همزمان با گفتههای جو بایدن، رییسجمهوری امریکا، به زاویههای مختلفی از خروج نیروهای ناتو از افغانستان، در رسانهها پرداخته شد که یکی از این زاویهها، نبرد از راه دور با گروههای تروریستی به خصوص القاعده –که جو بایدن، هدف از آمدن ناتو در افغانستان را سرکوب این گروه تروریستی عنوان کرد- و یا تغییر شکل حضور امریکا در افغانستان بود. بر اساس این تحلیل، قرار است امریکا میدان نبردی را که با دهها هزار سرباز وارد آن شد و بیست سال تمام را مقابل طالبان که روپوشی از گروههای مختلف تروریستی بودند، جنگید، ترک کرده و از راه دور، به مدیریت جنگ افغانستان و سرکوب گروههای تروریستی به خصوص القاعده بپردازد.
برخی از تحلیلگران سیاسی و نظامی، به این باور اند که امریکا با طرح موضوع خروج کامل نیروهایش از افغانستان، به دنبال تغییر شکل حضور در افغانستان است تا بتواند با نیروهایی که به شکل پنهانی در افغانستان به جا میگذارد، دست به فعالیتهای بیشتری بزند؛ فعالیتهایی که هم دست امریکا را به دلیل عدم حضور فعال نظامی در اجرای هر نوع عملیات استخباراتی-نظامی باز میگذارد و هم اگر افغانستان تبدیل به میدان جنگ منطقهای و یا قومی شد، امریکا پایش را از میدان بازی کنار کشیده و در قبال آن مسئولیتی ندارد.
نیویارکتایمز، در مقالهای که از «اریک شمیت و هیلینا کوبر» به نشر رسانده، گفته است که طراحان نظامی و استخباراتی در امریکا، به دنبال اجرای طرحی استند که در آن اشتباههای خروج نظامی امریکا در زمان بارک اوباما از عراق، تکرار نشود؛ اشتباهی که باعث شد سه سال پس از خروج نظامی ناتو از عراق، داعش از این کشور سر بلند کرده و عراق را به شمول چند کشور در همسایگی آن، وارد روایتهای تازهای از خشونت کند و برداشتهای گذشته از تروریزم یا بنیادگرایی دینی-مذهبی را به امکانهای تازهی خشونت بکشاند.
اطلاعات این تحلیل، ضمن اشاره بر احتمال جابهجایی قوتهای نظامی امریکا در کشورهایی در همسایگی افغانستان –تاجیکستان، اوزبیکستان و قزاقستان-، همچنان تأکیده کرده است که امریکا ترکیه را همکار استراتژیک افغانستان میپندارد و بر حضور قسمی نیروهای ترکیه در افغانستان حساب باز کرده است تا بتواند با استفاده از آنها، اطلاعات جدیدی از فعالیتهای تروریستی گروههای مختلف در افغانستان به دست بیاورد و همچنان به کمک کماندوهای ارتش و استخبارات افغانستان، در ردیابی فعالیتهای تروریستی از راه دور ادامه بدهد؛ گونهای از حضور نظامی که پس از تأیید اطلاعات، توسط پهپادهای بیسرنشین که احتمالا از کشورهای همسایهی افغانستان پرواز و اهداف را مورد حمله قرار خواهد داد، معنا پیدا میکند. استراتژیای که ظاهرا از سوی برخی کارگذاران نظامی و استخباراتی، پاسخگوی مبارزه با تروریزم در افغانستان نیست. جوزیف ماگویر -قمندان سابق یگانههای نیفی سیل- که سرپرست کارکردهای استخبارات ملی در زمان ترامپ بود، میگوید: «معلومات استخباراتی هر قدر خوب هم باشد، هیچگاه جای وجود عملی نیروها را پر کرده نمیتواند و در آن صورت همهی تلاشهای ما در حمایت از کشور مان، به شکل بسیار بارز نابود میشود.»
با این وجود، ظاهرا جو بایدن، دل به دریا زد و خروج نیروهای امریکایی از افغانستان را تا ۱۱ سپتمبر سال جاری میلادی نهایی کرد. همزمان با اعلام خروج سربازان امریکایی از افغانستان، نه تنها مقامات دولتی و غیردولتی در افغانستان از این تصمیم یکبارگی شوکه شدند؛ بلکه مقاماتی در دولت امریکا و همکاران نظامی پیمان ناتو نیز، اظهارات بایدن را دور از انتظار و غافلگیرکننده خوانده و آن را اقدامی ارزیابی کردند که ممکن نتیجهی ۲۰ سال حضور امریکا در افغانستان را نقشی بر آب کند. موضعگیریها پس از اعلام خروج سربازان امریکایی از افغانستان، به قدری پراکنده است که تا هنوز هیچ تحلیل نزدیک به واقعیتی از آن به دست داده نشده است.
در میان تحلیلهای مختلف، برخی بر باخت امریکا در جنگ افغانستان تأکید دارند و میگویند که برای امریکا، این بهترین زمان است تا پای خودش را از یک جنگ تمامنشدنی بیرون بکشد؛ برخی هم میگویند که امریکا به دنبال تغییر شکل حضورش در افغانستان است تا بتواند از خاک افغانستان، به خوبی علیه رقبای سیاسی و اقتصادی اش –چین، روسیه و ایران- فعالیت کند و برخی دیگر، بر شکست هژمونی امریکا در آسیا و رویکارآمدن چین به عنوان هژمونی آیندهی جهان تحلیل میکنند؛ تحلیلی که با توجه به حرف آمدن نیروهای حافظ صلح چین به افغانستان پس از خروج ناتو، دور از احتمال به نظر نمیرسد.
این برداشت، هر چند در میدان بینالملل با توجه به رشد سهبعدی چین –سیاست، فرهنگ و اقتصاد- دور از احتمال نیست؛ اما هژمونی امریکا که تجربهی حضور سیاسی، نظامی و اقتصادی در کشورهای مختلف جهان را داشته، خوشباورانه است که باور داشته باشیم جنگ در افغانستان را با این وضع رها کرده و پایش را از میدان بازی بیرون میکشد؛ چون، عقبکشیدن از جنگ افغانستان، در کنار این که میلیاردها دالر مصرف امریکا و جامعهی جهانی در افغانستان را ضرب هیچ میکند، تبدیل به میخی خواهد شد که بر تابوت هژمونی امریکا به عنوان هژمونی مسلط جهان کوبیده میشود.
آنچه وضع را بدتر از این خواهد کرد، واردشدن نیروهای حافظ صلح چین به افغانستان و تغییر حضور امریکا و تبدیل میدان نظامی به میدان استخباراتی خواهد بود؛ میدانی که ظاهرا در آن هیچ نیروی مسئولی وجود ندارد و سازمانهای استخباراتی با نیروهایی که از گروههای مختلف سربازگیری خواهند کرد، جنگ نیابتی شان را در افغانستان ادامه داده و از خاک افغانستان به عنوان میدانی برای رقابتهای سیاسی، نظامی و اقتصادی استفاده میکنند.
هژمونی امریکا با پیشرفت چهاربعدی –سیاست، اقتصاد، فرهنگ و نظامیگری- همراه با دستآوردهای زیادی که داشته، بیشترین آسیب را در بعد نظامی دیده است؛ بعدی از پیشرفت امریکا که به مصرف میلیاردها دالر و مرگ هزاران سرباز این کشور انجامیده است.
امریکا، طی چند دهه جنگ در ویتنام، عراق و افغانستان که نفسگیرترین جنگها پس از جنگ سرد توصیف شده، نظر به مصارفی که در این جنگها کرد، دستآوردش تقریبا ضرب صفر بود. آخرین نمونهی از این جنگها، حضور نظامی بیستسالهی این کشور در افغانستان بود که پس از گذشت دو دهه، به بنبست خورد و تقلا به جایی کشید که رییسجمهور امریکا، حضور بیستسالهی این کشور و هزاران سرباز ناتو در افغانستان را، فقط به دلیل سرکوب القاعده و نابودی رهبر آن –بن لادن- بخواند و تأکید کند که امریکا با کشتن بن لادن و نابودی القاعده، به اهدافش در افغانستان رسیده است؛ تقلایی که همه روپوشهای حضور نظامی امریکا طی بیست سال اخیر را زیر عنوانهای ملتسازی، حقوق بشر، دموکراسی و دیگر ارزشها لیبرالیسم، کنار زد و آن را نقابی دانست برای توجیه این یورش نظامی. شاید دور از منطق نباشد که امریکا به درک عدم حضور فعال نظامی پی برده باشد تا همانگونه که در جنگ نیابتی، شوروی را زمینگیر کرد، فرصت را برای چین باز کند تا این کشور تازه به دوران رسیده، خودش را درگیر نظامیگری در کشورهایی مانند افغانستان کند و امریکا با جنگ نیابتی، بتواند با مصرف کمتر، زیان بیشتر بر رقیب شرقی اش وارد کند؛ رقیبی که در حال پیشرفت سرسامآور اقتصادی است و فعالیتهای اقتصادی اش در تمام بازارهای جهان در حال چرخش و درآمدزایی است.
از هر سمتی که به این مخمصه نگاه شود، افغانستان در نقطهی مرکزی این رویارویی هژمونیک و رویارویی دیگر انگیزههای خشونتزا قرار دارد؛ انگیزههایی که حاصل برخورد مدرنیته و سنت در جوامع اسلامی است و هر کشوری با اقتصاد و خوی بومیتر، محل خوبی برای اجرای این نمایش پنداشته میشود؛ نمایشی که دست کم چهل سال است در افغانستان ادامه دارد و هنوز پایانی برای آن قابل تصور نیست.
با این که مقامات پلندپایهی نظامی و ملکی در امریکا، خروج از افغانستان را پیش از وقت خوانده و هشدار از احتمال افزایش خشونتها در این کشور داده اند، ترک افغانستان در شرایطی که نه اجماع داخلی برای صلح وجود دارد و نه طالبان سر حضور در میز مذاکره و پذیرش ارزشهای امروزی افغانستان دارند، میدان جنگ در افغانستان را بیش از پیش گرم میکند؛ چون، طالبانی که تا اکنون تنها از راه افزایش خشونت و نظامیگری به دنبال رسیدن به قدرت بودند، در صورت عدم حضور نیروهای ناتو، خشونتها را افزایش خواهند داد؛ افزایشی که همراه با آسیبهای روحی از تبلیغات خروج نیروهای خارجی، از یکسو بر روحیهی سربازان ارتش در افغانستان تأثیر منفی خواهد گذاشت و از سوی دیگر، ترس و عدم تعهد سیاستمداران و رهبران قومی-گروهی، این نگرانی را به وجود خواهد آورد که برخی از آنها به صف طالبان بپیوندند و دولت را در موقعیت بدتر از این رها کنند؛ احتمالاتی که با توجه به سیاستهای تکروانهی ارگ و بالاگرفتن اختلافات داخلی، بعید به نظر نمیرسد.