نویسنده: محمد خان مصدق
صلح، از منظر دینی اهمیت ویژهای دارد و اگر از هر زاویهای که نگریسته شود، جزء نیازهای ابتدایی انسان است. ایجاد کشور باثبات مبتنی بر معیارهای مدرن و جامعهای مدنی، بدون صلح امکان ندارد و بستر آن نیز فراهم نخواهد شد.
برای رسیدن به صلح، نیاز است تا در مورد وابستگیهای افغانستان نسبت به کشورهای منطقه و فرامنطقه بررسی اجمالی صورت پذیرد. مداخلات و کنشگری کشورهای منطقه و فرامنطقهای، ریشه در چند دهه جنگ و بحران افغانستان دارد.
کشورهای همسایه و شریکهای استراتژیک افغانستان در ایجاد و پرورش تروریزم و دهشتافکنی در کشور نقش اساسی را بازی میکنند. باورها بر این است که همسایهها و حامیان افغانستان با تظاهر به مبارزه با تروریزم در پی آوردن صلحاند؛ اما تمامی کشورها، بیشتر از آنکه یاری رسان گفتوگوهای صلح افغانستان باشند، در گرد میز بهدنبال منفعتطلبی شخصیاند.
ناگفته پیداست که اجماع جهانی در مورد چگونگی روند صلح افغانستان، فرصت و تضاد منافع را میان کشورهای منطقه بهوجود آورده که چالش جدیای را فرا راه صلح افغانستان قرار داده است.
در این نوشتار تلاش شده است تا نقش کشورهایی که در گفتوگوهای صلح افغانستان میتوانند نقش پررنگی داشته باشند، مورد بررسی قرار گیرد.
پاکستان
دور از واقعیت نیست که بگوییم پاکستان به نحوی طرف واقعی جنگ و تمویل کننده تروریزم در افغانستان است؛ بدون شک، پاکستان خواستههایی دارد که تا برآورده شدن آن، صلح در افغانستان نخواهد آمد؛ اما اگر قرار باشد گفتوگوهای صلح برای حل مشکلات امنیتی افغانستان انجام شود، خواستهای پاکستان چه خواهد بود؟ آیا میتوان این مشکلات را با منطق گفتوگو و مکانیسمهای پذیرفته شده حل کرد؟
مسلماً پاکستان تأثیرگذارترین عامل جنگ در افغانستان است. این کشور با ترویج افراطیت دینی و سیاستهای تخریبیاش، بازیگر محوری جنگ و مهره اساسی پروسه صلح افغانستان است و با پیشفرض تحکیم صلح میخواهد معمای دیورند را حل کند.
دلیل دیگری که پاکستان به پروسه صلح افغانستان تمکین نمیکند، رابطه افغانستان با هند است. بیتردید، پاکستان رابطه نیک افغانستان و هند-رقیب دیرینهاش- را برنمیتابد. پاکستان بهخوبی میداند که اگر در افغانستان صلح بیاید، کشور قدرتمند دیگری در منطقه با دوستی هند وضعیت را در این کشور سختتر خواهد کرد.
بحث سوم اینکه پاکستان با حمایت از گروههای دهشتافکن، پول هنگفتی را به جیب میزند که از سوی کشورهای منطقه و فرامنطقهای بهحساب این کشور واریز میشود. افغانستان باید در گفتوگوهای صلح طوری بازی کند که با منافع هیچ کشوری در تضاد نباشد اما؛ آوردن صلح باید سرلوحه کار قرار گیرد.
هند
در کنار بازیگری چون پاکستان؛ پروسه صلح افغانستان برای هند نیز مهم است. یکی از مهمترین خواستهای هند در پروسه صلح افغانستان تبلور و تبارز چهره واقعی تروریستپروری و دهشت افکنی پاکستان و تضعیف جایگاه منطقهای پاکستان است.
هند میخواهد نقش پاکستان را چه در افغانستان و چه در منطقه به حاشیه براند. این در حالی است که حکومت افغانستان هند را دوست دیرینه خود میداند. هند پروژههای بزرگی چون؛ بند سلما در هرات، ساختمان شورای ملی افغانستان و اعمار ساختمان شاهراه زرنج را تمویل کرده است. در صورتی که افغانستان خواستهای پاکستان را در روند صلح بپذیرد متحد دیرینه و یکی از تمویلکنندههای مالی خود را در امر بازسازی افغانستان از دست خواهد داد.
بدون شک ناگوار بودن اوضاع در دهلی نو و اسلامآباد تأثیر مستقیمی روی روند صلح افغانستان دارد. در صورت به خطر مواجه شدن منافع هند در افغانستان، همانقدر که پاکستان میتواند چالش خلق کند هند نیز میتواند با رویکرد تخریبی و سیاستهای منفیاش در قبال افغانستان چالشزا باشد.
ایران
ایران به دلایل فرهنگی، نژادی، تاریخی و مذهبی دارای بیشترین زمینههای روابط همکاری در افغانستان بوده است؛ اما با این حال روابط دو کشور از گستردگی لازم برخوردار نبوده است.
مهمترین دلایل عدم گسترش روابط دو کشور را میتوان در رقابتهای شرق و غرب و محدود کرد. حضور نیروهای خارجی مخالف ایران در افغانستان هم به لحاظ فرهنگی و هم به لحاظ اقتصادی برای ایران قابل قبول نیست و باعث عدم گسترش روابط این دو کشور میشود.
از اینرو، در حال حاضر هم یکی از عقدههای اساسی ایران در مورد صلح افغانستان حضور نظامی امریکا-رقیب و دشمن ایران-در افغانستان است. حضور نظامی امریکا بههیچوجه برای ایران قابل قبول نیست و نخواهد بود.
بدین لحاظ ایران سعی و تلاش خود را برای مختل ساختن اوضاع سیاسی افغانستان و نیز حمایت بیشتر از «فاطمیون» ادامه خواهد داد.
بحث دوم دخالت ایران در امور افغانستان، آبهای بیسر و پای افغانستان است که در صورت برقراری صلح و ثبات سرتاسری در افغانستان و ایجاد یک رژیم کارا و قدرتمند و استفاده درست و بهینه از آبهای داخلی خود دیگر این آبهای سرگردان افغانستان مفت وارد ایران نخواهد شد.
سومین موضوعی که ایران را وادار به مداخله در امور افغانستان و پروسه صلح میکند رقابت سیاسی این کشور با عربستان سعودی بهعنوان همپیمان ایالاتمتحده امریکا است.
حکومت افغانستان باور دارد که سعودیها میتوانند نقش مهمی در کامیابی صلح افغانستان بازی کنند. عربستان از جمله رقبای سرسخت ایران در منطقه است و اهداف را که دو کشور ایران و عربستان در افغانستان دنبال میکنند کاملاً متفاوت و در اغلب موارد متناقض است. در یک نگاه کلی، میتوان گفت که تحولات سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی در افغانستان تحت هر شرایطی که شکل بگیرد بر امنیت ملی ایران تأثیر مستقیم و غیرمستقیم برجای خواهد گذاشت.
روسیه
نقش روسیه در روند صلح افغانستان فراتر از آن چیزی است که در مقایسه با کشورهای یادشده آورده شده است. نقش روسیه را میشود با رویکرد سلطهطلبی و رقابت با کشور رقیب دیرینهاش امریکا تعریف و تحلیل کرد.
روسیه و امریکا دو کشوری که تضاد و تقابل اهداف منافعشان از سال ۱۹۴۵ تا حال ادامه دارد و افغانستان نیز از مداخلات این دو کشور از آغاز جنگ سرد تا کنون بینصیب نبوده است.
پروسه گفتوگوهای صلح افغانستان، فرصت خوبی را برای روسیه در جهت بازتعریف منافعاش در افغانستان ایجاد کرده است.
از اینرو، گفته میتوانیم که یکی از پارامترهای تعیین کننده در پروسه صلح افغانستان، نقش پررنگ روسیه است که حضور نظامی امریکا در افغانستان قابل پذیرش برای این کشور نیست؛ زیرا در صورت برقراری صلح در افغانستان و ایجاد یک فضای نسبتاً باثبات، امریکا را به مراحل تدریجی اهدافش نزدیک خواهد کرد و از این موقعیت برای گسترش منافع خود در منطقه و تنگ کردن فضا برای رقیب دیرینه خود روسیه استفاده خواهد کرد.
راه حلها و پیشنهادها
جریان بهاصطلاح صلح که قرار است برای افغانستان به امضا برسد اگر قرار باشد به همینگونه جریان یابد هیچ اثری بر وضعیت افغانستان نخواهد داشت و درمانگر هیچ دردی نخواهد بود. فقط روزنه جدیدی از استثمار و قدرتنمایی در افغانستان از سوی طراحان این موج بهاصطلاح صلحآور خواهد بود.
درد افغانستان و صلح افغانستان فراتر از آنچه است که به طالب ربط داده شود، طالب فقط نیروی اجرایی و ابزار منافع دیگران است و هیچ نقش تصمیمگیرنده مستقلی ندارد و پوششی از یک جنایت است.
از سوی دیگر، امریکا بهعنوان ناجی افغانستان و حامی صلح این کشور بهجای قدرتنمایی و تثبیت پرستیژ طالبان، در گام نخست باید یک بستر مناسب منطقهای را برای صلح افغانستان مساعد میساخت و بعد از پروسه صلح افغانستان را به جریان میانداخت.
امریکا اگر واقعاً به فکر صلح افغانستان میبود، لازمهی این صلح کنار آمدن و همسوسازی اهداف و منافع این کشور با کشورهای ایران، روسیه، چین و تعریف همکاریهای همسو و مشترک میان تهران، پکن، مسکو و واشنگتن در مورد صلح افغانستان است.
در مرحله دوم حل و کاهش تنشها میان هند و پاکستان و جایگزین کردن اهداف همسو و مشترک بهجای خصومت و تقابل منافع این دو کشور در افغانستان و منطقه است.
موضوع سوم کاهش تنشها میان ایران و عربستان که در دیدگاه طالبان در مورد این دو کشور یک پارادوکس دیده میشود که مسلماً این دو کشور نقش اثرگذار و مهم در پروسه صلح را دارند که در صورت کنار آمدن این کشورها در منطقه بستر صلح سازی در افغانستان چند برابر تقویت خواهد شد و کشورهای منطقه با دید همسو و مشترکشان در مورد افغانستان ضمانت اجرایی خوبی برای برقراری و بقای صلح در افغانستان خواهند بود.
ایجاد بستر مناسب هماهنگی و همکاری اسلامی
باید تلاش بیشتری برای ایجاد یک توافق اسلامی در بین کشورهای اسلامی پیرامون افراطگرایی و ترک سیاستهای گزینشی در برابر تروریستها صورت بگیرد و یک دیدگاه مشترک اسلامی بهمنظور مبارزه با افراطگرایی و ترک سیاستهای گزینشی ایجاد شود.
ارایه استراتژی صریح و روشن حکومت برای صلح
صلح یک روند دوامدار است و نمیتوان با برنامههای مقطعی و کوتاهمدت به نتیجه رسید؛ بنابراین ضرورت به تدوین یک پلان مدون طولانیمدت برای صلح است.
این امر باید شامل شناسایی فرصتها و تهدیدهای داخلی و خارجی و شناسایی منافع، عناصر دخیل و تفکیک گروههای مخالف دولت بر اساس نورمهای ملی و میزان انعطافشان برای صلح باشد. حکومت افغانستان باید در مورد آینده و مسیر پروسه صلح دیدگاه واضح و روشن ارایه نماید.
این امر بدین معنا نیست که حکومت افغانستان در مورد موضوع پروسه صلح توضیحات و تشریحات ارایه کند؛ بلکه نشان دهنده این است که چه نهادهایی و با چه اصول و مکانیسمهایی وارد این جریان میشود.
تلاش برای اعتمادسازی داخلی در افغانستان
هماهنگی محلی و برقراری روابط حسنه میان حکومتکنندگان و حکومت شوندگان، ستون فقرات صلح پایدار را میسازد و این لازم و ضروری است که با کارشناسان و شهروندان مشورتهای لازم صورت بگیرد. مردمی که قرار است در موردشان مذاکرات صورت بگیرد باید از هر نوع تصمیمی که قرار است گرفته شود آگاه باشند و دیدگاههایشان محترم شمرده شود.
آموزشها پیرامون صلح و ترویج فرهنگ صلح
در جوامعی مثل افغانستان که در معرض خشونتهای متراکم و بحرانهای طولانی قرار دارد؛ ترویج فرهنگ صلح بهعنوان یک فکتور اساسی به شمار میرود. ترویج و آموزش این پروسه را میتوان از طریق رسانهها، نشستها و نیز بزرگان سنتی و دینی و سایر گروهها تقویت بخشید و بر کرسی نشاند.