نویسنده: گلرحمان فراز
عنوان فوق به نظر تان شاید درشت، سوژهی ناکارا و کمپاین به نفع دشمن تلقی شود؛ اما حقیقتی است که باید ریشهیابی شده و راههای مبارزه و مقابله به آن جستوجو شود. زندگی زیر چتر دولت مقتدری زیبا است که بتواند قانون را تطبیق کند و از طریق سپاهیهای توانمند، باتجربه و نظامی، امنیت مردم را به صورت اساسی تأمین کند. آیا متوجه شده اید که در بیشتر موارد، هیچ صاحبمنصب و نظامی بلندرتبه، در حالت نبرد با مخالفان کشته نشده و آمار قربانیان جنگ را سربازان بیواسطه شکل میدهند. در این نوشته، به مواردی میپردازم که موجب ناتوانی نیروهای ملی امنیتی افغانستان و توانمندی طالبان برای سقوط ولسوالیها و ساحات تحت حاکمیت دولت شده/میشود.
عوامل سقوط ولسوالیها
نبود صلاحیتهای رزمی نیروها: نیروهای ملی امنیتی افغانستان، زمانی که در ساحه مصروف نبرد با طالبان و دشمنان این خاک اند، از خود صلاحیت مستقلانهی دفاع در برابر تعرض از موضع را ندارند و همیشه در انتظار هدایت مقامات بلندپایه برای پیشروی و شلیک اند. مراعات سلسلهمراتب، موجب تخریب تحرک، انگیزش دشمن و بیروحیهشدن نیروها میشود. این خود موجب شکست نیروها و پیروزی دشمنان خواهد شد.
بیتفاوتی مسؤولان بلندپایه: مسؤولان بلندپایهی نظامی و ملکی مرکزی در برابر دادوفریاد نیروهای حاضر در میدان جنگ، همیشه بیتفاوت بوده و طرزالعمل اجرایی عاجل و سریع نداشته اند. آنها با داشتن دفترهای مجهز و موترهای زرهی، نمیتوانند به وضعیت سخت و دشوار نیروها در سنگر دفاعی فکر کرده و این سربازان را درک کنند.
انگیزهی نابودنشدنیبودن طالب: تبلیغات و شایعهپراکنی دشمن مبنی بر نابودنشدنیبودن آنها بین مردم عوام و حتا نیروهایی که با آنها در نبرد اند، تأثیر زیادی داشته است. از کشت و بست طالبان در نبردها، هیچ آماری پخش نمیشود و این خود به طالبان کمک میکند تا مردم باور کنند به این که در جنگ شان مسلکی عمل کرده و نیروهای امنیتی، نمیتوانند در مقابل حملات شان از شهروندان دفاع کنند.
وابستگی طالبان به ستون پنجم: ستون پنجم اصطلاحی است که حالا به افرادی نسبت داده میشود که در بدنهی بالای حکومت مصروف کار بوده و با وجود موقف عالی در حکومت، به دشمنان نظام و مخالفان دولت کمک، همکاری و جاسوسی میکنند. آنها صداقت با طالب و دشمنان را به مراتب ارزشمندتر از حمایت نظام و دولت کنونی تلقی میکنند. وابستگی طالبان به این دسته افراد، میتواند آنها را از تصامیم دولتی و عملکرد نظامیان در مقابل خود شان، آگاه کند؛ تا تغییر جهت داده، مسیر حمله و راه مقابلهی شان را جستوجو کنند.
نبود عزم سیاسی برای نابودسازی طالبان: دولت تا حالا نمیداند چه راهکاری را جستوجو کند تا به نابودی دشمن تمام شود. موقعی به تفکر رهایی طالبان از قید زندان/حبس و گهگاهی به اندیشهی صلح با طالبان میاندیشد. این خود بیبرنامگی و نبود عزم راسخ سیاسی دولت برای نابودسازی دشمناش را نشان میدهد. عقل نمیپذیرد که در طول دو دهه راه نبرد را برای نابودی شان در پیش گیریم و سرانجام به این نتیجه برسیم که جنگ راه پیروزی نیست و خیر در صلح است.
مداخلهی کشورهای بیرونی به جنگ داخلی: شکی نیست که گروه طالبان ساخته و پروردهی چندین کشور بیرونی است که اعضای ارشد آن در کشورهای همسایه زندگی میکنند و برای تحقق آرمانهای آنها در افغانستان تقلا میکنند. گروگانگیری خانوادههای اعضای بلندپایهی طالبان، باعث شده که آنها از بیم نابودشدن خانوادهی شان، از هیچ نوع تلاش به نفع کشور مورد نظر خودداری نکنند.
تبلیغ شایعات مردم عام به نفع طالب: مردم عام، صرف نظر از تهیهی خدمات دولتی برای زندگی بهتر شان و جانفداییهای نیروهای دولتی، همیشه در پخش و نشر اخبار به نفع طالب/دشمن تلاش میکنند. همه ما شنیده ایم که گروه ضربتی طالبان، گروه سرخ، داشتن سلاح دوربیندار، آلههای شببین، تعرض بیترس را در مورد گروه طالبان شنیده ایم؛ تبلیغاتی که به دشمن روحیه داده و برای نیروهای امنیتی هراسآفرین خواهد بود.
هویتپرستی سران مرکزی: بیشتر سران مرکزی از هویت مخالفان دولت دفاع کرده و در شرایط حساس از آنها به نفع خود و سیاست خود شان استفاده میکنند. دیده ایم که عملیات تصفیهای نیروهای امنیتی کشور در چندین وظیفه از طرف سران مرکزی ملغا شده و انگیزهاش هویتپرستی سران مرکزی بوده است.
پیروزی شایعات بر حق: طالبان و در ک مخالفان دولت، نبرد با دولت را جهاد محسوب میکنند مانند دورهی مجاهدین که نبرد با شوروی سابق را جهاد میشمردند. این امر؛ به حقبودن عملکرد شان نزد کسانی که درک نمیکنند، تجلی مییابد و برای اعضای قسمخورده و ایدیولوژیک شان توان مقابله، تعرض و هجوم را میدهد. غیرت و عقیدهی کاذب در حقبودن توسط طالبان، بستر فعالیت شان را فراختر میکند.
رهایی زندانیان طالب که قاتل صدها نظامی بوده اند: به تکرار دیده ایم که زعمای دولت برای آوردن صلح و آرامش، زندانیان سیاسی و عادی طالبان را آزاد میکنند که همان افراد یا در نبرد با نیروهای دولتی و یا هم حین اجرای عملیات تخریبکارانه دستگیر شده و در نتیجه عملکرد شوم شان چندین نیروی دولتی کشته و زخمی گردیده است. روند رهاسازی زندانیان نه به استقرار صلح کمکی میکند و نه فعالیت آشوبگرایانهی مخالفان را کم. رهایی یکبارگی ۵۰۰۰ زندانی بانی وقوع ۵۰۰۰ جنایت است که بعد از رهایی انجام مییابد.
طالبان چیزی برای ازدستدادن ندارند: مورد با اهمیت برای طالبان را پیروزی در جنگ و دستآورد در نبرد شکل میدهد. آنها مجبور نیستند حساب فعالیتهای انجامشدهی شان را به کسی دیگری پس بدهند. آنها چیزی برای ازدستدادن ندارند و تنها هدف والای شان را جستوجو میکنند که همانا داشتن دستآورد در نبردها است.
جنگ چریکی طالبان: طرز نبرد طالبان با دولت همیشه چریکی بوده که با داشتن یک میل سلاح، یک موترسایکل -که حتا پیداکردن تیل اش چالشزاست- با روحیهای شکستناپذیر در مقابل نیروهای مجهز، آموزشدیده و مسلکی نظامی ایستادگی و مقاومت میکنند. اصل بنیادین فعالیت چشمگیر برای فرادستان شان کمین و تعرض است.
راهکارها
۱: تفویض درست و همهجانبهی صلاحیت حمله و تحرکت برای نیروهای امنیتی که در ساحه عملاً با دشمن در ستیز اند؛
۲: نظارت از روند کاری هر بزرگ نظامی در مرکز توسط تیم نظامی مجرب و ارزیابی درست سران ملکی به خاطر قطع دست معاملهگران (ستون پنجم) از مداخلات علیه حکومتداری از داخل حکومت؛
۳: نشر و پخش حقبودن نیروها برای دفاع از سرزمین شان -نه به سان اعلام تجارتی، بل که به سان پالیسی سرنوشتساز و روحیهبخش دولتی- از طریق مطبوعات و رسانهها؛
۴: تدویر محافل تقدیر از کارهای شایسته و سمینارهای تولید انگیزه و روحیه برای نیروها؛
۵. عدم رهایی زندانیان سیاسی و غیرسیاسی طالبان؛
۶. تحمیل حکومت بالای مردم و حمایت همهجانبهی حکومت از هر شهروند مسؤول
نتیجهگیری
مردم سراسر وابستهی نظامی خواهند شد که بتواند از حقوق انسانی و شهروندی شان حراست کند. نیروهایی که در ساحه میرزمند و برای حفاظت مردم شان شهید میشوند، هیچ گاه از یاد عام مردم نمیروند و همیشه در قلب مردم جایگاه ویژه دارند. مردم متنفر از نظامیانی اند که دفتر گرم و متکای نرم را از خواستهای برحق مردم ترجیح میدهند و از خزانهی دولت و پول ملت شکم شان را سیر میکنند.
دولتهای مقتدر هیچ گاه آرزوهای زندگی توام با رفاه و آرامش مردم را نادیده نمیگیرد و بر سر خواستهای بر حق ملت شان خاک نمیپاشد؛ آن گونه دولتها هیچ گاه برتری یک شخص را نسبت به شخصی دیگر نمیپذیرند و ملت شان را به خاطر تعصبات قومی به گرداب غم رها نمیکنند.
دولتهایی که دههها جنگ را پشت سر گذاشته، دموکراسی را به تمثیل گرفته و روند ملتشدن را از نو تجربه میکنند، هیچ گاه خواست فراقانونی دشمنان را نمیپذیرد و طبق رضایت آنها عمل نمیکنند. دولت باید بکوشد تا در مقابل هر نوع هدف برای ناهمگونی شهروندانش سپر شود. دولت باید آگاه باشد، آگاه از شهروندی که در مرکز کشور زندگی میکند و هم شهروندی که در دورترین نقطهی کشور حمایتگر دولت است. بیتفاوتی دولت در قبال شهروندان، هیچ گاه استدلال قناعتبخش ندارد و هرگز با معذرتخواهی حل نمیشود.