در روز پنجشنبه بیستوهشتم حوت سال که گذشت (۱۳۹۹)، مسکو میزبان نشست ترویکا (روسیه، امریکا، چین و پاکستان) بود و به خاطر تسهیل گفتوگوهای صلح افغانستان، این نشست در دو روز برگزار شد.
قرار بود که طالبان و دولت افغانستان با حضور ترویکا بر محور تنشهای بنیادی که صلح افغانستان را با بنبست مواجه کرده است، بپردازند؛ اما عدم انعطافپذیری طالبان و مسایل حاشیهی نشست مسکو درشتتر از اصل گفتوگوهای صلح افغانستان بود و در اخیر این نشست با بنبست دیگری پایان یافت.
گزارشهای تایید ناشدهای وجود دارد که نشان میدهد طالبان گفته است؛ دولت افغانستان باید از قدرت کنار برود و ما به عنوان نمایندهی پشتونها با سران دیگر اقوام، روی مسایل دولتسازی در افغانستان، صحبت میکنیم.
آنچه را که طالبان مطرح کردهاند؛ نشانگر تنشهای داخلقومی پشتونها است. طالبان تصور بر این دارند که دولت افغانستان در محور یک قوم خاص بنیان گذاشته شده و جنگ طالبان با دولت، بیشتر جنگ داخلقومی پشتونها بر سر قدرت است تا جنگ ایدولوژیک میان طالبان و امریکاییها.
حاشیهای قابل درنگ دیگر؛ مشاجره میان مارشال عبدالرشید دوستم و ملا فاضل مظلوم در نشست ترویکای مسکو بود. نخست طالبان به مارشال دوستم اجازه حضور با لباس مارشالی در محل نشست را ندادهاند. سپس لوی درستیز (رییس ستاد ارتش) حکومت پیشا ۲۰۰۱ طالبان، ملا فاضل مظلوم با مارشال دوستم مشاجرهی لفظی شدیدی داشت.
مشاجره میان این دو زمانی آغاز شد که مارشال دوستم روی شانهی ملا فاضل دست گذاشته و اما از سوی ملا فاضل مظلوم «غدار و قاتل» خطاب شده است. پس از این رویداد مارشال دوستم یک روز پیشتر از دیگران نشست مسکو را ترک کرده است.
از تقابل ملا فاضل مظلوم با مارشال دوستم بر میآید که طالبان سر صلح با هیچکس را ندارند و پیوسته بر محور خشونت برخورد میکنند.
در اصل گفتوگوهای صلح آمده است که دو طرف گفتوگوکننده حق این را ندارند که انتخاب کنند؛ چهکسی با چه پیشینهای در میز گفتوگو در مقابلش مینشیند. اگر مارشال دوستم ملبس با یونیفورم مارشالی در میز مذاکره حاضر میشود، طالبان نظر به قواعد گفتوگو، حق اعتراض یا تغییر لباس او را ندارند. اگر مرتکب به شکستن قاعدهی مذکور میشوند، برداشت این است که گفتوگو در اصل استراتیژی طرف گفتوگوکنندهی معترض نیست.
زمانی که دو طرف گفتوگوکننده بر سر صلح بحث میکنند، هویدا است که قبلا جنگی میان دو طرف وجود داشته و طرفین با فراموشی گذشته، متمرکز به آنچه الزامی است بحث میکنند، نه هتک حرمت به یکدیگر.
آنچه ملا فاضل در نشست مسکو انجام داده، هتک حرمت به یکی از نمایندههای دولت افغانستان است. در اصل باید تمام نمایندههای افغانستان میز گفتوگو را ترک میکردند.
معصوم استانکزی، رییس هیئت گفتوگو کننده دولت افغانستان در قطر، مشاجره لفظی میان مارشال دوستم و ملا فاضل را رویداد طبیعی در میان کسانی میخواند که روی صلح گفتوگو میکنند.
باید به معصوم استانکزی اذعان داشت که حرمت گذاشتن یکی از قواعد مهم گفتوگو است، اگر یکی از طرفین هتک حرمت طرف دیگر را را نادیده میگیرد به مفهوم سنگر ضعیف طرف نادیده گیرنده تلقی میشود، نه چیزی دیگر.
یکم: گروه طالبان تلاش دارد تا امارت را جایگزین جمهوریت اسلامی کند. همچنان هیئت گفتوگو کنندهی طالبان در نشست مسکو امارت را خط سرخ خود عنوان کرده و در دفاع از این سنگر برآمده بودند. طالبان در این نشست تاکید بر توافقنامهی دوحه داشتند که با دولت ترامپ امضا شده بود و این خواستهی طالبان با تغییر جو سیاسی در امریکا و جهان از منطق سیاسی انعطافپذیر و پویا برخوردار نیست.
منطقی را که طالبان از آن صحبت میکنند، بر انعطافپذیری سیاسی خط بطلان کشیده است. طالبان با خوانش افراطی-دینی و پیروی از حامیانشان در گفتوگوهای صلح پا پیش گذاشتهاند. پرسشی که از منطق طالبان پیش میآید این است؛ آیا امارتخواهی از شرایط اسلام سیاسی است یا پیروی از حامیانشان؟ آیا واژهی بنام امارت در قرآن و احادیث ذکر شده است؟ آیا اسلام، نظام سیاسی مشخصی را در احادیث و قرآن پیشنهاد کرده است؟.
در اسلام، نظام سیاسی بر محور عدالت پیشنهاد شده است؛ ساختار سیاسی مشخصی برای برپایی دولت در اسلام نه ذکر شده و نه پیشبینی شده است. در حقیقت طالبان تحت تاثیر کشورهای امیر نشین که حامی واقعی و حقیقیشان است این پیشنهاد را مطرح میکنند و پافشاری بر این امر دارند؛ چرا که میخواهند تظاهر به وفاداری برای کشورهای عربی امیرنشین کنند و با این کار امیران عرب را خوشحال نگهدارند.
دوم: مسایل حاشیهای گفتوگوها آشکار میکند که طالبان تمرکز به گفتوگو را الزامی نمیپندارند. نپذیرفتن آتشبس از سوی طالبان نیز بر این گفته مهر تأیید میزند.
در حاشیهی نشست مسکو آنچه تایید ناشده، اما بسیار درشت است؛ نپذیرفتن اشرفغنی رییسجمهوری افغانستان از سوی طالبان به عنوان نماینده پشتونهاست. که این امر نشان دهندهی جنگ قومی در افغانستان است.
درانیها و غلزاییها از دیر باز به اینسو در میان اقوام پشتون جنگ بر سر قدرت داشتند. هنگامی که طالبان اشرفغنی را نماینده پشتونها قبول ندارند و میخواهند به عنوان نماینده پشتون با دگر اقوام مذاکره کنند، به مفهوم همان جنگ داخلقومی پشتونها است.
اول اینکه طالبان نمیدانند مفهوم جمهوریت فرا قومی و ملیتی است و به اساس آرای مردم رییسجمهور گزینش میشود نه قوم و نژاد آن؛ اما طالبان میپندارند که یک غلزایی نمیتواند نمایندگی از درانیها کند و بر این اساس و تفکر، دولت اشرفغنی را نمیپذیرند. درک ناقص طالبان از جمهوریت و جایگاه ریاستجمهوری، زنگ خطری قومی را بیشتر از هر زمان به صدا درآورده است.
زمانی که طالبان یک پشتون را در رأس هرم قدرت نمیپذیرد، چه ضمانتی وجود دارد که آنها پس از دولت انتقالی، یک غیر پشتون را که برندهی انتخاب شود، بپذیرند؟ هیچ! پس صلح با چنین موجوداتی عقبمانده افغانستان را به عصر حجر خواهد برد.
گذشته از اینها کشورهای حاضر در نشست مسکو اعلام کردهاند که آنها با احیای امارت اسلامی در افغانستان مخالفتاند؛ اما باز هم طالبان از خواستههای خود کوتاه نیامدهاند و ضمانت وجود خود را در امتداد جنگ و با تعهد به امیران عرب میبینند. اگر چنین باشد، طالبان دوباره از یک گروه سیاسی به گروه تروریستی تقلیل پیدا میکنند؛ چرا که سیاست بر انعطافپذیر و پویا متضمن گروههای سیاسی است، نه سیاست با قرائت دین و گرایشات افراطی.
پیش از آغاز نشست مسکو، دیدگاهها بر این بود که نشست مسکو میتواند کلید درب بستهی گفتوگوهای صلح افغانستان باشد؛ اما رخدادهای داخل نشست عکس این قضیه را به نمایش گذاشت و نشان داد که سفر هیئت افغانستان به مسکو، رفتن به دنبال نخود سیاه و ادامهی چانهزنیها با این گروه بیشتر ضیاع وقت دولت افغانستان و جهان است.