فرایندهای صلح؛ سویه‌شناسی و نقد

فرید برزگر
فرایندهای صلح؛ سویه‌شناسی و نقد

نویسنده: جان سیلبی

مترجم: فرید برزگر

واحد روابط بین‌الملل، دانشگاه سوسیک

بخش اول

فرایندهای صلح در شمار گسترده ترین، بلندسطح ترین و یقینن مهمترین پدیده‌ها در سیاست‌های جهان معاصر اند. اگر بنابرین باشد که رسانه‌های مانند بی بی سی، گروه بحران بین المللی یا هزاران رسانهء دیگر جریان اصلی، سازمان‌های دادخواهی و حل منازعه را باور کنیم، «در حال حاضر فرایندهای صلح بسیاری متوقف، دچار مشکل و یا در جریان اند». هر ماه، فرایند صلح جدید آغاز می‌شود، یا یکی که متوقف شده دوباره آغاز گردیده، بعضی فروپاشیده و یا چند باره فرو می‌پاشند. مثالی از سال ۲۰۰۷ را در نظر بگیریم، در جنوری همین سال، بمب‌گذاری در فرودگاه مادرید فرایند صلح نه ماههء بین دولت هسپانیا و گروه جدایی طلب (باسک اتا) را متوقف ساخت. در ماه مارچ، حمله هوایی ببرهای آزادی‌خواه تامیل ایلام بر یک پایگاه نظامی دولتی در نزدیکی فرودگاه بین المللی سریلانکا، بخشی از خشونت شکل گرفته در ۲۰۰۷ شد، در حالیکه هردوی دولت و ببرهای تامیل خود را رسمن متعهد به توافق صلح و آتش‌بس دانسته بودند.
در ماه جون، ترتیبات تقسیم قدرت دیگری، این یکی میان حماس و الفتح با به کنترل درآوردن نوارغزه توسط حماس و وعده‌های تمدید پشتیبانی اسراییل و آمریکا به رییس جمهور فلسطین، دولت اضطراری‌اش و فرایند صلح. در ماه آگست، پنج صدهزار نفر هنگامیکی هندوستان و پاکستان شصتمین سالگرد استقلال خود را جشن گرفتند ولی هیچ نشانهء از پیشترفت فرایند صلح میان دو قدرت اتمی به چشم نمی‌خورد، راهپیمایی کردند.
در ماه سپتامبر، فرایند صلح نیپال نخستین عقبگرد خود را با خروج شورشی‌های مائوئیست از تاسیس دولت موقت پس از توافق همه‌جانبه صلح ۲۰۰۶، تجربه کرد. و در ماه اکتوبر و نوامبر همین سال، ایالات متحده آمریکا و گروه چارقلوی بین‌المللی (آمریکا، اتحادیه اروپا، سازمان ملل متحد و روسیه) تلاشی دیگری برای آغاز مجدد فرایند طولانی توقف صلح عرب-اسراییل نمودند.
به هرحال اگر نظم روابط بین‌الملل را در نظر بگیریم، آنچه چشمگیر می‌نماید، توجه ناپایدارییست که فرایندهای صلح دریافت می‌کنند. یقینن پژوهش‌های تجربی فراوان از فرایندهای صلح موردی وجود دارند، همچنان منابع و مواد فراوانی حل منازعات در دست اند که حرف به گفتن در زمینه مذاکرات، میانجیگری گروه‌های سومی، مصالحه و غیره دارند.
اما به دنبال واپسین مواد در نظریه بین‌المللی مانند واقع‌گرایی/ریالیزم، نهادگرایی-آزادیخواه/لیبرال-انستیتیوشنلیست، مکتب انگلیس، مارکسیست، پساساختارگرا، سازه‌گرا یا هرچه، فقط یکی به سختی یادی از فرایندهای صلح کرده است. به همین اندازه، اکثریت مطلق پژوهش‌های موردی فرایندهای صلح، تلاشی برای دخیل شدن و تشریک مساعی به مباحث نظری روابط بین الملل نمی کنند. رابطه میان فرایندهای صلح و ساختار نظام جهانی یا بین المللی به شکل وسیعی کشف ناشده باقی می‌ماند.
حتا مسله اساسی‌تر این که گروه‌های اندکی به این مهم توجه کرده و زحمت این که بپرسند «فرایندهای صلح» چه اند، را به خود داده اند. در ادبیات حل منازعه، پرسش این که «فرایندهای صلح چه اند» به ندرت مطرح می‌شود شاید به این دلیل که متخصصان حل منازعه درک عمیق ضمنی از پاسخ این پرسش دارند و اکثرن نیازی به طرح آن نمی‌بینند. به هر صورت فرایندهای صلح یک معما یا پازل اند.
به گونه مثال، چه چیزی را «فرایندهای صلح» به شکل مشترک در خود دارند؟ مفهوم «فرایندهای صلح» از کجا می‌آید؟ آیا عبارت «فرایند صلح» فقط یک لفظ خوش آوا است یا دلالت بر امر مهم‌تری می‌کند؟ اگر پاسخ دومی است، آیا فرایندهای صلح پدیدهء کهن اند یا مفهوم بسیار جدید؟ و سرانجام، اگر به شکل ساده بگویم، با طرح این که فرایندهای صلح خوب اند یا بد یا این که چرا اکثرن ناموفق اند، چه چیزی دستگیر ما می‌شود؟ این پرسش‌ها را قرار است این نوشته پاسخ دهد.
به دنبال این پرسش‌ها و به هدف نوشتن این مقاله، یکی از واژگان بنیادین فوکویی را انتخاب کرده‌ام. آموخته‌های نظری من عمدتن مارکسیستی اند و در جای دیگری «اقتصاد سیاسی فرایندهای صلح» را با همین نظریه‌ها تحلیل کرده‌ام، اما در اینجا نظریه فوکو کاربرد بهتری برایم دارد. از فوکو هردو اصطلاح عنوان این مقاله «سویه‌شناسی» و «نقد» را گرفته‌ام. فوکو «سویه شناسی» را تاریخچه‌های زمان حال- تاریخچه‌های که مقصد شان غیرطبیعی‌سازی زمان حال، تضعیف روایت‌های مترقی لیبرال که زمان حال را به عنوان اوج منطقی روشنگری انسان تصویر می‌کنند و در عوض گفتمان و تمرینات سیاسی-اجتماعی معاصر مخصوصن آنهایی که مرتبط با لیبرالیزم اند مانند فناوری یا دست‎‌گاه‌های قدرت را به بررسی می‌گیرند، در نظر گرفته است. و «نقد» ر ا فوکو باری «دشوارساختن حرکات آسان » تعریف کرده است.
با این اصطلاحات است که می‌خواهم فرایند‌های صلح را بررسی نمایم. ادعا می‌کنم که فرایندهای صلح «حرکات آسان» اند.
می‌خواهم نُه پیشنهاد در باره این که فرایندهای صلح چه اند، از کجا آمده اند و به نظر من چه مشکلی دارند، ارایه نمایم.
نخست، گفتمان فرایند صلح نو است. این اصطلاح در میانه-تا اواخر دههء ۱۹۷۰ میلادی هنگامی وارد گفتمان سیاست بین‌المللی و دیپلماتیک شد که توسط پالیسی‌سازان آمریکایی به شکل مختصر در کوشش‌هایی به رهبری آمریکا برای کاهش تنش میان اسراییل، مصر و سوریه پس از جنگ «یام کیپور» در سال ۱۹۷۳، استفاده شد.
به هرحال کاربرد گستردهء این اصطلاح پس از پایان جنگ سرد به شکل واقعی آغاز گردید. اگر «روزنامه تایمز» را در نظر بگیریم، عبارت «فرایند صلح» در تمام مکاتب روزنامه‌نگاری الی ۱۹۷۴ غایب است. با این حال، در سال ۱۹۷۸ در ۵۰ مقاله به کار برده شد، از ۱۹۹۰ به شکل میانگین در ۸۴۳ مقاله روزنامه تایمز سالانه ظاهر شد. دیگر رسانه‌های خبری جریان اصلی نیز روایت مشابهی دارند. در کل، از میانه‌های ۱۹۷۰ عبارت «فرایند صلح» از هیچ‌جا ظهور کرد تا یکی از مباحث معمول گفتمان سیاست جهانی شود. به روش فوکو، ممکن بتوان گفت که «فرایند صلح» فقط اخیرن «موضوع استدلالی» شده و فقط اخیرن مثل یکی از روش‌های صلح کردن طبیعی شده است.
دوم، ظهور گفتمان صلح محصول این حقیقت است که فرایندهای صلح پدیده‌ء نو در سیاست واقعی جهان اند. فرایندهای صلح کم از کم به دو صورت شکل جدیدی از «صلح‌آوری» متمامیز از عرف سنتی آن اند. صورت اول، آنها شکلی از صلح بدون پیروزی اند. به شکل سنتی، جنگ‌ها با پیروزی قاطع نظامی یک طرف و شکست طرف دیگر و با تحمیل شرایط و مواد صلح توسط قدرت‌های پیروزمند بر بازنده، به پایان رسیده اند.
در مقابل، در فرایندهای صلح، طرف‌ها به گونهء رسمن برابر (اما نه لزومن به شکل تجربی)، بدون این که تسلیم شده باشند و یا ممکن در شرایطی که خشونت میان طرف‌های مذاکره کننده در جریان باشد، روبری هم می‌آیند. در کل، در فرایندهای صلح رابطه میان شکست، پیروزی، خشونت و صلح مبهم یا مورد مناقشه اند. این، یکی از گونه‌های تعریف فرایندهای صلح بود.
اما دومی و مهمتر آن این است که فرایند‌های صلح «فرایندهای» صلح‌آوری اند که در آنها موضوعات «فرایند»، «مدت/درازا»، «ترتیبات/چیدمان» و «زمانبندی» به عنوان مسایل کلیدی در صلح‌آوری خوانده می‌شوند.
فرایندهای صلح معمولن توسط یک سری از مراحل مشخص با ترتیبات پیش رونده مثل موافقتنامه‌های موقت که اساسن مجزا از همدیگر اند، آشکار می‌گردند. برای مثال، فرایند صلح دههء ۱۹۹۰ اسراییل-فلسطین با کنفرانس چند جانبهء مادرید (اکتوبر ۱۹۹۱) در پیش گرفته شد، و با چارچوب توافق اسلو-۱ (سپتامبر ۱۹۹۳) ادامه یافته، به دنبال آن توافق قاهره در باره کوچ نیروهای اسراییلی از غزه و جریکو (می ۱۹۹۴)، توافق اسلو-۲ برسر کوچ نیروهای اسراییلی از مراکز پرجمعیت فلسطینی در بانک غربی (West Bank) در (سپتامبر ۱۹۹۵) و یک سری توافقات دیگر در ۱۹۹۷، ۱۹۹۸ و ۱۹۹۹ هرکدام به شکل مستقلانه و جدا از یکدیگر اتفاق افتادند.
به شکل سنتی، بسیار زود پس از توافق صلح، آتش‌بس صورت می‌گرفت، اما امروزه فرایند صلح‌آوری بسیار طولانی‌تر است. به همین ترتیب به گونهء کلاسیک نگرانی‌های اساسی پروژه‌های صلح‌آوری، توزیع درست یا جابجایی درست اشیا – اختصاص منصفانه سرزمین‌ها، تعادل معقول امکانات نظامی و تقسیم منطقی غنایم بود.
در مقابل، در فرایندهای صلح، این نگرانی‌های سنتی با جابجایی تکمیل شده است یا بهتر می‌شود گفت که با نگرانی‌های مثل زمانبندی برای رسیدن به صلح جایگزین شده اند. اتفاقی نیست که اخیرن اثرگذارترین نظریهء صلح‌آوری ویلیام زرمت «نظریه پخته‌گی» اساسن به این نگرانی می‌پردازد که آیا زمان پخته‌گی لازم را دارد یا برای صلح‌آوری مساعد است؟ بدون شک نظریه به وقت یا زمان گام برداشتند برای صلح اشاره دارد. به قول ماری کالدور، می‌توانیم بگوییم که بنابر دو دلیل بالا، فرایندهای صلح شکل «جدید صلح» اند.