
شهروندان در سکوی تماشاچیان برای دیدن دوئل گلادیاتورهای مهربان حوزهی سیاست نشسته اند و مبارزهی آنان را تماشا میکنند. صحنههای عجیب و غریبی این گلادیاتورها به نمایش میگذارند. گلادیاتورها به مبارزه با یکدیگر به منظور دست پیدا کردن به کرسی به نامهای گوناگون میجنگند و برای مرحله نهایی، صحنهی دیگر پر میکنند تا صحنه را برای بهترین دیدِ تماشاچیان، صحنهی نمایش را در مبارزهی آزاد غوطهور کنند. گلادیاتورهای مهربان سیاسی افغانستان عریانتر از تعبیری است که شاملو در مصاحبهای از آن برای شعر به کار برده است. میگویند در روم باستان، جنگ گلادیاتورها تا مرگ یکی از آنها پیش میرفت و در واقع نوعی سنت قربانی بود. آنها خون گلادیاتور کشته شده را درمان بیماری صرع قلمداد میکردند و از آن مینوشیدند. گلادیاتورهای مهربان سیاسی افغانستان خون مردم را با مهربانی و نیرنگهای سیاست مینوشند. در روم، رومیان اسیران خود را در رسمی ناجوانمردانه موسوم به نبرد گلادیاتورها به جان یکدیگر میانداختند! این در حالی است که گلادیاتورهای مهربان سیاسی افغانستان ناجوانمردانهتر طرفداران جوان و باسواد شان را به جان هم میاندازند و خود شان مصروف تقسیم اند. چانهزنیهای سیاسی گلادیاتورهای مهربان سیاسی از شمشیرزدنهای نسل جدید و دانشآموخته به دست میآید.
گلادیاتورهای مهربان سیاسی افغانستان به گونهی واقعی دوئل سیاسی نمیکنند. آنان به دوئل برد و باخت مدنی باور ندارند، نمیدانم چه زمانی اسیران گلادیاتورهای سیاسی به جانِ خود آنان میروند. آرتور کوستلر، در گفتوگو با مرگ مینویسد:
«علیرغم تمام احترامی که برای شخص خودم قائلم، نمیتوانم زندانبانها را به چشم موجودات برتر نگاه نکنم … آگاهی از این که در حصار استی، مثل سمی است که به تدریج اثر میکند و شخصیت آدم را به کلی عوض میکند. این مهمتر از یک تغییر روانی است، عقدهی خودکمبینی نیست. بلکه یک جریان طبیعی غیر قابل اجتناب است. وقتی که رمانم را در بارهی گلادیاتورها مینوشتم، همیشه متعجب بودم که بردههای رومی که تعداد شان دو سه برابر مردان آزاد بود، چرا اربابهای شان را به زیر نمیکشیدند الآن یواش یواش برایم روشن میشود که ذهنیت یک برده در واقع چیست. میتوانم نظر بدهم که هر کس در بارهی روانشناسی تودهها حرف میزند، باید یک سال زندان را تجربه کند.» اینجا کشتن گلادیاتورهای مهربان سیاسی طرفدار نبودن و در صف آنان قرار نداشتن است.
هرچه پیش میرویم، مقاسیه میکنیم که گلادیاتورهای مهربان سیاسی افغانستان ناجوانمردتر از آن اند که با رومیان مقایسه کنیم. در روم باستان از عرق گلادیاتورها به عنوان محصول زیبایی استفاده میکردند. آنها برای خرید یک ظرف کوچک عرق، هزینهی زیادی را میپرداختند اگر این عرق با خون ترکیب میشد، قیمتش بالاتر میرفت.
گلادیاتورهای مهربان سیاسی افغانستان با هم مهربانتر اند و با مردم خشنتر. نزاع آنان قدرت و سیاست است؛ اما مردم را به خشونت تشویق میکنند. خود شان چهرهی متمدن فوتبالیستها را به نمایش میگذارند و مردم هوادارانی که به سر و صورت همدیگر برای هیچ میکوبند. نعرههای تکبیر و شعاری هواداران گلادیاتورهای مهربان سیاسی افغانستان را دانشآموختگان و روشنفکران تهیه میکنند. سیاست و فوتبال گاهی دست به دست هم میدهند و گاهی هر دو یکی است؛ اما این خشونت خفه شده در پوزهبندِ انسان وحشیِ به ظاهر رام شده، انسان تحت سیطرهی حبس بزرگ؛ در کوچکترین فرصت ممکن و جرقهی حاصل شعله میگیرد، میسوزد؛ اما نمیسازد. گلادیاتورهای مهربان سیاسی نمیسوزند و نه میسازند. هواداران میسوزند.
گلادیاتورهای سیاسی «سیاست افیون تودهها» را نهادینه میکنند. در ظاهر از آنچه که گلادیاتورها رنج میبرند، درد مردم است در باطن؛ اما رنج مردم خوشحالی به بار میآورد. اگر مردم هزار و یک رنج نداشته باشند، گلاتورهای مهربان سیاسی از کجا و از کدامین در وارد میدان شوند و خط تعیین کنند؟ رنج نداشتن مردم برای گلادیاتورها شادی به بار نمیآورد؛ آنان احساس کمبود میکنند. اگر بازی گلادیاتورهای مهربان سیاسی تنگ شود، دچار بیماری روانی میشوند. گلادیاتورها دیگرستیزی مردم را در رگ رگ خود شان میبینند و به آنان نیازمندند. در طول تاریخ گلادیاتورهای مهربان سیاسی افغانستان در لباس پوپولیسم که به باور خود شان بهای زیادی به خواستهها و تمایلات برآورد نشدهی مردم میدهد، وارد شده اند. از آنجا که نتوانسته اند این خواستهها را جامهی عمل بپوشاند
گلادیاتورهایی که همیشه به وعده پناه بردده اند؛ وعدههایی که نقش سرابی را بازی میکنند و تشنگان به راحتی آن را آب میپندارند و با آب اشتباه میگیرند. جای تعجب نیست که در فضای پرتوهم پوپولیسم سختترین کارها آسان میشود و دورترین منازل بسیار نزدیک. از گلادیاتورهای انسانهای مهربان میسازند و سیاسی میشوند و افغانستان را میسازند. در شرائط فعلی او اوضاع سیاسی، آشکار میشود که سیاستمداران گلادیاتوهای خشنی استند به ظاهر مهربان که دیگر نباید رهبر و مقتدای مردم شوند.