
اشاره: شمارههای پیشین این سلسلهنوشتار، در سرطان سال روان در وبسایت روزنامهی صبح کابل نشر شده است.
بخش هفتم
طالبان؛ ملتستیزی و قبیلهپروری
هویت با مرزبندیهایی همراه است. من و دیگری خصوصیتهایی متمایزکننده از هم دارند؛ اما مرزهای هویتی هیچگاه غیرقابل عبور نیستند؛ همیشه امکان عبور هست، همیشه پلهایی هست که باید رفت؛ همیشه میتوان به دیگری رسید، همیشه میتوان دستی را فشرد. اگر بخواهیم همیشه میتوان آغاز کرد و اگر آغاز کنیم، میتوانیم به پیش برویم و میتوانیم ادامه بدهیم.
ملتشدن و ملتسازی از هویت آغاز میشود. ملتسازی یک راه، یک روند و یک مسیر است که باید آغاز شود، باید رفته و پیموده شود؛ حتا اگر دیگران نخواهند، حتا اگر دیگران نگذارند، این نیاز ما است و نیاز باید رفع شود، امکانات باید فراهم و شرایط باید مساعد شود. نمیتوان بهانه آورد، نمیتوان شانه خالی کرد؛ زیرا هیچ عذری پذیرفتنی نیست، هیچ بهانهای قابل قبول نیست؛ چون بدون هویت هیچ چیزی چیز نیست. بدون هویت هیچ کسی کس نه که حتا خس نیست. بدون هویت جمعی و ملی هیچی و هیچ کسی نیستیم، جز یک مشت آدم آواره و دربهدر، بدنام و خاک برسر، جز طعنه و لکهی ننگ تاریخ، جز ساکن لجنزار افراطگرایی.
این هفتمین بخش این نوشته است که به هزینههایی که باید از امتیازات طالبان کاسته شود، میپردازد. طالبان باید هزینهی بدنامسازی افغانستان، تاریخ و مردمان آن را بپردازند، اگر نه افغانستان تاوان همهی آنچه را که آنان کرده اند و میکنند میپردازد. اگر کاری نکنید، اگر اقدامی نکنید، از هر قوم، زبان، مذهب و سمتی که باشید، هیچ فرقی نمیکند: شما به یک اندزه قربانی و به یک اندازه شریک جرم استید. اگر تلاش برای معرفی شایستهی خود تان، معرفی قبیله، قوم، زبان و مذهب تان نکنید، شما همه یک معرف خواهید داشت: طالب. طالب شما را معرفی میکند و طالب است که هویت همه میشود، آنگونه که شده.
طالبان؛ تشدید تعصبات قومی و مخالفت با ملتسازی
ملت غریبترین واژه است همچنان که دولت در افغانستان دچار آشفتگیهای زیاد کارکردی و معنایی است. ملت و دولت اینجا تاریخ بسیار غریب و غمبار دارد. با وجود این که همیشه بنا به مجبوریتهای طبیعی، تاریخی، محیطی و سیاست جهانی مردمانی در این خاک میزیسته اند و میزیند؛ اما واژهی ملت را نمیتوان به صراحت در افغانستان به کار برد یا حداقل کاربرد آن، امروزه چندان کارساز نیست. ملت، روندی است شدنی. ملت چیزی از پیش ساخته و طبیعی نیست. ملتها ساخته شده اند و میشوند. باشندگان یک سرزمین با هویت، ملت میشود و هویت ملی به مردم یک سرزمین معنای ملتبودن میدهد.
ملت و هویت ملی صرف نظر از فهم اکادمیک و خاستگاههای آن یک واژهی تاریخی است. هویت جمعی چیزی از پیش ساخته و آماده نیست. هویت ملی در کوران تاریخ در دل رنج و دردها، خوشیها و غمها، تجربهها و اندوختههای معنوی-مادی، موفقیتها-شکستها خلق و پرورش مییابد.
البته بسترهای پرورش هویت ملی همیشه در سرزمینهای مختلف، متفاوت بوده/است؛ چیزی که بسیار طبیعی و قابل درک است. همه ملتها یکسان و به یک اندازه روند ملتشدن را طی نکرده اند. همه درک یکسان و همسان از مفهوم ملت ندارند و این مشکلی نیست؛ اما مهم این است که همه باید درک حداقلی از کیستی و چیستی خود شان در یک سرزمین داشته باشند؛ بسیار مهم است که این کیستی و چیستی را دیگر اعضای آن جامعه و سرزمین بدانند و بپذیرند.
روشنبودن کیستی و چیستی قبایل، طوایف، ایل، اقوام و نژادها برای خود شان کمکی در این که هویت ملی پرورش یابد نمیکند. تلاش برای پناهبردن به این طیفهای کوچک و دایرههایی بسته که همیشه انواع خشونتها و رقابتهای ناسالم در درون شان جاری است، فقط و فقط فرصت برای فراتررفتن از خویشتن و پیداکردن خود در یک جمع بزرگتر و پشتسر گذاشتن نقشهای از پیش تعیینشده برای افراد را به باد میدهد.
قبیله، طایفه، ایل، قوم و نژاد، دایرههایی بستهای اند که اگر باز نشوند ظرفیت تشکیل دایرهی بزرگتری به نام ملت را نخواهند داشت. ملت را برای چه مردمی و تحت چه شرایطی میتوان استفاده کرد؟ آیا میتوان با نادیدهانگاری خاستگاهها، شرایط، اوصاف و معناهای این واژه، باز هم ساکنان یک سرزمین را «ملت» خطاب کرد؟ در بارهی اقوام و ملیتهای ساکن در یک سرزمین چه میتوان گفت؟ تجارب موفق در جهان به ما چه میگوید؟ چرا همیشه در این سرزمین بر طبل قومیتگرایی و علایق قومی کوبیده میشود؟ چرا تلاشهای ملتسازی در افغانستان همیشه به ناکامی انجامیده است؟
پاسخ گفتن به تمام این سوالات از توان این قلم بیرون است و هدف این است که نقش گروه طالبان در پراکندگی اجتماعی و ملتستیزی را بررسی کنیم. این که طالبان چطور طی بیستوشش و اندی پسین بزرگترین مانع و چالش در برابر ملتسازی در افغانستان بوده اند.
طالبان یک گروه است. هویت طالبان، هویت قومی، مذهبی-گروهی است. بزرگترین ضربهی این گروه بر روند ملتسازی، معرفی افغانستان با عنوان «گروه طالب» بوده است. این گروه همچنان که از نامش پیدا است: یعنی عدهای از طلاب «دیوبندی» که در مدارس پاکستان آموخته اند.
این گروه مرزبندی بسیار واضح و مشخصی دارد: طالب مدرسهی دینی پاکستانبودن. این مرزبندی امکان گسترش ندارد. همه کسانی که در مدارس پاکستان نبوده اند یا فرصت بودن نداشته اند را شامل نمیشود. فقط کسانی در این هویت مشترک اند که طالب مدارس دیوبندی پاکستان باشند. کسانی عنوان طالب بر آنها صادق است که از مدارس پاکستانی فارغ شده باشند. کسانی طالب اند که دستاربندی آنان در پاکستان و یا تحت نظر مولویهای پاکستانی انجام شده باشد.
این هویت کوچک و بدنام «گروه طالبان» هویت بیستوششسالهی پسین کل افغانستان است؛ خوش تان بیاید یا نیاید، واقعیت همین است. نه ایل و طایفه تان، نه قوم و تبار تان، نه نژاد و مذهب تان، و نه دین و تاریخ چندهزارساله تان، هیچکدام معرف افغانستان نبوده اند و نیستند.
افغانستان یعنی سرزمین یک گروه بدنام، وحشی و خونخوار به نام طالب؛ سرزمین گروهی که شلاق میزند، دشمن زنان است؛ گروهی که تخریب میکند، بمب میگذارد، سنگسار و تیرباران میکند. افغانستان یعنی طالبان. انسان یعنی طالب؛ یعنی وحشی. مگر میشود در شرایط وحشت و دهشت چیزی غیر از این هم بود؟ در فضایی که خشونت همچون هوای مسموم همهجا را پر کرده، کسی چیزی غیر از تعفن تنفس میتواند؟
شاید دل تان به افتخارات قومی یا زبانی یا فرهنگی یا تاریخی که در گذشته در این سرزمین بوده، خوش باشد: ولی هیچ یکی از آنها امروزه به اندازهی یک جو اهمیت ندارد؛ چون هیچ یکی از آنها توان معنادهی به رفتار انسان سردرگم و پوچ و گمشدهی امروز را ندارد و هیچ کسی شما را در جهان با آن افتخارات تان نمیشناسد. شما چهقدر تلاش کرده اید که از این فضای مسمومی که طالبان خلق کرده اند بیرون بیایید؟ چهقدر تلاش کرده اید که گذشتهی خود را آنطور که بوده به معرفی بگیرید؟ چهقدر تلاش کرده اید که از دایرههای تنگ و بستهی ایل، طایفه، قوم، تبار، نژاد، زبان، مذهب و سمت بیرون بیایید؟ شاید پاسخ همهی اینها هیچ باشد. وقتی تلاشی نکرده اید و نمیکنید، حق تان است که چهار بوگندوی چرکوچتل به نام «طالب» معرف تان باشد.
هویت کل این سرزمین و باشندگانش، امروزه یک واژهی بسیار ساده است: طالب. سرزمین گره خورده با طالب است و باشندگان آن در سرزمین زیر اشغال طالب. حالا فرقی نمیکند که شما هوادار طالب باشید یا متنفر از طالب، هیچ اهمیت ندارد، مهم این است که شما را با پسوند یا پیشوند طالب میشناسند.
از همه مهمتر آیا شما میتوانید خود تان را –تمام سیوچند میلیون انسان این سرزمین- بدون پسوند یا پیشوند طالب معرفی کنید؟ شما چه چیزی دارید که معرف شما باشد؟ کدام حلقهی متصلکننده که کارایی داشته باشد، دارید؟ کدام درد و رنج و لذت تان مشترک است؟ افتخارات تان به یک جو هم نمیارزد؛ چون هیچ کارآیی برای این که درد و رنجی را از انسان درمانده و جانبهلبرسیدهی افغانستانی بکاهد ندارد. مادرم لیلا همیشه میگفت: «بودم بودم ر چه میکنی، استم استم ر بگو.» این که در گذشته چه بوده اید، مادامی که روی امروز تان تاثیر خوب نداشته باشد و ارزشهای آن را در زندگی امروزه تان نتوانید تطبیق کنید، گذشته فقط یک حسرت است و بس و هرچه گذشته طولانیتر حسرت بزرگتر.
شما اما نمیتوانید در خیالوخواب گذشته سر کنید؛ زیرا واقعیت خودش را همچون توپی که به دیوار شوت شده باشد به شما میکوبد و از شما میپرسد: «آهای جماعت پریشان سیوچند میلیونی ساکن در سرزمینی به نام افغانستان، شما کهها استید؟ شما چه استید؟ شما چه دارید؟ شما چطور خود تان را معرفی میکنید؟ چه چیزی معرف شما است؟ آیا طالب هویت شما است؟ آیا شما یعنی طالب؟ البته که بله! تا زمانی که این ننگ طالب بر هویت این سرزمین هست، هیچ چیزی نیستیم. هیچ کسی نیستیم؛ معرف ما خشونت است و وحشت و ما سمبل خونآشامهای این عصر استیم.
این هویت امر برساخته است. شاید شما دل تان نخواهد که کسی شما را چنین معرفی کند؛ یا اگر معرفی کرد ناخوش شوید یا حداقل خوش نشوید؛ ولی واین واقعیت است. این هویت را برای شما ساخته اند؛ این طراحی شده و سازمانیافته است و برایش فکر شده، تا تو نتوانی فکر بکنی؛ سنجیده شده که نتوانی بسنجی؛ محاسبه شده که تو حساب بلد نباشی. یکروزه و یکشبه هم این هویت را به تو نچسپانده اند، همچون وصلهای که بر لباس دوخته باشند. هویت طالب به افغان و افغانستان در دل این سالهای پسین چسبانده شد.
البته امروز دیگر فقط یک چیزی چسبیده نیست؛ بلکه چنان محکم شده که تبدیل به اصل شی شده. امروزه طالب یعنی افغانستان و افغانستان یعنی طالب. مگر غیر این است؟ سری به بیستوچند سال محتوای اخبار، گفتوگوها، کنفرانسها، رفتوآمدها، نشستوبرخاستها و مصرفها بزنید، همه بر محور طالب میچرخد.
بیایید کمی به عقب برگردیم و نگاهی بیندازیم به کارهای بنیادی و هویتستیزانهی طالبان برای خشکاندن ریشههای ملتسازی در افغانستان. طالبان با ترویج سمتگرایی آغاز کردند، به زبانگرایی رو آوردند و زبان پشتو را زبان رسمی انتخاب کردند. زبان پشتو دیگر زبان متدوال و هرروزهی پشتوزبانان افغانستان نبود، همانطور که امروزه برای طالبان نیست.
زبان پشتو به زبان ترس و وحشت، قتل و کشتار بدل شد. گروه طالبان، همه رهبران و کارگزاران و مقامات دست اول شان را از میان قوم پشتون و مذهب تسنن انتخاب کردند؛ یعنی این که برای دیگران از قوم و مذهب دیگر جایی در قدرت نیست. این گروه دشمنی آشکار را با هزارهها و جامعهی تشیع اعلام و به اجرا گذاشتند، قتلهای دستهجمعی و نسلکشی را مرتکب شدند، آثار باستانی را تخریب کردند و سیاست زمین سوخته را به اجرا گذاشتند؛ هزاران جنایت دیگر در این زمینه.
اینها فکر میکنید برای این بود که جهاد کنند؟ یا برای این بود که افغانستان را از هرجومرج نجات بدهند؟ همهی اینها برای این بود که افغانستانیها به انسان و قوم و سمت و مذهب دیگری از جامعهی خود بدون ترس و یا نفرت حتا نتوانند فکر کنند؛ برای این بود که زمینهی و امکان این را که باشندگان این خاک باهمی را تجربه کنند، از ریشه بخشکانند؛ برای این است که ما در شقاق و پراکندگی بمانیم؛ برای این است که افغانها را بردهی خود شان بکنند. برای همینها است.
اگر فکر میکنید تمام شده یا ذرهای به نفع شما یا قوم یا مذهب یا حتا دین تان است، باید به عرض تان برسانم که کور خوانده اید و در اشتباه محض استید. برخیزید از این خواب که آفتاب آمده و ظهر شده. سیاست زمین سوخته مگر میتواند به نفع احدی از انسانهای این سرزمین باشد؟
ملتشدن و ملتسازی شرط و شروطی دارد، مسیر و امکانهایی دارد. حال شما کدام یک را آزموده اید، یا تلاش کرده اید تجربه کنید. اگر سری به کتابخانهها و کتابها بزنید، احتمالا هزاران ستر واژه و صدها شرط و مسیر و امکان و فرصت را بیابید که آن را میگذارم به خود تان. روی این نوشته، اینجا و اکنون این است که نشان بدهد که طالبان چطور تمامی زمینههای ملتشدن را بر باد دادند؟ ریشههای مشترک این جامعه برای وصلشدن و رشدکردن باهم را خشکانیدند، پلهای ارتباطی ذهنی-واقعی میان اقوام، زبانها، مذاهب و سمتها را تخریب کردند؟ طالبان از انسانهای این جامعه ذرات پراکنده در میان دود و آتش ساختند که هیچ کس توان و مجال شناخت اوضاع و شرایط و حتا خودش و دیگری را نداشته و ندارد. مگر کسی که در فضای مهآلود و تنگ تعصب زبانی-مذهبی و قومی-سمتی زندگی میکند، میتواند دیگری را بشناسد؟ طبیعی است که نه.
هویت با شناخت آغاز و پایان مییابد. هویت جمعی با زدودن گرد و غبار و آلایندهها شکل میگیرد؛ چون دیدن را ممکن میکند. دیدن انسان دیگری از قوم، مذهب، زبان و سمت دیگری همانطور که هست که از پس عینک دودزده و غبارآلودی که طالبان بر چشم مان داده اند. هویت ملی یعنی این که تمام ملت را همانطور که هست ببینید، رنج او را، درد او را، غم و خوشی او را حس کنید؛ در رنجش رنج بکشی، در خوشی اش خوش باشی و در سختیهایش سعی کنی گشایشی باشی نه دیوار؛ افتخار او را افتخار خود بدانی، مذموم او را مذمت کنی.
مگر نه این است که در شرایط فعلی در این فضای مهآلودی که چند نفر طراح آمده از مدارس دیوبندی که این عینکهای دودزده و غلیظ را به چشم همه کرده: افتخار دیگری را مذمت میکنیم و در رنج دیگری شاد میشویم و مرگ دیگری را پایکوبی میکنیم. ما ملت استیم؟ ما مشترکات داریم؟ ما آیا واقعا در یک سرزمین زندگی میکنیم؟ ما آیا انسان استیم یا طالب؟ به یقین ما طالب استیم.
چاره چیست؟ چه باید کرد؟ این لنگوتهی ننگی که به نام طالب بر سر این جامعه گذاشته شده را باید بر زمین کوبید. این وصلهی ناجور را با لباس باید دور ریخت. این هویت جعلی طالبی را با نور دانش و آگاهی باید سوزاند. از حصارهای تنگ قبیله، قوم، مذهب، زبان و سمت باید بیرون شد، غبارها را از دم دیده باید پاک کرد، همدلی، مهربانی، شفقت، دوستی و صداقت را باید سرلوحهی همه اعمال و افکار خود کرد.
شهروندان امروز افغانستان راهی ندارند جز این که باید پل شد، باید وصل شد، باید قدم برای آشنایی و آشناشدن پیش گذاشت. باید عبور کرد و برای رسیدن به دیگری رفت و خود را از چشم دیگری دید؛ باید احترامگذاشتن را آغاز کرد؛ باید به رسمیتشناختن را تمرین کرد و باید گفت: سلام هموطن، سلام سرزمین من. صبر کنید، ذوق زده نشوید.
حالا لباس فاخرتری برای قامت رسای تان ساخته اند به درازای ۱۴۰۰ سال که قرار است معرف شما و اعتقادات تان از خدا تا پیامبرش، از شعایر تا عنعنات تان و معرف جمیع باورهای ماوراالطبیعهی تان باشد. گرفتید این لباس فاخر هویت چیست و به تن این جامعه چهقدر مناسب است و تاروپودش از چیست؟ چیز خاصی دستگیر تان نشد؛ سری به دانشگاه کابل بزنید، مانیفیست این هویت تازهشکلگرفته، اندازه، نوع پارچه و طرز دوخت این لباس فاخر را آنجا در دانشکدهی شرعیات تدریس میکنند. چیزی نتوانستید بفهمید: سری به صنفهای پر از خون و جنازه بزنید شاید چیزی عاید حال تان شود.
ادامه دارد.