نویسندگان: بهار مهر
بخش سوم
در دو بخش قبلی این این نوشته به ضربهها و ضررهای طالبان که از ناحیهی تخریب زیربناهای اقتصادی، آثار باستانی و آبدات تاریخی افغانستان و بسترسازی طالبان برای تروریزم بینالمللی در افغانستان و انجام حملههای انتحاری ترویج، اشاعه و بجا گذاشتن میراث شوم تفکر انتحار توسط طالبان که هنوز ادامه دارد پرداختیم؛ برای این که حداقل سرخط و محورهای تمرکز و رفتارهای خشونتبار طالبان در افغانستان که ضربههای آنها جبران ناپذیر و اثرهای کار شان ماندگار است، باید در گفتوگوهای بینالافغانی مورد توجه هیأت مذاکره کنندهی افغانستان واقع شود و جامعهی علمی افغانستان نیز چشمانداز منسجمتری از این ضربات و تخریبات داشته باشند.
آلوده شدن امر دینی جهاد توسط طالبان.
جهاد در دین مبین اسلام دارای الزامها، قواعد، شرایط زمانی، مکانی است که گروههای افراطی اسلامگرا با سوء استفاده از آن، دست به خشونت میزنند. گروه تندرو طالبان یکی از بدنامترین گروههای افراطی-جهادی موجود در جهان است که در ذیل گروههای تروریستی القاعده و داعش قرار میگیرد. جهاد، قلب روایت جنگی و اصلیترین بستر فکری مجوز بخش به خشونتهای طالبان است. اگرچه این مفهوم پیش از طالبان در جنگ علیه انگلیس و شوروی در افغانستان برای بسیج، ترغیب، جلب، جذب و سربازگیری از عموم مردم افغانستان خصوصاً روستاییهای بیسواد و کمسواد استفاده شده است؛ اما طالبان مفهوم دینی جهاد را بسیار پررنگ ساخته و از آن علیه دولت و مردم افغانستان استفاده کردند؛ در دیدگاه آنان نه تنها دنیا به دو بخش کفر و مسلمان تقسیم شده، بلکه وسعت و دایرهی این تقسیم بندی را بسیار گسترده ساختهاند، طوریکه در تفکر طالبانی، همهی آنانی که با نیروهای خارجی در افغانستان به نوعی همکاری میکنند کافر اند؛ دولت افغانستان و تمام دستاندرکاران آن فاسق و دستنشاندهی کافران خوانده شدهاند، سرزمین افغانستان دارالحرب اعلان شده و اکثریت مطلق نفوس شهری و تمام آنانی که مشغول خدمت به دولت و مردم افغانستان اند، مباحالدم گفتهاند. طالبان امر دینی جهاد را با عقدهمندیهای تاریخی، تفکرات قبیلهای، قومی، باورهای سنتی و خرافی در قالب ارجاعات مذهب حنفی یکجا کردهاند؛ طوریکه امروزه دیگر تفکیک میان امر خداوند(ج)، باورهای مذهبی، سلفیگری، آگاهی قومی و قبیلهای در اذهان اکثریت باشندگان روستایی خصوصاً قشر کمسواد و حتا شاگردان مدارس دینی ممکن نیست. البته فقط طالبان این پیچیدگی عقیدتی-رفتاری را ایجاد نکردهاند، بلکه حوادث و اتفاقات قرن بیستم در افغانستان دست به دست هم دادند و طالبان از آن بهرهی نهایی را بردند؛ طوری که جهاد علیه روسها و جنگهای داخلی نقش کلید زننده، پررنگ و غالب سازندهی گفتمان جهاد در افغانستان را داشت و طالبان گفتمان غالب جهادی را با خشونت تمام، دوباره احیاء کردند و به آن رنگ و بوی تازهی قومی-قبیلهی بخشیدند و پس از سال ۲۰۰۱ بر علیه خود افغانها و دولت افغانستان و شرکای بینالمللی اش از آن استفاده بردند. آنچه که مختص طالبان است این است که آنان جهاد، شهادت، جنگ مقدس، بیگانههراسی و بیگانهستیزی، اسلامگرایی، شریعت، زنستیزی، تقسیم کار مبتنی بر جنسیت، مقاومت، استقلال، عدالتطلبی، شجاعت افغانی، مظلومنمایی، ناسیونالیسم افغانی و آگاهی جمعی و تاریخی-دینی افغانها در زمینهی جهاد، سنن قبیلهای مثل پشتونوالی، عزت و شرف، ننگ و ناموس را در قالب تفکر و روش سختگیرانهی حاکمیتشان زیر عنوان حکومت شرعی جمع کردند و به خشنترین روش ممکن به اجرا گذاشتند. برایند چنین ادغام و مغشوشسازی ذهنی، معنایی و مفهومی به آلوده شدن امور درست و نادرست، خوب و بد، زشت و زیبا و غیریتسازی همهی آنانی که به گونهای و به نوعی متفاوت اند یا متفاوت میاندیشند انجامیده است. این سردرگمی فکری و آلودگی ذهنی توانایی اخذ تصامیم عقلانی، اخلاقی زیستن و پیروی شرافتمندانه امر خداوند را از افغانها گرفته است. برداشت نادرست آنان از اوامر الهی و روش غلط، سختگیرانه و همراه با خشونت آنان در تطبیق شرع در زمان حاکمیتشان منجر به این شده است که امروزه آزار رساندن عبادت تلقی میشود، تخریب و ویرانی جهاد فکر میشود و ظلم و وحشیگری شجاعت به حساب میآید.
تشدید و تعمیق سیاست حذف با ترورهای هدفمند.
سیاست حذف در افغانستان پیشینه و ریشهی طولانی دارد؛ اما طالبان این سیاست را پس از ظهور، به عنوان یک جریان اسلامگرای افراطی در افغانستان، بسیار باب و مروج ساختند و پس از ۲۰۰۱ با ترور کدرهای نظامی، سیاسی و فرهنگی، خسارات جبران ناپذیری بر پیکر جامعهی افغانستان وارد کردهاند و از همه بدتر تشدید و تعمیق این سیاست است که سالهای زیادی همچنان دوام خواهد کرد. استفاده از ترور به حیث یک ابزار سیاسی به صورت هدفمندانه در سالهای پسین افغانستان با ترور احمدشاه مسعود، قهرمان ملی کشور و عبدالعلی مزاری، شهید وحدت ملی افغانستان شروع شد. از این ابزار کثیف طی بیست سال پسین، طالبان بسیار به زیرکی استفاده کردند؛ در جدیدترین مورد مولوی عینالله خلیانی، مولوی عزیزالله مفلح و مولوی ایاز نیازی از علمای دینی میانهرو و طرفدار صلح و آرامش در کشور، احتمالاً توسط افراد طالبان ترور شدند. در همین زنجیره چهرههای سیاسی، نظامی، دینی و با نفوذ محلی زیادی از سوی طالبان و افراد ناشناس ترور شدهاند که میتوان به ترور الحاج باز محمد جوزجانی، مصطفی کاظمی، محمد هاشم وطنوال، عبدالمطلب بیک، حاجی حبیب الله، احمد خان سمنگانی، امیرداد محمدخان، محمد عارف ظریف، شیر ولی وردک، پروین نورستانی، عبیدالله خان بارکزی از اعضای مجلس نمایندگان افغانستان، جنرال داوود داوود، جنرال عبدالرحمن سید خیلی، جنرال شاه جهان نوری، جنرال خان محمد مجاهد، جنرال عبدالرازق قمندان امنیهی ولایت قندهار، جنرال عبدالمؤمن حسین خیل، جنرال عبدلجبار قهرمان، عبدالله لغمانی، انجینیر عمر، ملک زرین، جنرال خاکریزوال، حاجی عبدالقدیر، قومندان عبدالحق از چهرههای نظامی و منسوبین وزارت امور داخله افغانستان. حشمت خلیل کرزی و احمد ولی کرزی برادران رییسجمهور کرزی، استاد ربانی رییس شورای عالی صلح و رییس جمهور پیشین افغانستان، وحید مژده آگاه مسایل طالبان، جان محمد خان، مولوی حیات الدین، مولوی شاه آغا حنفی و بسیاری دیگر اشاره کرد. با توجه به واقعیت چهل سال جنگ در افغانستان و حجم عظیم دشمنی، کدورت، عقدهها، خواستهای مشروع و نامشروع، جا انداختن ترور به عنوان دم دست ترین ابزار عقدهگشایی، حذف و تداوم دشمنی زنگ خطر جدی برای آینده افغانستان است. ماهیت ترورهای طالبان و سخت و تقریباً ناممکن بودن پیشگیری و پیشدستی در جلوگیری از ترور افراد در افغانستان مردم را به تأمین امنیتشان به نیروهای دفاعی و امنیتی افغانستان بی باور ساخته و میسازد که عواقب به شدت خطرناکتر از هزینه جانی و مالی ترورهای صورت گرفته طالبان دارد. دستآویز قرار گرفتن ابزار ترور در شکافهای متعدد اجتماعی موجود در افغانستان میتواند نگرانی جدی محسوب شود و لذا باید هزینهی این امر در گفتوگوهای بینالافغانی از امتیازهای طالبان کاسته شود و به صورت جدی در آینده برای جلوگیری از این ابزار کثیف تلاش شود.
ادامه دارد…