داخلی و توسعه‌ی سیاسی تأکید بیشتر و بر رقابت‌های منطقه‌ای و سرمایه‌گذاری تسلیحاتی تأکید کمتری خواهند داشت. همچنین ، ممکن است که در بیست‌و‌پنج سال آینده، حکومت مذهبی ایران سقوط کند. در حال حاضر حکومت ایران جمهوری اسلامی است، اما نمی‌تواند به مدت طولانی، هم جمهوری و هم اسلامی باقی بماند ایران یا باید از جمهوری بودن دست بردارد و به یک حکومت واقعا قرون‌وسطایی تنزل یابد و یا اسلامی بودن را کنار بگذارد. نبرد برای آن آینده، هم‌اینک آغاز شده اما نتیجه‌، برای کسی روشن نیست. اگر رژیم فعلی سقوط کند، امواج آن در سراسر جهان اسلام احساس خواهد شد و به تبع آن، جنبش‌های اسلامی بنیادگرا ضربه خواهند خورد. این امر، راه را برای برقراری روابط پسندیده میان ایالات متحده و ایران هموار خواهد ساخت که اثرات منطقه‌ای و فرا منطقه‌ای آن بسیار گسترده خواهد بود. به نوبه خود، اگر رژیم مذهبی ایران و رژیم عراق قبل از دست‌یابی به سلاح‌های هسته‌ای یا بیولوژیکی از بین رفته یا معتدل شوند، فشار بر دیگر کشورها برای آماده شدن در برابر آن‌ها نیز از بین خواهد رفت.

ایران و افغانستان ، ممکن است به علت سیاست طالبان درباره‌ی هزاره‌ها و قاچاق مواد مخدر و اسلحه و تفسیر اسلام و رقابت محض ژیواستراتیژیک و غیره درگیر جنگ شوند. جنگ مشابهی ممکن است میان تاجیکستان و ازبیکستان که هردو در اندیشه‌ی جذب تاجیکان و ازبیکان افغانستان استند، نیز رخ دهد. همچنین ممکن است این بحران، پاکستان را هم فرا بگیرد و سرزمین امروز این کشور را فرو بپاشد. متلاشی شدن پاکستان که دارای توانایی‌های هسته‌ای است به سرعت به یک موضوع امنیتی بین‌المللی تبدیل خواهد شد. این رویداد ممکن است راه را برای رقابت هند و ایران برسر پنجاب و سند و بلوچستان هموار کند. ایران و عراق به طور کلی دشمن یکدیگر باقی خواهند ماند و ممکن است جنگ دیگری میان آنان در گیرد. عراق و ترکیه ممکن است برسر ترکیبی از مسئله‌ی کردها و آب و مالکیت موصل و منابع سرشار نفت پیرامون آن، خود را با جنگ در یکدیگر ببینند. سوریه و ترکیه احتمالا بر سر ترکیبی از مسایلی همچون عراق، از قبیل کردها و آب و آینده‌ی انظاکیه ، با هم برخورد می‌کنند. جنگ یونان و ترکیه برسر آینده‌ی قبرس نیز ممکن است باعث شود سوریه و احتمالا عراق به اقدام نظامی انتقام‌جویانه، علیه ترکیه دست بزنند. اختلاف ایران و آذربایجان را که ناشی از چالش‌های آذری‌هاست نیز نباید نا دیده گرفت. دور از انتظار نیست که اسرائیل به علت موضوعات مذهبی و تاریخی موجود، مورد حمله‌ی موشکی عراق یا ایران قرارگیرد. جنگ عربستان سعودی و یمن بر سر منطقه‌ی مورد اختلاف عسیر، همچنین جنگ در خلیج فارس میان امارات متحده‌ی عربی واحتمالا بحرین وامارات با ایران بر سر جزایر ابوموسی و تنب بزرگ و کوچک، از نمونه‌های دیگر است، البته احتمال نمی‌رود که تمام یا بیشتر این جنگ‌ها در بیست و پنج سال آینده روی دهند، اما رخ ندادن هیچ یک از آن‌ها دور از انتظار نیست. این سه روز هرچه خواندم به بخشی که ماندن/ رفتن ایالات متحده‌ی آمریکا در افغانستان بر اساس استراتیژی تضمین کند و یا هم افغانستان در درازمدت برای آنان مهم باشد، برنخوردم بنابر این چنین برداشت می‌کنم که  وقتی استراتژی امنیت ملی آمریکا در قرن بیست‌و‌یکم را می‌خوانید به نظر می‌رسد که امضای پیمان امنیتی و ارایه‌ی استراتیژی ترامپ در قبال افغانستان، حرف‌های خیلی جدی‌ای نیست. پایان.