حکومت‌داری تلخ؛ پایان وحدت ملی

احمد ولی روزبه
حکومت‌داری تلخ؛ پایان وحدت ملی

«حکومت وحدت ملی» مفهوم با مسمایی است که بعد از به جنجال کشیده شدن انتخابات ریاست‌جمهوری ۹۳ و میانجی‌گری جان‌کری، وزیر خارجه‌ی پیشین امریکا، میان محمداشرف غنی و داکتر عبدالله، وارد ادبیات سیاسی افغانستان شد.
در ابتدا این مفهوم از نوع حکومت‌داری بار معنایی ملی‌گرایی را در ذهن هر شهروندان تداعی می‌کرد؛ حکومتی که برای مردم یک آرمان ماند و برای محمداشرف غنی و شریک سیاسی حکومت وحدت ملی -عبدالله عبدالله- می‌توان گفت: آبروریزی سیاسی قلمداد می‌شود.
هیچ گاه نمی‌توان به محض شروع به کار کردن یک حکومت، نتیجه‌ی قطعی مبنی بر موفقیت گرفت و اساس سنجش و قضاوت مان نیز نمی‌تواند بر پایه‌ی وعده‌ها و نام سیاست‌مدارانی که مسؤولیت رهبری حکومت را دارند، باشد؛ اما به خوبی می‌توان در پایان کار حکومتی که دوره‌ی کاری‌اش به اتمام رسیده، فرصت این را به دست آورد تا نگاهی به چند و چون، اما و اگرها، کاستی‌ها و افزونی‌ها و ظرفیت‌ها و محدودیت‌هایش که در کارنامه‌ی کاری‌اش ثبت شده، انداخت. به صورت عموم همین گونه است که در ساختارهای سیاسی برای ایجاد یک نظام‌ و یا حکومت همیشه به طول عمر و کارکرد شان مدیران سیاسی نگرشی مقطعی نسبت به آن دارند.
امریکا به عنوان ابداع‌کننده‌ی و پیشنهاددهنده‌ی حکومت وحدت ملی به اشرف‌غنی و عبدالله، اگر تعریفی درست از این نوع حکومت‌داری برای شریکان قدرت در حکومت وحدت ملی می‌داد، مسلما نتیجه‌ی حکومت‌داری اشرف‌غنی و عبدالله عبدالله برآیندی نبود که امروز ما شاهد آن استیم. در حکومت وحدت ملی که نوعی از تلفیق نظام ریاستی و نظام صدارتی بود، باید چهارچوب صلاحیت‌ها و مسؤولیت‌ها چنان با جزئیات برای هر دو طرف تشریح می‌شد که هیچ‌گاه شاهد تداخل صلاحیت‌ها در مدت پنج سال حکومت‌داری شان نمی‌بودیم.
در مدت پنج سال به مراتب مداخلات صلاحیتی و وظیفه‌ای بی‌شماری در ساختارهای وزاررت‌خانه‌ها را شاهد بودیم که در بیشتر موارد به تنش‌های جدی در سطح سکتوری و خدماتی انجامید که سیستم گزارش‌دهی و حساب‌دهی سرپرست یا وزیر وزارت‌خانه‌ها دچار اشتباه شد و همین سرگردانی در مشخص نبودن مسیر جواب‌دهی به نهاد یا ارگان مشخصی، پای علایق سیاسی افراد را به میان کشید که بیشتر وزیران کشور نیز هم در شرایط فعلی دچار همان آشفتگی‌های ابتدایی استند که می‌توان گفت آشفتگی سیاسی امروز مان نتیجه‌ی پایان تلخ حکومت وحدت ملی است.
با پایان رسیدن عمر حکومت وحدت ملی این پنج سال همواره به نام «برگ سیاه» تاریخ سیاسی معاصر در ذهن یا همان حافظه‌ی جمعی-تاریخی مان باقی خواهد ماند و به عنوان «پایان تلخ حکومت‌داری» یاد خواهد شد. مطمئنا نباید این پایان برای حکومت‌داری غنی و عبدالله در چهارچوب حکومت وحدت ملی بود و به مراتب این دو چهره‌ی سیاسی که هر کدام به صورت جداگانه خود را در این روزها برنده‌ی شایسته و بر حق انتخابات می‌دانند، می‌توانستند در مدت زمان پنج سال عمر حکومت وحدت ملی از خود شان کارنامه‌ی سیاسی قابل قبول‌تری را ارائه می‌کردند و امروز به نام منفور نه بلکه الگویی مثال‌زدنی و خوب برای تمثیل وحدت ملی محسوب می‌شدند که متأسفانه کج‌روی‌های سیاسی هر دو زمام‌دار حکومت وحدت ملی با گذشت هر روز مسیر حکومت‌داری مردمی و ملی‌گرایانه را که از حکومت وحدت ملی انتظار می‌رفت، به بی‌راهه سوق داد.
برهوت سیاسی‌ای که افغانستان بار دیگر در آن گیر مانده است و چنین برداشت می‌شود که این روزها در صحنه‌ی کشمکش‌های سیاسی جهان، این مردم افغانستان اند که تنها مانده اند و جهان حتا حاضر نیست نسبت به آن، کلمه‌ای حرف بزند. تاریخ معاصر جهان همیشه گواه این بوده است که کشورها در گذشته اگر جنگ نظامی را تنها روش موثر بر تسلط دیگر ملت‌ها می‌دانستند؛ اما امروز شیوه‌ و روش‌های دیگری برگزیده اند.
تجربه‌ی زیستی در حدود دو دهه را نباید دست‌کم گرفت و نادیده پنداشت و به همین سادگی با سرنوشت کشور بازی کرد و تاریخ را به عقب برگرداند. بدون شک این برهه از تاریخ سیاسی افغانستان، زمان مناسب و درستی برای تکرار تاریخ نیست و نباید بگذاریم چنین سهل‌انگارانه تمام دست‌آوردها و کارکردهایی که در این سال‌ها در قسمت زیر‌بنایی و زیرساخت‌های حکومت‌داری، شهروند شدن، امنیت، ثبات سیاسی و شکوفایی اقتصادی داشتیم را از دست بدهیم.
کمی تعمق کافی‌ است تا بدانیم اگر لحظه‌ای درنگ کنیم، در شرایط سیاسی امروز اگر بار دیگر جنگ‌های داخلی میان مردم افغانستان به هر دلیلی آغاز شود، این بار افغانستان به عنوان یک ملت که تا امروز با چنگ و دندان و پذیرش تمام دشواری‌ها آن را توانسته حفظ کند، به قعر سیاه‌چال تاریخ خواهد افتاد.