
نویسندگان: بهار مهر
بخش ششم
تشدید، تعمیق و فعال کردن شکافهای اجتماعی در افغانستان. در جامعهی افغانستان شکافهای متعددی از قبیل شکاف دین و دولت، شکاف مذهبی، شکاف قومی، شکاف سمتی، شکاف طبقاتی، شکاف زبانی، شکاف جنسیتی و شکاف سِنی از زمانهای دیرین به صورتهای فعال و غیرفعال و به عمق و شدت متفاوت وجود داشته است. شکاف دین و دولت یا قدرت در زمان شاه امان الله بسیار فعال شد، شکاف مذهبی و قومی در زمان عبدالرحمانخان، شکاف سمتی و زبانی در زمان حبیبالله کلکانی فعال شد و بیشترین شکاف فعال طبقاتی و همین طور به میزانی شکاف دین و دولت در زمان رژیم کمونیستی یا چپیها وجود داشت، بیشترین شکاف فعال جنسیتی و سنی در زمان رژیم طالبان با زنستیزی و پیرگرایی آنان وجود داشت، شکاف سنی بار دیگر در دورهی حکومت رییسجمهور حامد کرزی و خصوصا با شعار جوانگرایی حکومت وحدت ملی به ریاست رییسجمهور محمد اشرف غنی بسیار فعال شد. رژیم طالبان تمام شکافهای خفته و غیرفعال موجود در جامعهی افغانستان را به صورت بسیار خشن فعال کرد و به آنها عمق و شدت زیادی بخشید. شکاف اجتماعی در هر جامعهای یک امر معمول است. هیچ جامعهای را نمیتوان یافت که هیچ شکاف اجتماعی نداشته باشد؛ اما آنچه که اهمیت دارد فعال و غیر فعال بودن، شدت و عمق این شکافهای اجتماعی است که طالبان تمام شکافهای موجود در جامعهی افغانستان را به خشنترین و منفیترین حالت آن فعال کرده و شکافهایی حتا تصادفی را تبدیل به شکافهای ساختاری کردند و همین طور پیچیدگیهای بسیار میان شکاف قوم و قدرت، مذهب و جنسیت با ساختار مذهبی متمرکز رژیم شان ایجاد کردند که عامل بسیاری از ویرانیها، خشونت و بدبختیهای دوامدار دیگر در افغانستان شده است. در بحث شکافهای اجتماعی که جامعهشناسی سیاسی به آن میپردازد، فعال یا غیر فعال، ساختاری و تصادفی بودن شکافها بسیار اهمیت دارد؛ خطر شکافهای اجتماعی فعال زمانی که ترکیب و از نظر سیاسی فعال میشوند، بسیار جدی میشود. طالبان شکاف جنسیتی، مذهبی، قومی، زبانی و حتا سمتی را به یک شکاف منازعاتی مسلحانه در قالب کلانتر شکاف دین و دولت تبدیل کرده اند که حتا پس از توافق در گفتوگوهای بین الافغانی نیز به مدت طولانی فعال باقی خواهد ماند. بدون برنامهریزی دقیق، تلنبار شدن این همه شکاف در جامعهی افغانستان بنیان هر گونه توافق و صلحی را متزلزل کرده و آتش منازعهی مسلحانهی دوامدارتری را در آیندهی نزدیک روشن میکند. البته موجودیت شکاف اجتماعی همان طور که یک امر طبیعی است و بعضی شکافها در اثر تنوع قومی یا زبانی یا سنی به وجود میآیند، همیشه امر منفی نیست؛ اما سیاسی ساختن شکافهای اجتماعی و کشاندن مطالبات نیروهای اجتماعی که داعیهی آن شکاف را دارند، به خشونت عریان و جنگ مسلحانه امر خطرناک و به شدت غلط است که این کار را طالبان به منفیترین وجه ممکن آن مرتکب شده اند.
تعمیق بیگانه هراسی و بیگانهستیزی افغانها. بیگانههراسی، در واقع هراس نامعقول از بیگانگان است؛ به حدی که به صورت یک رفتار غیرعادی و بیمارگونه درآید. بیگانههراسی در افغانستان از زمانهای بسیار دور وجود داشته. دلایل تاریخی زیادی هم برای آن موجود بوده و مهمترین دلیل و عامل جنگهای تاریخی افغانها در ادوار گذشتهی تاریخ است. علتهای ذهنی و فرهنگیای که حاصل تجارب تلخ تاریخی مردم افغانستان است در زمرهی مهمترینها میرود؛ این تجارب از اسکندر مقدونی، حملهی مغولها، تجاوز انگلیس و اتحاد جماهیر شوروی بالای این خاک میآید و به مرور تبدیل به بیگانههراسی و بیگانهستیزی میشود. رژیم طالبان برای تصرف خاک افغانستان، این بیگانههراسی و بیگانهستیزی را حتا به سطح هراس و ستیز از دیگر اقوام و مذاهب تقلیل دادند. همهی رژیمهای خودکامه و استبدادی نیاز شدید به بیگانههراسی و بیگانهستیزی دارند؛ اما طالبان با رژیم به شدت مذهبی مبتنی بر مذهب تسنن، سر دشمنی با همهی باورمندان سایر ادیان و مذاهب در افغانستان را گرفتند و بعد از سقوط رژیم شان نیز، از همین رویه تا هنوز استفاده میکنند. طالبان با تفکر خشکهمقدی و سختگیرانهی مبتنی بر مذهب تسنن، در شکلگیری ساخت ذهنی اجتماع و بینش طالبانی خشونتمحور در طی دورهی حاکمیت شان با استفاده از تجارب تاریخی افغانها نگرش بسیار دیگرستیزانهای را شکل دادند که میتوان گفت عامل کجرفتاریها و خشونتهای بزرگتری مثل انتحار، ترور، قتل افراد ملکی و نظامی افغانستان به فجیعترین اشکال ممکن؛ مثل سربریدن با تار موچی، زنده پوست کردن و زنده آتش زدن شده است. هیچ ملتی در دنیا بدون تجارب تلخ نیست؛ اما طالبان از تجارب تلخ تاریخی افغانها علیه خود افغانها و باشندگان افغانستان استفاده کردند؛ آنها ستیز با بیگانه و دیگری را به کوچکترین حلقهی ممکن آن تقلیل دادند و از این مجرا فجایع بسیار زیادی را رقم زدند. در گفتوگوهای آیندهی بین الافغانی، باید این موضوع روی امتیازات طالبان لحاظ شود؛ آنها به خودی ظلم و به دیگری خدمت کردند. بازتولید بیگانههراسی و به بیگانهستیزی توسط طالبان منجر به این شده که بیاعتمادی عادی و معمولی در روابط انسانی میان افراد در جامعهی افغانستان هم منجر به غیریتسازی دیگری و هراس و ستیز با وی شود. موضوع دیگری که در همین قالب غیریتسازی و خودیسازی طالبان اهمیت دارد، این است که آنان هم به دیگری خدمت کردند و هم دیگری را تبدیل به خودی کردند؛ با طرد و سختگیری بیش از حد شان بر شیعه مذهبان افغانستان، باعث شدند آنان در دامن روحانیون و حلقات مذهبی تشیع در منطقه بیفتند و آنان را خودی به حساب بیاورند. این موضوع وفاداریها و وابستگیهای زیادی را در میان پیروان مذاهب تسنن و تشیع به علما، روحانیون، مراکز دینی و آموزشی این مذاهب در بیرون از افغانستان به میان آورده است که پاره کردن و خشکاندن این حلقههای خبیثه، وفاداری و خوشخدمتی، هزینه و سالهای زیادی تلاش را در بر خواهد گرفت.
عامل ضیاع کمکهای بینالمللی به افغانستان اند: بدون تردید طالبان عامل نخستین و اصلی به هدر رفتن کمکهای بین المللی سرازیر شده به افغانستان پس از سال ۲۰۰۱ اند. اگرچه کاستیها در مدیریت کمکها نیز در جای خود باقی میماند. طالبان روند مصرف تمام کمکهای بین المللی به افغانستان را تبدیل به روند نظامی ساختند، آنها باعث شدند بخش اعظم کمکها تبدیل به باروت و گلوله شده و بر سر قریه و ولسوالی و شهر افغانستان شلیک شده و اینطور به هدر بروند. براساس گزارش «سیگار»، مبلغ ۷۶۰ میلیارد دالر هزینهی نظامی امریکا در مبارزه علیه تروریزم در افغانستان از ۲۰۰۱ تا ۲۰۱۹ برآورد شده است. به تعداد چهار هزار سرباز امریکایی و ناتو در این جنگ قربانی شده اند که مردم و دولت افغانستان جانفشانیهای آنان در راه مبارزه علیه تروریزم را قدردانی میکنند و مدیون شان اند. طالبان پس از سال ۲۰۰۴ و از سرگیری حملات شان در افغانستان، باعث بلند رفتن بودجهی نظامی کشور شدند؛ طوری که بیش از ۸۵ درصد بودجهی جاری کشور به بخشهای نظامی اختصاص یافت و این بودجه بدون کمترین سرمایهگذاری درازمدت، طی این سالها در جنگ نیابتی مبارزه علیه تروریزم بدون هیچ بازگشتی به مصرف رسیده است. طالبان باعث شده اند که بخش نظامی در کشور سالانه ۴٫۱ میلیارد دالر به کمکهای متحدین غربی افغانستان نیاز داشته باشد. در اثر خشونت طالبان، بخش اعظم بودجهی نهادهای ملکی هم طی این سالها برای حفاظت کاروانهای تدارکاتی، دیوارهای کانکریتی، وسایل الکترونیکی امنیتی و معاش سربازان برای تأمین امنیت ساختمانها، وسایل، تجهیزات و افراد شده است. طالبان با حملات پیهم انتحاری، انفجاری و گروهی شان، از شهر کابل شهر دیوارهای سمنتی و با چهرهی زشت امنیتی ساختند که حتا سالهای سال این دیوارها در اطراف ساختمانهای دولتی و شخصی این شهر باقی خواهد ماند.
همچنین تمام روندهای مثبت و سازندهی شکل گرفته پس از سال ۲۰۰۱ در قالب دولت جمهوری اسلامی افغانستان؛ مثل دولتسازی، حکومتداری خوب، انتخابات، تعلیم و تربیه، حقوق بشر،آزادی بیان و آزادی فعالیت رسانهها توسط طالبان، هم تهدید شدند و هم تمام این روندها در زیر سایهی جنگ فرورفتند و فضای جنگی بر آنها غلبه کرد، هراس و ناامنی ریشهدار تر شد و جنگ و حادثه در صدر گفتمان رسانهای افغانستان پساطالبان قرار گرفت. گروه طالبان پس از ظهور دوباره، به طور مستقیم در مناطق تحت کنترل شان از هر گونه بازسازی و خدماترسانی به شهروندان جلوگیری کردند؛ آنها با ارائهی روایت وارونه از دستآوردهای پس از سقوط رژیم شان در افغانستان به مردمان روستایی در ولسوالیها باعث تضعیف و مخدوش شدن نقش دولت در جامعه شدند. غالب شدن گفتمان جنگ در افغانستان، مانع تطبیق برنامههای احیا و اعمار مجدد، صلح، آشتی، ادغام مجدد و خلع سلاح شد و و از تأثیر هزینههای اندکی که در بخشهای آگاهیدهی و ارتقای ظرفیت انسانی شهروندان صورت گرفته بود، کاست.
حداقل کاری که میتواند صورتگیرد، این است که از هزینههای بین المللیای که برای پیوستن دوبارهی طالبان پس از گفتوگوهای بین الافغانی در ساختارهای سیاسی صورت میگیرد به هیأت طالبان، کاسته شده و در بخشهای عمرانی و مبارزه با خشونتهای نهادینه شدهی طالبان در کشور هزینه شود.
ادامه دارد…