
نویسنده: ایمان نوری – دانشجوی روابط بینالملل
در یک قرن گذشتهی کشور، هفت نظام سیاسی و بیشتر از هفت نوع حکومت صاحب قدرت شده که میشود از شاهی مطلقه، شاهی مشروطه، جمهوری دموکراتیک سوسیالیستی، جمهوری، دولت اسلامی، امارت اسلامی و جمهوری اسلامی نام برد. این نظامها فراز و نشیبهای زیادی برای افغانستان به ارمغان آوردهاند.
آمدن عبدالرحمان خان آغازی بود که تنها در وجود پسرش حبیبالله تداوم یافت. پس از او امانالله خان آغاز کاملاً متفاوت و شتابزدهای را اساس گذاشت. با شکستِ آغاز امانالله خان، حبیبالله کلکانی آمد تا آغاز خودش را داشته باشد. پس از او نادر خان آمد که آغاز متفاوت داشته باشد. بعد از کشته شدن او، فرزندش محمد ظاهر شاه نوع دیگری از این آغازها را به تجربه گرفت.
داود خان خود آغازی از نوع دیگری را به نام جمهوریت ثبت تاریخ کشور کرد. حزب دموکراتیک خلق و چهار زمامدار آن یک آغازی را به نیت دگرگونی سراسری و کامل جامعه شروع کردند و سپس قربانی آغاز خویش شدند. مجاهدین هم صفحه آغاز دیگری را گشودند اما بین خود درگیر شدند. طالبان آغاز کاملاً متفاوت و عجیبوغریب خودشان را داشتند. بُن اول آغازی از نوع دیگر بود. دوحه هم آغازی پر از پرسش و اما و اگر و چونوچرا بود.
اکنون در آستانه آغاز دیگری قرار داریم که نمیدانم از بطن آن چگونه وضعیت و نظامی با چه اسمی پا به عرصه وجود خواهد گذاشت و راه را برای کدام آغاز دیگر هموار خواهد ساخت.
اگر به دور از احساسات صحبت شود، در حقیقت ما در هر چهارده سال یک «آغاز» کاملاً متفاوتی را که گاهی ساختار و ایدیولوژی و فلسفه آنهم متفاوت و گاهی هم مدل بیگانه بوده است، در کشور تجربه کرده و بهای گران آن را حتا به قیمت جان تکتکمان پرداختهایم.
شاید در موارد فوق اختلاف دیدگاه وجود داشته باشد؛ اما در یک مورد توافق است و آنهم اینکه: مدلهای بیرونی برای پیشبرد روندهای سیاسی افغانستان همیشه ناکام مانده است. بهعنوان مثال؛ خیلی بهتر میشد که بهعوض مذاکرات بُن، مردم افغانستان در میان خود با خود مینشستند و مشکلات خودشان را خود حلوفصل میکردند. تفاهم خودی و جمعیِ داخلی بهتر از تفاهم بیرونی و تحمیلی است. تطبیق هرگونه مدل بیرونی بر مذاکرات افغانستان منحیث راهحل، اشتباه محض است و نتیجهای در پی ندارد. مردم افغانستان باید خودشان مدل قابلحل خود را دریابند.
چرا نظام فعلی افغانستان مورد قبول ملت نیست؟
نظام فعلی افغانستان جمهوری ریاستی است، آنهم ریاستی متمرکز. مشکلی که به بحران سیاسی در داخل نظام حاکم سیاسی افغانستان انجامید، نهفته در ساختار نظام سیاسی و قانون اساسی است که قدرت را در دست یک نفر بهعنوان رییسجمهور منحصر میسازد و ادارهی تمام ولایات را در اختیار کامل پایتخت قرار میدهد. هیچگونه تقسیم افقی قدرت و تفکیک قدرت میان قوای سهگانه و تفویض صلاحیت از مرکز به ولایات در این سیستم شدیداً متمرکز که حاکم آن فقط یک نفر است، وجود ندارد.
رییسجمهور در این سیستم دو معاون دارد که در انتخابات ریاست جمهوری شامل یک تکت انتخاباتی میشود و مردم در واقع به این تکت که شامل سه نفر است، رأی میدهند؛ اما در زمان احراز قدرت، معاونین حتا در تعیین آمر دفتر خود محتاج منظوری و فرمان خطی رییسجمهور هستند.
هیچ صلاحیت اجرایی در قانون اساسی برای معاونین رییسجمهوری وجود ندارد، مگر آنکه رییسجمهور دلش بخواهد اندکی از صلاحیت و قدرت اجرایی خود را برای معاونین خود در یک فرمان تفویض کند.
اکنون در چنین نظام و سیستم سیاسیای که در ذات و ماهیت خود برای افغانستان بهعنوان یک جامعهی آزاد، متکثر و کثیرالاقوام، بحرانزا و بحرانآفرین است، مشارکت قدرت و تقسیم قدرت و یا حکومت همهشمول و فراگیر کجای این بحران را حل میکند.
ممکن است که چند نفر از اقارب و دوست و رفیق رهبران سیاسی و گروههای سیاسی در این تقسیم قدرت، مشارکت در قدرت و یا حکومت همهشمول و فراگیر به وزارت و ریاست آنهم بهصورت موقت برسند؛ اما هیچ تغییری در ذات و ماهیت بحرانزای نظام سیاسی ایجاد نمیکند و به توزیع افقی قدرت، شکلگیری نظام عادلانهی سیاسی و به توسعهی عادلانه و پایدار سیاسی نمیانجامد.
ذات و ماهیت نظام سیاسی همچنان غیرعادلانه، انحصاری، استبدادی و تمامیتخواهانه باقی میماند. اگر برنامه و استراتژی برای تغییر در ذات و ماهیت ساختار سیاسی و نظام سیاسی افغانستان در جهت توسعهی عادلانه و پایدار سیاسی وجود نداشته باشد، هیچ اراده و عزمی برای حل صادقانه و اساسی بحران وجود ندارد.
به گمان قوی، برنامه اکثر احزاب محوری و با نفوذ کشور همین است. مدتی که حملات هدفمند طالبان بر شهر کابل گسترش یافته بود، احزاب نیز به فکر مسلح سازی اعضای خودشان افتادند؛ خبری که هیچگاه رسانهای نشد. احزاب شمال افغانستان چندین هزار سلاح سبک و سنگین از حامیانشان به دست آوردند تا در برابر کنشهای احتمالی طالبان دست به واکنش بزنند.
احزاب حتا احتمال اقدامات طالبان را در سطح بسیار بالا پیشبینی و بررسی میکردند و آمادگی داشتند. از زمان دوران جنگ میان احزاب و طالبان، برخوردهای وحشتناکی میان این دو جریان صورت گرفته بود، در زمان جنگهای داخلی افغانستان، مجاهدین از سوی هند، ایران، فرانسه و ترکیه تمویل نظامی میشدند و طالبان هم از سوی پاکستان و چین حمایت تسلیحاتی میشدند.
این بار هم ضریب خطای برخورد نظامی میان رهبران احزاب و طالبان بسیار کم است. طالبان خوب میدانند که با ورودشان به کابل با استقبالی مثل یک دستهگل و فرش سرخ مواجه نمیشوند. خیانت و کشتار و جنایت طالبان به هیچ عنوان از یاد ملت نخواهد رفت. نظام مبهم موردنظر طالبان فاقد منطق علمی و عملی است. مشکل اصلی از آنجا سرمنشأ گرفت که طالبان در عین نفی نظام و ساختار فعلی، الگو و برنامه مشخصی از نظام سیاسی مورد درخواست خود ارایه ندادهاند تا حداقل بتوان به فاصله و نقاط تمایز شرایط موجود با انتظارات طالبان پی برد.
در این رابطه حتا نمیتوان به تجربه دوره پنجساله سلطه طالبان بر افغانستان اتکای روشن و کاملی داشت. چرا که در وهله اول خود طالبان نیز مکرراً به موقتی و گذرا بودن عملکرد و تصمیمات خود در آن هنگام اشاره داشتهاند و در وهله دوم مصاحبهها و سخنان اخیر برخی رهبران و فرماندهان طالبان هم حکایت از آن دارد که آنها بهدنبال تکرار عینی مدل ناموفق امارت اسلامی آن دوران نیستند.
مسکو و استانبول مکمل دوحه خواهند بود
کابل آبستن یک تحول مهم سیاسی دیگر است. خلیلزاد برای سرعت بخشیدن این تحول بر مدار ساعت کار میکند. او در سفرش به کابل پیام واضح دولت آمریکا را در نامه وزیر خارجه این کشور به اشرفغنی تسلیم کرده است. در این نامه وزیر خارجه آمریکا به اشرفغنی نوشته که آمریکا مصمم به تطبیق برنامه صلح است و از غنی خواسته که خودش را برای این برنامه آماده کند. خلیلزاد در دیدارهایی که با رهبران سیاسی داشت، یکبهیک به هرکدام از تغییر در آینده سیاسی افغانستان سخن زده است و از آنها خواسته که دیدگاههایشان را در مورد آینده نظام سیاسی با او شریک سازند.
برگزاری یک کنفرانس، شبیه کنفرانس بن در کشور ترکیه حالا مطرح است. این کنفرانس یکبار دیگر یک نظام جدید را برای افغانستان تعریف میکند و اشرفغنی سرانجام به تصمیم این کنفرانس تسلیم خواهد شد.
داستان از یک بُعد تمام است اما از بُعد دیگر تازه آغاز شده؛ نشست استانبول با مدیریت سازمان ملل، مانند نشست بُن در مورد ساختار نظام سیاسی آینده افغانستان تصمیم نهایی را خواهد گرفت. دو کنفرانس مهم برای افغانستان در ظرف یک ماه در پیشرو است.
روسیه از حکومت موقت با حضور طالبان حمایت میکند و ایالاتمتحده امریکا طرح حکومت مشارکتی و انتقالی را هم به طالبان و به رهبران افغانستان در کابل داده است و روی آن در نشست استانبول بحث میشود.
روسیه میزبان گروه ۳+۱ در ۲۸ حوت است. پاکستان به یاری چین وارد این قاعده شده و نشان داد که قضیه افغانستان بدون این کشور، نهتنها حل نمیشود؛ بلکه حتا امیدواری به حل نیز وجود ندارد. باری نواز شریف، صدراعظم پاکستان و طراح و نابودکننده قوای مسلح افغانستان که افتخار تاریخی پاکستان و خودش میداند، بیپرده گفته بود: پاکستان موقعیت تاریخی خود را در قبال افغانستان میداند، بدون پاکستان صلح در افغانستان ناممکن است.
پاکستان تمایلی به صلح بااقتدار در افغانستان ندارد؛ برای آنکه در قضیه افغانستان دو طرف درگیر اصلی، یعنی دولت افغانستان و طالبان هردو مانند مهمان دعوت شدهاند و سه قدرت بزرگ دنیا؛ امریکا، روسیه و چین بر علاوه پاکستان بر ما و دشواریهای ما حرف میزنند که بهیقین میتوانم ادعا کنم حرفهای از استراتژی این کشورها در قبال افغانستان در میان است. چیزی را که ما تا هنوز از آن اطلاع نداریم و حتا نمیدانیم منافع ملی ما چیست و به چه چیزی منافع ملی گفته میشود.
گردهمایی روسیه تکمیلکننده پروسه صلح خوانده شده که بازیگران سازمان «برکس» پا پیش ماندهاند. هند نگران حضور چین و پاکستان در این کنفرانس بدون حضور خودش است. موجودیت هند میتواند یک راه قابلاعتماد برای دولت افغانستان بسازد؛ ولی حالا دولت باید در مسکو تنها به رینگ برود. روسیه، امریکا، چین و پاکستان از دولت عبوری مشارکتی دفاع میکنند و سبب آنهم در این عوامل نهفته است:
۱: سریع شدن شکست امریکا در افغانستان و انتقام شکست در همین نشست از جانب روسیه، هرچند امریکاییها بیدارند؛
۲: تبدیل افغانستان به یک کنفدراسیون پاکستانی که در استراتژی پاکستان جایگاه خاصی دارد و ایجاد دولتی که هرگز با هند در مقابل پاکستان قرار نخواهد گرفت؛
۳: بیرون رفتن از افغانستان و مداوای زخم افغانستان از بدن امریکا و جانشین کردن طالبان که بهمراتب از دولت افغانستان نگرانکنندهتر برای ایران خواهد بود؛
۴: تکرار سال ۱۳۷۱ و استقرار نظام اسلامی طالبان از جانب طالبان و بار دیگر اهتزاز پرچم سفید امارت اسلامی گرچه بهظاهر امارت خوانده نشوند.
استانبول بازی نهایی خواهد بود. کنفرانس مسکو منتج به چیزهای مثبت و منفی نخواهد شد؛ اما نتیجه این کنفرانس در کنفرانس استانبول که در ماه مارچ دایر میشود کماکان تبارز میکند. آنگاه که در آن کنفرانس عاملان دیگر بازی –هند و ایران- وارد میدان میشوند؛ دو کشوری که دیدگاههایشان کاملاً در تعارض با چین و پاکستان قرار دارد.
در سوی دیگر، ارگ و سپیدار با عجله مشغول بررسی طرح امریکا برای تشکیل دولت مشترک شدهاند تا پیشنهادهای خود را برای بحث در نشست مسکو و استانبول وارد این طرح بسازند. در حالی که رییسجمهور هفتهی قبل، در روز افتتاح شورای ملی با اشاره به این طرح، آن را کاغذ بیاهمیتی نام برده بود که هرکسی مینویسد و روی میزها میگذارد.
در نشست مسکو که تا چند روز دیگر برگزار میشود، نمایندگان روسیه، امریکا، پاکستان و چین طرح دولت مشترک را با طالبان و نمایندگان جمهوری اسلامی افغانستان مورد بحث قرار میدهند.
بحث بر سر این طرح در نشست استانبول که تحت نظر و مدیریت سازمان ملل صورت میگیرد، تمام همسایگان افغانستان و کشورهای منطقهای و جهانی دخیل در بحران افغانستان وارد مرحلهی جدی و تعیینکنندهای میشود. یکی از موارد داغ در این بحثها بهخصوص میان امریکا، روسیه، چین و پاکستان بحث بر سر شخصی است که ریاست دولت مشترک را به دوش بگیرد.
برخی منابع از ملا برادر، حکمت خلیل کرزی، احمدشاه درانی، محمد حنیف اتمر، فاروق اعظم، عمر زاخیلوال و حامد کرزی نام بردهاند که در فکر رسیدن به ریاست دولت مشترکاند.