فرهنگ و اهمیت مصالحه در مذاکرات دوحه

صبح کابل
فرهنگ و اهمیت مصالحه در مذاکرات دوحه

نویسنده: ذبیح‌الله شادان، فعال مدنی

درآمد
صلح از جمله نیازهای مهم بشری و تنها ابزاری است که به کمک آن می‌توان به پیشرفت و تعالی جامعه رسید. دست‌یابی به صلح در افغانستان به یکی از آرزوهای دیرینه‌ی مردم این کشور مبدل شده و هم‌چون کبوتری است که آسمان این کشور را فراموش کرده است. تراژیدی غم‌بار سال‌های متمادی جنگ در افغانستان، خساره‌های جبران‌ناپذیری به مردم این کشور وارد کرده و بی‌گمان که مردم افغانستان قربانی این تراژیدی خون‌بار استند.

الف: چیستی صلح
علما و دانش‌مندان از صلح تعاریف و دیدگاه‌های مختلف و متعددی دارند؛ اما این تعاریف دانش‌مندان واژه‌هایی را افاده می‌کنند که به معنای واقعی کلمه به صلح نزدیک اند. صلح در لغت به معنای آشتی و ازبین‌بردن کینه‌های دیرینه، سازش و توافق میان طرف‌های جنگ است و در قرآن کریم به معنای دفع مرافعه و پایان‌دادن به دعوا به کار رفته است. معنای این واژه در علوم سیاسی به معنای آرامش و امنیت عمومی در کشور است. بی‌گمان که زندگی با سازش از نیازهای فطری بشری است که مورد توجه و عنایت همگان واقع شده است.
در جای دیگر نیز صلح را پیمان نبود تعرض، پیمان به نه‌جنگیدن و پیمان هم‌زیستی مسالمت‌آمیز گفته است. خداوند در آیه‌های متعددی مساله‌ی صلح را مورد عنایت قرار داده و مى‏فرمايد: «يا ايهاالذين آمنوا ادخلوا فى السلم كافه ولا تتبعوا خطوات الشيطان انه لكم عدو مبين.» برگردان: اى اهل ايمان، همگی در مقام تسليم خدا در آييد و از وسوسه‌های شيطان پيروى می‌كنيد كه او همانا شما را دشمن آشكار است. باید بگویم که صلح آتش‌بس نیست؛ بلکه ریشه‌یابی منازعه و حل بنیادین آن است که متضررین باید جبران خسارت دریافت کنند و از آن‌ها توسط عاملان جنگ عذرخواهی شود. از آن‌جا که تامین صلح و پایان‌یافتن منازعه مساله‌ای عملی و اکادمیک است، راه رسیدن به صلح شیوه‌هایی دارد که باید از طریق آن، همه ریشه‌های جنگ خشکانیده شود؛ زیرا این پدیده بسیار پیچیده است.

ب: ضرورت و اهمیت صلح
صلح به عنوان بزرگ‌ترین موهبه‌ی الهی و ضرورت جمعی، مهم‫ترین خواست تاریخ بشر بوده و با رشد آگاهی و پیچیده‌‫شدن روابط جمعی، اهمیت آن بیش‌تر احساس می‫شود. صلح مناسب‫ترین بستری است که در آن این روابط جمعی از آسیب‫پذیری در امان مانده و مصونیت خود را حفظ می‫کند. جنگ، خشونت، بی‌عدالتی، تبعیض و نابرابری‌های اجتماعی که نفی‌کننده‌ی صلح اند، عملا زندگی جمعی را به چالش می‫گیرد و روند طبیعی و سازماندهی‌شده‫‌ی توسعه را کند می‫کند. پدیده‌ی صلح یک ضرورت اساسی زندگی شمرده می‫شود؛ در اصل صلح اساسی‫ترین زمینه‫ای است که در آن روابط سالم جمعی شکل می‫گیرد؛ چون فضای صلح‫آمیز به زمینه‫ها و شرایط اجتماعی خوب و انسانی اطلاق می‫شود که از هرنوع خشونت ذهنی، گفتاری و فزیکی که روابط اجتماعی را تهدید و مختل می‫کنند، به دور باشد. پس یکی از کارکردهای واقعی صلح، ایجاد روابط سالم اجتماعی است. روابط سالم، سبب آرامش ذهنی و روانی جامعه‌ی انسانی می‌شود. در ضمن، در این نوع شرایط نابه‌سامان، حقوق افراد بیش‌تر نقض می‌شود. کشور ما یکی از نمونه‫هایی است که خشونت‫ها را در حد گسترده تجربه می‫کند. ‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬ ‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬
ج: فرهنگ مصالحه
برای مردم افغانستان دست‌یابی به صلح رویایی است که تنها طعم آن را در قالب الفاظ می‌توان احساس کرد نه چهره‌ی واقعی آن را؛ اما فرهنگ مصالحه شامل ارزش‌ها و رفتارهایی است كه بیان‌گر اعمال افراد در مشاركت متقابل اجتماعی مبتنی بر هم‌دیگر پذیری، اصول آزادی و رعایت حقوق بشر، تامین عدالت اجتماعی، تلاش برای پایان جنگ و حل مشكلات از طریق گفت‌وگو، و مشاركت كامل طرف‌های درگیر در فرایند توسعه‌ی جامعه است.
امروزه مسا‌له‌ی صلح و هم‌زیستی مسالمت‌آمیز، یکی از بزرگ‌ترین مسایل جهان و مورد علاقه‌ی دولت‌ها و ملت‌ها به شمار می‌رود؛ زیرا همه خوش‌بختی‌های زندگی انسانی و پیشرفت و تعالی در صلح و هم‌زیستی به وجود می‌آید و در فضای صلح و مفاهمه است که انسان‌ها می‌توانند به سوی توسعه و رشد همه‌شمول گام بردارند؛ اما راه‌کارهایی‌که باید برای آمدن صلح در نظر گرفته شود، عبارت اند از:
*فراهم‌کردن بسترهای داخلی صلح؛
*اعتمادسازی منطقه‌‌ای؛
*استفاده از تجربه‌ی خوب سایر کشورها در امور مصالحه؛
*آمادگی نهادهای امنیتی برای خنثا‌سازی تحرکات دشمن، در کنار روند گفت‌وگوهای صلح؛
*اصلاحات بینادین و همه‌جانبه در ساختار و برنامه‌ی شورای عالی مصالحه‌ی ملی؛
*کشیدن پای سازمان‌های بین‌المللی در بحث مصالحه؛
موارد ذکرشده راه‌کارهایی اند که بدون درنظرداشت این‌ها، تا رفتن به سوی یک آتش‌بس موقت/دایمی پای مصالحه خواهد لنگید و با درنظرداشت این مسایل، می‌توان به آمدن صلح و پایان جنگ امیدوار بود؛ لذا صلح تنها پدیده‌ی‌ مهم و اساسی‌ترین مساله‌ای است که باید در حیات یک کشور بالاتر ازهمه مسایل نیاز مبرم شمرده ‌شود؛ چرا که نیاز مردم افغانستان به صلح و پایان جنگ چهل‌ساله فراتر از خواست‌های یک‌ گروه و مصالحه‌ی سطحی با مخالفان است. این به معنای آن است که باید همه‌ی عواملی که باعث ایجاد تنش و اختلاف در میان طرف‌های جنگ می‌شود، کنار گذاشته شود و بستر مناسب برای آمدن صلح در افغانستان فراهم شود. این در حالی است که فرهنگ صلح روی هم‌زیستی، برادری و خیرخواهی تاکید کرده است؛ حتا در فرهنگ قبل از اسلام در این کشور، کردار نیک، پندار نیک و گفتار نیک وجود داشت. آثار سعدی و فردوسی مالامال از اندرز و اخلاق برای انسانیت، برادری و هم‌زیستی است. شه‌نامه‌ی فردوسی که بزرگ‌ترین حماسه‌ی ‌تاریخی به شمار می‌رود، روح صلح‌آمیز وهم‌زیستی دارد.
به همین قسم، مثنوی معنوی مکتبی‌ است که باید از آن صلح و انسانیت آموخت و به تعالی بشری رسید؛ اما روی‌هم‌رفته در کنار آموزه‌های هم‌زیستی در فرهنگ ما، نگاه جامعه‌ی ما به صلح نگاه نهادینه، علمی و اکادمیک نبوده است و مولفه‌های صلح و حل منازعه هم بسیار کم وجود داشته است.
د: نقش احزاب داخلی و سازمان‌های بین‌المللی در جنگ و مصالحه
از یک‌سو جریان‌های فعال و سازنده‌ای‌که برای آوردن صلح و پایان جنگ، به صورت واقعی و با برنامه آستین برزده باشند، در تاریخ افغانستان محسوس نیست. دوره‌های حبیب‌الله کلکانی، امان‌الله خان، نادرخان، مش مصالحه‌ی حکومت داکتر نجیب‌الله، صلح‌خواهی بی‌قاعده و حکومت ده‌ساله‌ی حامدکرزی دال بر این مدعا است که این صلح‌خواهی‌ها شعاری بیش نبودند.
با این حال اما در بعضی از کشورها؛ می‌بینیم که مردم و جامعه‌ی جهانی اعتراض کردند و نگذاشتند که جنگ دوام یابد و کشورها ویران شود. در افغانستان جنگ‌ها بر اثر تضادهای تباری/مذهبی، زیاده‌خواهی‌ و بی‌عدالتی‌ها به وجود آمده است. ۵۰ سال پسین حضور جریان‌های سیاسی که محصول آجندای دو طرف رقابت‌های جنگ سرد بود، به ‌راحتی توانستند از میان مردم ما سربازگیری کنند.
نبود آگاهی شهروندان و نبود تعهد رهبران سیاسی‌ نسبت به این سرزمین، عاملی شد که جنگ را همه‌روزه و در قیافه‌های مختلف بیش‌تر شعله‌ورتر کرد؛ رقابت‌های ناسالم احزاب سیاسی و گروهای قومی، کشور را به ویرانه مبدل کرد و هیچ‌گاهی اراده‌ای برای پایان جنگ در این کشور به وجود نیامد، تا روی ایجاد پایه‌های اصلی یک حکومت فراگیر صحبت شود و احزاب و گروهای تکنیکی گرد هم بیایند و از جنگ دست بردارند.
از سوی دیگر، نقش احزاب و سازمان‌های بین‌المللی در مصالحه بین طرفین منازعه بی‌رنگ بوده است و هیچ‌گاهی برنامه‌های صلح‌طلبانه برای حل فراگیر منازعه از سوی احزاب داخلی و سازمان‌های بین‌المللی به شکل واقعی آن به نظر نمی‌رسد. در حال حاضر، منازعه در افغانستان آماده‌ی حل‌شدن نیست و نتیجه‌ی بی‌توجهی احزاب سیاسی و سازمان‌های بین‌اللملی است که دیری است افغانستان را فراموش کرده و نظاره‌گر اوضاع باقی مانده اند.
احزاب داخلی و سازمان‌های بین‌المللی در خصوص جنگ افغانستان به گونه‌ی منفعلانه عمل کرده اند که در بسیاری موارد، حتا جنایت‌های ضد بشری گروه طالبان را نیز نادیده گرفته و هیچ‌گاهی برای تحریم شریان‌های تغذیه‌ی این گروه، به درستی عمل نکرد. احزاب داخلی و سازمان‌های بین‌المللی با آن که قادر اند در زمینه‌ی میانجی‌گری برای صلح، طرف‌های مخاصمه را از راه‌های بهتری غیر از ابزارهای نظامی قانع کند؛ اما تا حال تمایلی برای گفت‌وگوهای صلح میان طرفین درگیر در افغانستان نشان نداده اند. ایجاد چشم‌انداز نسبی به روند مصالحه از سوی احزاب داخلی و سازمان‌های بین‌المللی، می‌تواند به تلاش‌ها برای حل منازعه در افغانستان و پایان جنگ بینجامد.
ه: شرایط مصالحه
روند صلح شرایط مشخصی دارد؛ طرف‌هایی ‌که در میز مذاکره و عقد صلح قرار دارند؛ مانند سایر عقود باید دارای تکامل عقلی، بلوغیت سیاسی-دینی، اهلیت و شخصیت، دانش و علوم روز، قابل پذیرش برای مردم و طرف‌های مصالحه باشند و بدون اهلیت و دانش در بده‌وبستان، نمی‌توانند طرف عقد صلح واقع شوند. شرط اساسی برنامه‌ی صلح با گروه‌های مخالف مسلح، برقراری صلح واقعی و عادلانه است. بنا بر این، صلحی که همسایه‌ها از دخالت مستقیم در امور افغانستان دست برنداشته و طرح ‌اش را یک کارشناس خارجی به زبان و امیال خودش و بدون درنظرداشت واقعیت‌های اصلی جامعه‌ی افغانستان نوشته باشد و سپس متن برگردان‌شده‌ی آن را به عنوان استراتیژی صلح در افغانستان به کار ببندیم، بدون شک هیچ‌گونه نتیجه و پیامد مثبتی در خصوص تامین صلح سراسری به هم‌راه نخواهد داشت.
طرح‌های فراوان صلح در دوران رژیم کمونیستی و مجاهدان و نیز در زمان زمام‌داری طالبان از سوی حلقات درونی و بیرونی روی دست گرفته شده اند؛ اما به دلیل نبود تعهد انسانی و زمینه‌های واقعی، مصالحه به ناکامی انجامید و امروزه نباید مسوولان ما آن تجارب ناکام را دوباره تکرار کند.
گام نخست؛ حکومت افغانستان بايد استراتيژی مشخص جنگ و صلح را تدوين بکند؛ چيزی ‌که وضعيت جاری و سخنان مقام‌های دولتی کشور، نشان‌گر نبود آن در دستگاه ديپلماسي کشور است. ریيس‌جمهور در سخن‌رانی‌ چند وقت قبل‌ شان در لندن، به شدت از نقش پاکستان در روند صلح افغانستان انتقاد کرد؛ اما بازهم گفت‌وگوهای صلح در قطر، پاکستان، روسیه انجام شد/می‌شود و حکومت افغانستان يکی از اشتراک‌کننده‌ها است.
هرچند که حکومت بنا به تعهدات قبلی ‌اش در اين نشست شرکت کرده و اولويت را به گفت‌وگوهای صلح افغانستان قايل است؛ اما تا زماني‌که ما استراتيژی مشخصی در رابطه با صلح نداشته باشيم و هربار با چند تا پيش‌فرض در گفت‌وگوها حاضر شويم؛ چه اين گفت‌وگوها میان‌افغانستانی باشد و چه با اشتراک ساير کشورها، نتيجه‌ی مثبتی حاصل نخواهيم کرد و آن‌چه که در نشست دوماهه‌ی قطر می‌بینیم، همان است که؛ صلح هم‌چنان برای ما دست‌نيافتنی باقی خواهد ماند.
در گام دوم؛ حکومت بايد بتواند حمايت کشورهای همسايه و کشورهای منطقه را از روند صلح و استراتيژی صلح دولت، به دست بيارود و آن‌ها را متقاعد بکند که صلح در افغانستان به نفع آن‌ها نيز خواهد بود و در عدم هم‌کاری، روزی خواهد شد که تهديدهای امنيتی به کشورهای آن‌ها نيز سرایت بکند.
در گفت‌و‌گوهای صلح، از همسايه‌های افغانستان تنها به پاکستان چشم دوخته ایم؛ در حالی‌ که هرکدام از کشورهای همسايه ما در روند صلح، می‌توانند نقش موثری داشته باشند و حکومت، بايد فضايی را مهيا بکند که اعتماد همه کشورهای همسايه را به دست بياورد و توافق نظر و ديدگاه را در رابطه به صلح در افغانستان ايجاد کند. این زمانی است که دستگاه دیپلماسی افغانستان به قدری فعال باشد که این گفتمان هم‌کاری را به ‌طور همه‌جانبه خلق بکند.
از سویی هم، طرف‌های درگیر و گروهای مسلح که در حال جنگ با حکومت افغانستان استند، نیات و تعهدی برای پایان جنگ و آمدن صلح به معنای واقعی آن ندارند. فرهنگ و منطق نشست و شروع مذاکره میان طرف‌ها همین است که نخست آتش‌بس میان دو طرف صورت بگیرد تا بشود میان دو طرف جنگ، اعتمادی برای صلح به وجود بیاید. اگر از یک‌طرف نشست‌ها روی مذاکرات صلح گرم باشد و از طرفی هم جنگ به شدت ادامه یابد، با این شیوه‌ی مذاکره، صلح هرگز آمدنی نیست.

نتیجه‌گیری
گفته شد که صلح از نیازهای اولیه‌ی زندگی انسانی تلقی شده و دین اسلام نیز، تاکید بر صلح و زندگی مسالمت‌آمیز میان انسان‌ها دارد؛ امری که در ادبیات سیاسی و نطق دانش‌مندان علم سیاست و بزرگان دین جلوه‌گر و قابل اهمیت است. در جهان؛ صلح یک نیاز جدی بشریت و ابزاری برای توسعه و رفاه مردم و کشورهای عقب‌مانده و در حال توسعه است. با این ‌حال، در افغانستان این امر میان احزاب سیاسی و گروهای قومی محقق نشده؛ چیزی که سبب‌ساز بسیاری از تنش‌ها و در نتیجه کشتار و جنایات در این کشور شده و زمینه‌ی ملت‌شدن و روابط باهمی، آمدن صلح و هم‌زیستی را از بین برده است؛ امری‌ که هم‌واره برخلاف زندگی بشری، توسعه و هم‌دیگرپذیری بوده است.