
بخش نوزدهم – قسمت اول
در بخش قبلی یک روایت همدلانه از مکاتب خانگی و سرآغاز آنچه آموزش غیررسمی و مدارس دینی غیررسمی خودسر عنوان میشود ارایه شد. این نوزدهمین بخش از این نوشته است. در این بخش به نقش طالبان در افزایش بیسابقهی مدارس دینی دیوبندی در افغانستان میپردازیم.
طالبان؛ افزایش بیسابقه مدارس دینی دیوبندی در افغانستان
امروزه همه جنبشهای مذهبی مهم در کشورهای مسلمان جنوب آسیا، «شاه ولیالله دهلوی» را پدر فکری خود مینامند. یکی از گروهها، یعنی «دیوبندی»ها خود را ادامه دهندهی اندیشههای پسر او «شاه عبدالعزیز» میدانند. این نهاد، شیوهی تفکر خاصی در میان مسلمانان جنوب آسیا بود که میتوان ویژگی آن را پذیرش عناصر عرفانی، سنت فکری و عملی اسلامِ توأم با طرد عرفها و عادتهایی که با تودههای عوام پیوند دارد، دانست.
جنبش شاه ولیالله دهلوی دو هدف اساسی را دنبال میکرد: یکم؛ احیای تفکر خالص صدر اسلام و زدودن بدعتها، خرافات، و پیرایهها از چهره دین. دوم؛ تلاش برای استقرار حاکمیت اسلام در سرزمین پهناور هند از طریق ایجاد وحدت سیاسی بین دو دسته از فرقه اسلامی که به سنت و سیره سلف ارج مینهند. رگههای آشکار بنیادگرایی در اهداف این جنبش دیده میشود که رفتهرفته به افراطگرایی دینی در میان پیروان این مکتب انجامیده است.
جنبش شاه ولیالله دهلوی به تأسیس مدرسه دینی دیوبند انجامید، اگرچه این جنبش تأثیرگذاریهای مثبتی هم داشته، ولی آنچه درنهایت امروز از آن مانده، مدرسه دیوبند است. وی همزمان با «ابن عبدالوهاب» در مدینه تحصیل کرده و احتمالاً استاد هر دو یکی بوده است. جنبش شاه ولیالله در ابتدا جنبشی فکری و اصلاحی بود؛ اما پس از او، پسرش شاه عبدالعزیز و نوهاش «شاه اسماعیل» آن را به یک جنبش اجتماعی سیاسی تبدیل کردند و در برابر سلطهی انگلستان موضع گرفتند.
پیروان وی مواضع تندی با شیعه داشتند. در ادامه «سید احمد بارلی» و مدرسه دیوبند با برخی تحولات، افکار شاه ولیالله و مواضع سیاسی شاه عبدالعزیز را ادامه دادند. گروه طالبان، هویت دیوبندی دارد. به همین خاطر سختگیری شدیدی با شیعیان در افغانستان انجام دادند. منشأ پیدایش این گروه از مدارس دینی پاکستان است. این سخن را چند روز قبل رییس مدرسه دیوبند در پاکستان اظهار کرد. او گفت: «ما خوشحالیم که طالبان در مدارس ما آموزش دیدهاند.» به نظر میرسد طالبان چیزهایی غیر از آموزههای اسلام در این مدارس آموختهاند؛ چون آنچه طالبان زیر نام اسلام انجام میدهند، کاملاً برخلاف آموزههای دین مبین اسلام است.
به نظر میرسد برای مبارزه کردن با استعمار انگلیس، جنبش شاه ولیالله دهلوی درنهایت به همان سرنوشت استعمار گرفتار شد. برای مبارزه با زشتیها و بدیها، درنهایت تبدیل به آدمهای بدی شدهاند. امروزه به بسیار سختی میشود نقطه مثبتی در کسانی که از دین حرف میزنند و با زشتیها مبارزه میکنند پیدا کرد، اکثریت آنان تبدیل به زشتی و بدی شدهاند.
یافتههای مرکز خبرنگاری تحقیقی پیک نشان میدهد که در هفت ولسوالی شمال کابل، پنجاهوپنج مدرسهی دینی غیررسمی فعالیت دارند که در بسیاری از این مدرسهها، بین یک تا هفت فرد مسلح غیرقانونی بهگونهی آشکارا حضور دارند. گزارش مرکز خبرنگاری تحقیقی پیک در ولسوالیهای میربچهکوت، شکردره، قرهباغ، کلکان، استالف، فرزه و گلدره، هفت ولسوالی که در بزرگراه کابل –شمال قرار دارد، نشان میدهد که در این میان قرهباغ و شکردره، بیشترین مدارس را در خود جا دادهاند.
یافتههای پیک میرساند که در هر یک از این ولسوالیها، بین دو تا بیست مدرسهی دینی غیررسمی وجود دارد که در هرکدام آن، ۱۵۰ تا ۲۰۰ شاگرد بین ۱۰ تا ۲۵ سال، آموزشهای دینی را فرا میگیرند. بسیاری از این شاگردان از ولایتهای مختلف به این مدرسهها آمدهاند. یافتههای پیک از دادهها و معلومات وزارت معارف، نشان میدهد که این مدارس نهتنها در وزارت معارف کشور ثبت نیستند، بلکه نصاب آموزشی آنها نیز توسط مسئولان و آموزگاران این مدارس، ترتیب و تدریس میشود. مدرسهی دینی جامعهالاحناف، یکی دیگر از مدرسههای غیررسمی در ولسوالی شکردرهی کابل است که نزدیک به ۲۰۰ کودک و نوجوان هفت تا بالاتر از ۲۰ سال در آن مشغول آموزشهای دینیاند.
محمد یعقوب ۱۲ ساله، ساکن اصلی ولسوالی گذرهی ولایت هرات که از دو-سه ماه به اینسو در این مدرسه مشغول یادگیری حفظ قرآنکریم است، میگوید: «در منطقه ما هم مدرسه است، ولی پدرم خواست که در اینجا سبق بخوانم».
به گفتهی خودش تا صنف پنجم در زادگاهش مکتب خوانده است؛ اما از اینپس میخواهد که تنها حافظ قرآن کریم باشد. او گفت: «ازاینپس نیازی به ادامهی آموزش در مکتب ندارم.» این فقط گوشهای از آنچه واقعاً زیر نام مدارس دینی در افغانستان جریان دارد است. عمق فاجعه بسیار بیشتر و فراتر از این است. فقط میتوان به رویت این گزارش وضع را در بقیه ولایات و نقاط دوردست افغانستان تخمین زد. با یک حساب سرانگشتی و تعمیم سرراست هم میشود فهمید که آیندهی تیره و تاری از دریچه مدارس دینی در افغانستان در پیش رو است. برای بهتر روشن شدن مسئله، ارایه معلومات را در این رابطه پی میگیریم.
پژوهش انستیتوت مطالعات استراتژیک افغانستان که در سپتامبر ۲۰۱۵ میلادی منتشر شد، نشان میدهد که شماری از مدارس دینی غیررسمی دیدگاه افراطگرایی دارند و دولت هیچ کنترل و ادارهای بر این مدارس ندارد. بر اساس این تحقیق، شماری از شاگردان و آموزگاران مدارس دینی غیررسمی در سرتاسر افغانستان از انجام حملات انتحاری در شرایط ویژه و حملات هراسانگیز بر نظامیان افغان نیز پشتیبانی کردهاند.
در نتیجهی این پژوهش آمده است که ۷۸ درصد دانشآموزان و آموزگاران این مدارس مخالف حملات انتحاریاند اما؛ ۱۷ درصد دیگر، از حملات انتحاری در شرایط ویژه و بر خارجیها حمایت میکنند. ۸۰ درصد مخالف انجام حمله بر نظامیان افغاناند، ۶۰ درصد این مدارس، طالبان را دست نشانده خوانده و ۳ درصد دیگر از این گروه حمایت میکنند. ۷۰ درصد شاگردان مدارس دینی غیررسمی، خاطرنشان کردهاند که در صورت توجه نکردن دولت به حرفهای علمای دینی، آنها در برابر نظام کنونی خواهند ایستاد.
بر اساس این پژوهش، ۸۵ درصد علما و شاگردان مدارس دینی غیررسمی، از کار زنان در بیرون از خانه حمایت کردهاند. ۳۳ درصد، مخالف مشارکت زنان در فعالیتهای سیاسیاند و ۵۰ درصد دیگر نیز مخالفتشان را با دموکراسی ابراز کردهاند.
انستیتوت مطالعات استراتژیک افغانستان تحقیق را روی جریان افراطگرایی در مدارس دینی غیررسمی افغانستان انجام داده و هدف از راهاندازی این مطالعه را دانستن میزان ایدههای رادیکال در میان اساتید و طلاب، ساختارهای سازمانی این مدارس؛ و درنهایت منابع تمویل و ارتباط خارجی این مدارس دانسته است.
این تحقیق در ده ولایت افغانستان از قبیل بدخشان، کندز، بلخ، غور، هرات، بامیان، کابل، کندهار، ننگرهار و کنر صورت گرفته و ۵۰ مدرسهی دینی غیررسمی را زیر پوشش قرار داده است. در این تحقیق مجموعاً ۳۰۶ نفر از آموزگاران و طلاب مدارس، تحت مطالعه قرار گرفته که شامل دو استاد و چهار دانشآموزش از هر مدرسه میشود.