روزی که پرچم طالبان در دفتر سیاسی این گروه در قطر بلند شد؛ بسیاری را برانگیخت. این برانگیختگی حتا در میان افراد ارشد حکومت وجود داشت و دلیل پایان برنامههایی بود که بر اساس آن، گفتوگوهای صلح افغانستان آغاز میشد.
این مورد، بالاخره از یاد رفت و اکنون طالبان به عنوان یک گروه سیاسی، نه تنها در دوحه فعالیت میکند که حتا با بسیاری از کشورهای دیگر نیز رابطهی دیپلماتیک برقرار کرده است. اختلافی که در آن زمان با برافراشتهشدن «پرچم سفید» به میان آمد؛ بیشتر از این موضوع، اشاره به نکتهی مهم دیگر داشت.
این اشارهها، تحلیلپذیر اند؛ آنچه که سواد سیاسی مردم افغانستان به آن نرسیده، تمرکز معنا در یک نماد به منظور قفلکردن اطلاعات است. بیشتر اطلاعاتی که از رسانهها دریافت میکنیم؛ پیشتر در یک بستهی اطلاعاتی گنجانیده شده است.
ذهن مردم برای تولیدکنندگان اطلاعات، فقط یک آرشیف است؛ بستههای اطلاعاتی به شکل کلی وارد ذهن شده و در آنجا باقی میماند؛ فقط زمانی استفاده از آن ممکن میشود که تولیدکنندگان آن، اطلاعات ذخیرهشدهی شان را از جایی در ذهن ما به جای دیگری انتقال بدهند و یا آن را تدوین کنند.
برافراشتهشدن پرچم سفید در دوحه، مبنای تغییر طالبان از یک گروه تروریستی به یک گروه سیاسی بود؛ گفتهی مشهور آنان که گفته بودند طالبان تغییر کرده است، اشارهای به همین موضوع دارد.
با این کار، بستهی مشخص اطلاعاتی راجع به صلح افغانستان در ذهن و افکار مردم وانهاده شد و سپس به تدریج، توسط اطلاعات زیرمجموعی آن، شروع به بازشدن کرد. این اطلاعات، شامل گفتههایی بود که از سوی سیاسیهای افغانستان و بعدها کشورهای دخیل در صلح افغانستان ابراز میشد.
برای مثال؛ تغییر اصطلاح «برادران ناراضی» رییسجمهور کرزی به «مخالفان سیاسی» در گفتار رییسجمهور غنی، عین حرکتی است که در تغییر گروه تروریستی طالبان به گروه سیاسی طالبان شاهد آن استیم.
«برادران» در گفتار آقای کرزی، نشان از قومیبودن دیدگاه او داشت؛ نگاهی که شاید منظور آن، حق و مالکیت میراثی طالبان بوده است؛ میراث قومیای که میتوانست جنگ آنان را با نیروهای امنیتی، جنگی بر سر قدرت قومی در افغانستان نشان بدهد؛ چیزی که در آن زمان کماکان وجود داشت و نمیشد از آن چشم پوشید.
«مخالفان»، اما آن هم از نوع سیاسی در گفتار آقای غنی، موضوع را وارد بحثهای ایدیولوژیک کرد؛ چیزی که امروز در گفتوگوهای دوحه نیز اساس مخالفتها میان هیئت جمهوری اسلامی و هیئت طالبان است، اختلاف ایدیولوژیک بر سر جمهوریت و امارت است.
گشایش و پرورش مفاهیم و اطلاعات در مرور زمان، یک امر طبیعی است و در پدیدارشناسی پدیدههای مفهومی، میتوان به چگونگی آن پی برد؛ اما چرا در میان ما، چنین مفاهیمی قابل خواندن نیستند و نمیتوانیم رابطههای موجود در اطلاعات پیرامون خود را کشف کنیم؟
میتوان با کنار هم قراردادن بسیاری از اطلاعات چند سال قبل و اتفاقهای امروز کشور، درکی از چگونگی اوضاع به دست آورد؛ درکی که نشان میدهد مجموعهی اطلاعاتی که تا کنون به عنوان صلح افغانستان به ما رسیده است؛ پیشتر تا چه حد پراکنده و مجزا از هم به ما نشان داده شده بود.
با این رویکرد، درخواهیم یافت که اطلاعات در حالی که پخش میشود؛ در حین حال شبکهای از خود نیز میسازد؛ شبکهای که نمیتوان آن را یک چیز خواند؛ اما نمیتوان بدون چنین کلیتی هم آن را به تصور آورد.
در زمانی که آقای غنی از اصطلاح « مخالفان سیاسی» استفاده میکرد؛ میتوانستیم بفهمیم که این عمل او سبب نوعی مشروعیت به جنگ طالبان میشود؛ اما قادر نبودیم که خاستگاه چنین مشروعیتی را دریابیم.
آنچه که در سطرهای نخست یادآور شدم؛ اشارهگری بستههای اطلاعاتی به سوی هم، درک پدیدارشناسانهای از مجموعههای اطلاعاتیای است که دور یک هدف گرد آمده اند. در واقع، میتوان میل بستهها و در نهایت مجموعههای اطلاعاتی را در همین اشارهگری آنها پیدا کرد و فهمید که فلان اصطلاح یا عملکرد؛ خواهان پیوستن به کدام یک از هزاران بحث پراکنده در فضای اطلاعاتی جهان است.
اطلاعات، همچون نرمافزارها (رباتهای نرمافزاری)، عمل میکنند؛ سعی میکنند به کارگزاری در ذهن مردم پرداخته و از خود ساختار عملیای را بسازند؛ ساختاری که از میل اجزای آن به سوی هم؛ میل بستههای اطلاعاتی و تولیدکنندگان آن، آمده است.
چند روز پیش، رییسجمهور غنی گفته بود که هر نوع توافقی با طالبان بدون رای پارلمان و جرگهی مشورتی، مردود است.
در نگاه نخست، این گفته، بسیار مردمگرا و قابل احترام جلوه میکند؛ یعنی نمیتوان به آن نقدی داشت؛ اما همین که به گذشتهی پارلمان افغانستان و جرگهی مشورتی بر میگردیم؛ در مییابیم که رای پارلمان یا جرگه، همان رای حکومت است.
تقلبی که در انتخابات پارلمانی به وجود آمد و حتا بنبستی که بر سر انتخاب رییس مجلس وجود داشت، اختلافهایی که در مورد برگزاری جرگه بود… همهی اینها، بستههای اطلاعاتی استند که در زمان رخدادن، قفل شده بودند؛ طوری که نمیتوانستیم، میل یکی را به سوی دیگر شان دریابیم؛ رابطهای که قرار بود میان آنها به وجود بیاید، گنگ و دور بود.
اکنون با پیوندی که بین گفتهی رییسجمهور و گذشتهی پارلمان و جرگه ایجاد میشود، خاستگاه تقلب، خاستگاه اصرار برای برگزاری جرگه و… همه برای ما روشن میشود. به راحتی میتوانیم بفهمیم که آن بنبستها و آن بیتفاهمیها، چیزی جز زمینهی بازی در گفتوگوهای صلح نبوده است.
البته تا اینجای کار هم، تصور ما از خاستگاه اتفاقهای گذشته و رابطهی آن با صلح افغانستان، کامل نیست. ما هنوز نمیدانیم، آنچه صلح افغانستان میخواهد با خود بیاورد چیست و اطلاعات پراکندهی تحفهی صلح در جهان اطلاعاتی اکنون ما، چه چیزهایی استند.
قسمتی از اتفاقهای سالهای اخیر به تشکیل گروههای مسلحی بر میگردد که حکومت، بارها برای از میان برداشتن آنها با اجراییساختن عملیاتهای گستردهای، خواسته یا ناخواسته، سبب بزرگنمایی آنها شده است.
ماجرای دستگیری قمندان علیپور، یکی از همین نمونهها است و به وجود آمدن قمندانهای دیگری مثل حمید خراسانی، حسیب قوای مرکز و… نمونههای دیگر از همین دست است.
بزرگنمایی دیگری که از سوی رسانههای افغانستان و حکومت انجام شد؛ تبلیغ گروه فاطمیون در تلویزیونها در کنار داعش بود (البته داعشی که با راندهشدن به سمت شمال افغانستان از لحاظ قومی هویت قومی مشخصی به خود میگیرد). بسیاری ادعا کردند که گروه فاطمیون هر چه که باشد هنوز سبب عمل تروریستیای در کشور نشده است و این عمل از سوی تبلیغکنندگان به معنای تحریک این گروه به چنین اعمالی است.
اینها اطلاعاتی استند که ممکن در همسوییهایی با هم قرار داشته باشند و بتوانیم آن را نتیجهی برداشت یکسان مردم افغانستان از وضعیت و واکنش یکسان آنان به وضعیت تلقی کنیم؛ اما چنین نیست و این اطلاعات، بیشتر از آنچه به هم شبیه استند، میل به دیگرگونی دارند.
فاطمیون و قمندانهایی که از آنان یادآور شدیم، همه از اقوامی استند که تا چند سال پیش افتخار به زمین گذاشتن سلاحهای شان را داشتند و میگفتند؛ مردم ما اکنون به جای تفنگ، قلم به دست گرفته اند یا هم سلاح قانونی را برای دفاع از مردم برخواهند داشت.
اکنون آنها، سلاح غیرقانونی به دست میگیرند و دشمنان شان (گروه طالبان) در تلاش گرفتن سلاح قانونی و ادعای قلمداری استند.
کوچ جنگ از جنوب به شمال افغانستان، صرفا یک اتفاق نبود؛ این کوچ در حین حال که از لحاظ جغرافیایی تغییر کرده است؛ رفته رفته از لحاظ محتوایی و قومی نیز عوض میشود.
مصاحبههایی که از احمد مسعود منتشر میشود، همه خبر از آمادگیهای او و همرزمانش برای برداشتن سلاح بر علیه طالبان دارد؛ طالبانی که اکنون از برافراشتن پرچم سفید در دوحه، خطابشدن به عنوان مخالف سیاسی، موفقشدن برای ایجاد یک برنامهی دیپلماتیک با افراد برجستهی کشورهایی چون امریکا، روسیه و… به توافق با حکومت، برای سهمگیری رسمی در قدرت نزدیک شده است.
صلح افغانستان به عنوان یک بستهی اطلاعاتی قفل مانده، حاوی بمبی است که جنگ بعدی را با تروریستان تازهتری رقم خواهد زد؛ تروریستانی که این نام بر آنان برچسب خواهد خورد و برای آزادی میجنگند.