
مذاکرات صلح موسوم به (مذاکرات صلح بینالافغانی) در قطر جریان دارد و طبق موضعگیریهای طرفهای حاضر در دور قبلی مذاکرات، امید میرود دور کنونی به نتایج روشنتر در مورد چند و چون صلح بینجامد. خوشبینیهای ارائه شده از جانب منابع امریکایی و طالبان، امیدواریها به نتیجهدهی مذاکرات در ایجاد صلح را بیشتر کرده؛ اما نقاط کور بسیاری در این میان به چشم میخورد و باید در نهایت در روشنی این گفتوگو ها واضح شود.
واضح است که مسألهی صلح در افغانستان، یک مسألهی منطقهای است و هرگونه خوشبینی نسبت به صلح در افغانستان باید با نشانههای مساعد صلح در جو منطقه پشتیبانی شود. از یکسو مسایل حلنشده و قابل توجه زیادی با کشورهای منطقه داریم و از سوی دیگر برای تعدادی از کشورهای دور، به دلایل سیاسی یا اقتصادی از جهاتی حوزهی منافعشان پنداشته میشویم. گرهخوردن منافع مختلف و متنوع سیاسی و اقتصادی کشورهای دور و نزدیک در جغرافیا و تحولات افغانستان، مسألهی صلح را به امر پیچیده مبدل کرده است. گروهها، دستههای داخلی و طرفهای بیرونی، در قضایای افغانستان، تاثیرات متفاوتی دارند؛ تاثیراتی که با توجه به وسعت و عمق نفوذ و تاثیرگذاریشان روی روند جاری قابل طبقهبندی میباشد. همین تنوع دیدگاه و منافعی که از لحاظ داخلی میان گروههای بزرگ سیاسی به نظر میرسد، به همین حجم تنوع دیدگاه در بازیگران خارجی قضیهی افغانستان میتوان دید. هر کشور همسایه خط منافع و سیاستش را متفاوت با همسایهی دیگر تعریف کرده و در مقاطع بسیار نادر به یک نقطهی مشترک میرسند. ایران در حال حاضر بر گروههایی از طالبان تسلط دارد، در حالی که دو دههی پیش، رابطهی مشخص و تاثیرگذاری روی هیچ بخشی از طالبان نداشت و در مجموع طالبان را دشمن خود تلقی میکرد. پاکستان اما به حیث مادر طالبان و تختهی خیز این گروه ،به معادلهی منطقه، اخیرا با کمی چرخش، کنترلش را بر دستهی از طالبان از دست داده و در داخل پاکستان نیز فشار بر منابع افراطگرای دینی را آغاز کرده است.
طالبان بهعنوان مواد خام بازیهای منطقه در روند بازیهای سیاسی دست به دست شده و در راستای سیاست کشورهای همسایه و دور، نقش ایفا کردهاند. پیگیری منافع با استفاده از عنصر طالبان، توسط کشورهای دیگر، همیشه توأم با روشهای خونبار بوده است. بنابراین، پروسهی صلح با طالبان، یکی از معانیاش تن دادن به سیاست نرمتر و کاهش خشونت در منطقه است. هم پاکستان و هم ایران در ماههای اخیر به پشتیبانی از روند صلح با طالبان صدا بلند کرده و استقبال کردند؛ اما نیروهای دخیل در بازی هرکدام از توان مشخصی برای بردن بازی به سوی صلح برخودار استند و همین ناگزیر سطح مشارکت را مشخص میکند و بازیگران را به درجات متفاوتی مسؤول قلمداد میکند. در این کشورهایی که بیشتر تاثیر دارند، حکمیت شان در امر آوردن صلح بسیار مهم است، به خصوص قوههایی که از لحاظ تاتیرگذاری نقش بسیار تعیینکننده دارند. بدون شک امریکا مهمترین بازیگر این میدان است.
تمرکز سیاست امریکا در فراهمآوری زمینهی صلح به دلیل تاثیرگذاریاش روی قضایای افغانستان، دورنمای صلح را روشنتر از گذشته نشان میدهد. رییس جمهور امریکا، با راهاندازی گفتوگو در نقاط بحرانی و پرتنش جهان، امیدواریهای زیادی را در جهت تغییر سیاست امریکا از رویکرد فشار و منازعه به مقولهی تفاهم و همگرایی ایجاد کرده است. افغانستان با توجه به ظرفیتهای بلند بحرانخیزی و ضعف در همگرایی، در صورت دقت و خیراندیشی، میتواند از این سیاست امریکا، سود زیادی جهت حل منازعات داخلی، ببرد. از آنجایی که بزرگترین حمایتگر مالی و سیاسی افغانستان در حال حاضر امریکا میباشد، این کشور میتواند با اعمال فشار بر گروههای درگیر و مخالف داخلی، نقش برازندهای در ایجاد صلح ایفا کند. به نظر میرسد در ظاهر امر، پاکستانیها نیز در ماههای اخیر سر ناسازگاری با روند صلح در افغانستان را ندارند. ایرانیها نیز نظر مساعد نشان دادهاند. اجلاسی در رابطه با صلح در مسکو نیز برگزار شد. همهی این نشستها و موضعگیریها، نشان میدهد که گونهای از تفاهم مشترک در محور صلح در افغانستان وجود دارد؛ اما چالش اصلی این است که این کشورها چقدر نگران وضعیت انسانی و اجتماعی در زمینهی پاسداشت ارزشهای انسانی و مدنی در افغانستان بعد از تفاهم با طالبان استند؟ شاید بهتر باشد این را مسؤولیت بازیگران داخلی و نمایندگان مردم در روند مذاکرات صلح با طالبان بدانیم. نگرانیهای زیادی از جانب زنان، فعالان مدنی و فرهنگی، نیروهای معتقد به دموکراسی و آزادیهای مدنی و غیره در این رابطه طرح شده است.
آنچه از موضعگیریهای طالب در قبال شرایط صلح میدانیم، نگرانیها نسبت به آیندهی نیروهای مترقی و اقشار مختلف را جدیتر میسازد. مسأله این است که طالبان به چه ارزشهای مدنی تمکین خواهند کرد. تفاهم منطقهای و جهانی روی ایجاد صلح، کفهی نمایندگان مردم را در مذاکرات سنگین میسازد؛ اما باید هنر و تعهد لازم برای بهرهبرداری از این امکان، در وجود کسانی که از مردم افغانستان نمایندگی میکنند، باشد. این دغدغه ناگزیر این پرسش را مطرح میکند که چه کسانی در مذاکرات در جایگاه نمایندگی از مردم قرار دارند؟ آیا این نمایندگان تعهد کافی برای دفاع از خواستههای مشروع و انسانی مردم را دارند؟ آیا اساساً منافع مردم برای نمایندههای حاضر در جلسات اهمیت جدی دارد؟ در سالهای اخیر، رویکرد معاملهگرانه به منافع مردم در بازیهای سیاسی اعتماد مردم را از منابع شناختهشدهی سیاسی؛ یعنی احزاب، منابع دولتی و گروههای بزرگ و فعال دیگر، سلب کرده است. حالا در مذاکرات جاری مردم با نوعی بدبینی و نگرانی عمیق به این قضیه نگاه میکنند. اگر این مذاکرات نهایت به نتیجهای منجر شود که آزادیها و حقوق اولیهی مردم را مطابق نظر طالبان با این باور که صلح ارجحیت دارد، زیر پا کند، خطای بسیار بزرگ و جفای نابخشودنی انجام شده است؛ چرا که جنگ از جبهاتی که اکنون است به تمام کوچهها و خیابانهای این سرزمین کشانده خواهد شد.
ذهنیت طالبان میل به کنترل و نظارت بر تمام رفتار مردم و شهروندان را دارد. این ذهنیت در صورتی که رسمیت پیدا کند، شاید جنگهای جبههای کنونی فروکش کند؛ اما با شکل و هویت دیگری سر بلند خواهد کرد. علاوه بر آن، نوعی بدبینی نسبت به برخوردهای قومی و تباری طالبان در میان شهروندان کشور وجود دارد. اگر این بدبینی در شرایط بعدی به تقابلهای تباری به دلیل فشارها و ضدیت طالبان با مردم هزاره و غیره منجر شود، چه منبع و مرجعی مسؤول حل و فصل آن خواهد بود. طالبانی که اکنون بیرون از قدرت استند، برنامهریزی شده به کشتار مردم غیر نظامی و حتا کودکان میپردازند؛ اگر در تفاهم نهایی مذاکرات توسط چارچوبهای عملی مشخص و قابل اجرا مهار نشوند، تضمین آرامش و امنیت در شرایط بعدی غیر ممکن خواهد بود. از فحوای مذاکرات، به نظر میرسد که دارند مردم را دست بسته به دست طالبان میسپارند. جزئیات مذاکرات و تفاهمهای احتمالی در زمینهی تضمین حقوق شهروندان در برابر طالبان، هنوز اعلام نشده و تصویر بزرگتری که در دست است، تنها اشاره بر امر صلح با ذهنیت طالبانی دارد. مسألهی قابل نگرانی دقیقا این است که قیمت صلح نباید گذر از تمام حقوق شهروندی و بازگرداندن جامعهی افغانستان به شرایط دورهی حاکمیت طالبان باشد. طی دو دههی گذشته، ما قربانیان زیادی را برای حفظ ارزشهای انسانی در این سرزمین دادیم؛ نباید هیچ تفاهمی خلاف خواستههای عمومی و انسانی مردم تحت فشارهای سیاسی، شکل بگیرد. این دقیقا همان جایی است که باید نمایندگان مردم، حساسیت آن را درک کرده و متعهدانه رسالت خویش را در این مذاکرات به انجام رسانند.