درانی وزیری، معاون سخنگوی ریاست جمهوری، از جایگاه یک زن که در قدرت رسیده، شکایت زنانی را که میگویند مردان با استفاده از موقف و قدرتشان از زنان استفاده جنسی میکنند، اتهام تلقی میکند. بانو وزیری، در واکنش به نشر گزارش بی بی سی که چند زن این مسأله را تایید کرده؛ در گفتوگو با ناجیه غلامی، مجری تلویزیون فارسی بی بی سی میگوید: «زمانی که چند نفر یک موضوع را مورد بحث قرار میدهند به این شکل، زنان دیگر را که با مشکلات بسیار زیاد خود را در جایی رساندهاند مورد اتهام بسیار بد قرار میدهند.»
بانو وزیری، در این گفتوگو مسألهی تجاوز جنسی به زنان توسط مردان قدرتمند دولتی را میخواهد جدی نشان ندهد و حتا ترسی در گفتارش نهفته است. او به صراحت میگوید، بیان این واقعیت برای زنانی که با شایستگی در موقفهای مهم دولتی رسیدهاند آسیب میرساند.
این ترس و دیدگاه او از دو جایگاه؛ یکی بهعنوان کسی که از آدرس حکومت سخن میگوید و دیگری بهعنوان زنی که در قدرت نقش دارد، قابل تحلیل است.
خانم وزیری، بهعنوان معاون سخنگوی ریاست جمهوری، استفادهی جنسی از زنان توسط مردان قدرتمند دولتی و نهادهای رسمی را رد میکند یا حد اقل آن را در حد محدود جلوه میدهد.
از نظر او، اگر زنانی با این مسأله مواجه میشوند، درستترین کار این است که شکایت رسمی درج کنند. این حرف از نظر برخورد رسمی و قانونی به این مسأله و هر امری که نیاز به دادخواهی داشته باشد، درست، منطقی و پاسخ مناسبی است که او بهعنوان سخنگوی ریاست جمهوری داده است.
اگر به جای او، کدام سخنگوی دیگر ریاست جمهوری میبود، نیز واکنش حکومت را چنین بیان میکرد. در واکنش خانم وزیری بهعنوان زنی که در قدرت است، دغدغهی زنانهی خود را با نگاه مردانه مطرح میکند که این نکته قابل تحلیل است. با استفادهی آن در این مقاله به دو موضع که چگونه زنان ضعیف و چگونه زنان قدرتمند میشوند و از چه راهی میتوان زنان افغانستان را برای قدرتمند شدن حمایت کرد، میپردازم. پیش از آن واکنش و نگاه خانم وزیری را به عنوان زنی که در قدرت است را تحلیل میکنم.
سخن گفتن از هویت طبقاتی و غیر زنانه
اگر دقت شود، خانم وزیری، در واکنش خود هویت زنانه ندارد. هویت او طبقاتی و سیاسی است. او در این گفتوگو از موقفِ یک زن فعال و قدرتمند سخن نمیگوید. برایش مهم نیست زنانی که قربانی مردان قدرتمندِ مُطمع جنسی شدهاند، چه دردی میکشند. عمومیت این مسأله چقدر زنان را ضعیف و آسیبپذیر میکند. این مناسبات، چگونه زنان را به ابزار استفادهی مردان تبدیل میکند. این نکات و دغدغهها، درگفتههای خانم وزیری، معاون سخنگوی ریاست جمهوری، در این گفتوگو وجود ندارد.
چرا با نو وزیر در این جایگاه دغدغهی زنانه ندارد. از مناسباتی دفاع میکند که عامل زمینهسازِ ستم بر زنان شده که زنان دیگری در جایگاه متفاوت از خانم وزیری هر روز آن را تجربه میکنند؛ در حالی که زنان این مسأله را به گونههای متفاوت مواجه بودهاند. پاسخ این است که بانو وزیری، بهعنوان یک زن از جایگاه غیرطبقاتی و سیاسی خود، این واقعیتها را میداند. سخن درستی نیست که بگوییم او بهعنوان یک زن این ستم و رنجهای زنان را آگاهی ندارد یا برایش قابل درک نیست. او آگاهی دارد. این ستم و بیدادگریهایی که زنان افغانستانی میکشند را میداند. چرا خانم وزیری که در قدرت شریک است، بزرگترین مسألهی زنان را نادیده میگیرد و نمیتواند حتا با نگاه زنانه تحلیل کند؟ این نکته باید روشن شود.
گفته شد که او بهعنوان سخنگوی ریاست جمهوری، مجبور است موضع رسمی حکومت را بیان کند که طرف شکایت است. میدانیم که در هجده سال گذشته حضور زنان در دولت بیشتر شده و نقشهایی نیز برای زنان داده شده است؛ اما واقعیت این است که جایگاه و حضور زنان در دولت در حدی نیست که بتوانند با مردان قدرتمندی با ذهنیت زنستیزانه، با استفاده از موقف، قدرت و امکاناتی که در اختیار دارند، مقابله کنند. بانو وزیری و زنانی که در دو دههی گذشته در دولت، جایگاه گرفتهاند بدون آن که بیان کنند، میخواهند این موقفشان را حفظ کنند. با در نظر گرفتن شرایطی که دارند، نمیخواهند با مناسبات جنسیتی و فرهنگ زنستیزیای که در دولت حاکم است خود را درگیر کنند. (اشرف غنی سال گذشته در افتتاح پنجمین سمپوزیم زنان گفته بود «فرهنگ دولتی ما هنوزهم زنستیز است»)
دلیل دیگر؛ اما قابل تأمل این است؛ زنانی که در موقفهای مهم دولتی رسیدهاند، در سالهای اخیر تعداد آنها بیشتر شده و حتا زنان فعال در نهادهای مدنی و سازمانهای مدافع حقوق زنان، به استثنای تعداد محدود، اکثریت آنها نمیدانند چگونه با مسایل زنان برخورد کنند. به شناخت دقیق از مشکلات زنان و عواملی که سبب نقض حقوق زنان و تقویت مناسبات جنسیتی میشود، نرسیده اند. برایشان روشن نیست که کدام نظام سیاسی و ایدئولوژی حامی هنجارها و ارزشهایی است که برای زنان محدویت میآورد و حقوق آنها را نقض میکند. اکثریت زنان تحصیلکرده، سیاسی، فعال مدنی و روزنامهنگار از اشکال تبعیض و ستم بر زنان میگویند؛ اما نمیدانند که زنان چگونه میتوانند با عوامل و زمینههای ستم بر زنان مبارزه کنند و آن عوامل را بشناسند.
پس از حاکمیت طالبان، دیدگاه فمینیستی در میان زنان و مردان افغانستانی رایج شد؛ اما بیشتر فمینیستهای زن و مرد افغانستان به این تشخیص نرسیدهاند که جنبش زنان با آموزهها و مناسباتی که نابرابری جنسیتی را توجیه و اعمال میکند؛ باید مبارزه کنند. به این دلیل است که زنان فعال در افغانستان چه آنهایی که در دولت قدرت دارند یا آنهایی که در خارج دولت فعالیت میکنند، نسبت به پدیدهی سوءاستفادهی جنسی از زنان توسط مردان برای کامجویی جنسی، حساسیت نشان نمیدهند؛ نهادهای مدافع حقوق زنان نیز واکنش نشان نمیدهند.
زنانی که بهعنوان گفتوگو کننده و عضو هیأت مذاکره با طالبان در نشستها شرکت میکنند، دیدگاه رسمی طالبان را تایید میکنند یا مجبورند تایید کنند که حقوق زنان در چارچوب مذهب داده شود؛ اما این واقعیت را جدی نمیگیرند که چگونه با پذیرش این شرایط آزادی و حقوق انسانیشان را در زنجیرهای تعبیر و تفسیرهای زنستیزانهی مذهبی میبندند.
این وضعیت تا زمانی ادامه پیدا میکند که زنان نگاه واقعی به مسایلشان پیدا کنند و تشکیلات واقعی دفاع از حقوق زنان توسط آنها ایجاد شود و برای از بین بردن نابرابری و مناسبات جنسیتی به دور از پندارها و مناسباتی که حقوق زنان را نقض میکند، مبارزهی هدفمندانه را در داخل نظام سیاسی و بیرون از آن انجام دهند.
حالا که جنبش زنان ضعیف است یا شکل نگرفته، وضعیت همین است که تجربه میکنیم؛ زنان نسبت به مسایلشان نمیتوانند اعتراض کنند. دلیل آن این است اسیر باورهای زنستیزانهاند یا به تعبیر شیرین عبادی، فعال حقوق زنان در ایران «مردسالاری از زنان به مردان به ارث رسیده است.» منظور شیرین عبادی شاید این واقعیت باشد که مردسالاری و مناسبات جنسیتی توسط زنانیکه نمیدانند چگونه خود را از زنجیر اسارت رها کنند، تقویت میشود.
زنان چگونه قدرتمند میشوند؟
در گفتوگوی خانم وزیری، معاون سخنگوی ریاست جمهوری، این نکته برجسته است که زنان قدرتمند و توانا در دام حیله و سوءاستفادهی مردان قرار نمیگیرند؛ آنها میتوانند مقابله کنند. این حرف واقعیت است. پرسش این است که زنان چگونه وضعیت را تغییر بدهند یا به کدام ضرورتها توجه شود که زنان قدرتمند شوند؟
مردم افغانستان از زمانی که طالبان ظهور کردند تا حالا دو نظام متفاوت را تجربه کردهاند؛ یکی؛ امارات طالبانی و یک حاکمیت عقبگرای مذهبی را که ابتداییترین حقوق زنان را نقض میکرد و حتا به هویت انسانی زنان احترام نداشت. دوم شرایط و نظام سیاسیِ نسبتا باز و حامی زنان را که نتیجهی آن تغییر وضعیت زنان در مقایسه به دوران طالبان و پیش از آن است. با وجودی که محدودیت فراوان وجود دارد؛ حمایت از ارزشهای دموکراتیک تاثیر گذاشت که زنان بتوانند، تحصیل و کار کنند در نتیجهی آن توانمندی عمومی زنان بیشتر شده نگاه در جامعه نسبت به زنان تا حدودی تغییر کند؛ اما این دستآورد در خطر است. سرمایهداران، قدرتمندان و فسادی که در نهادهای دولتی وجود دارد، شرایط را برای زنان سخت میکند. این عوامل به نحو دیگر زنان را به گذشته بر میگردانند. نمونهی آن استفادهی جنسی از زنان توسط مافیای پول و قدرت است.
زنان چگونه ضعیف میشوند؟
اگر نظام سیاسی بیشتر از این فاسد شود، رهبران حکومت نتوانند وضعیت را به جهت مطلوب و به نفع جامعه تغییر بدهند، زنانی که در قدرت استند، با محافظهکاری به موقف دولتی اهمیت بدهند؛ برای حمایت از حقوق زنان و تغییر وضعیت کاری انجام نمیشود. اگر نتیجهی صلح با طالبان یک نظام تندرو مذهبی شود، بار دیگر زنان نتوانند تحصیل، کار و فعالیت سیاسی کنند، دسترسی به آموزش عام نشود، دختران و پسران به هر دلیلی، از سواد محروم بمانند، دانشگاه بستر پرورش افراطگرایی مذهبی شود، در نظام معارف سنتگرایان قدرتمند باشند، نصاب آموزشی بروز نشود و کارکرد معارف از سقوط نجات داده نشود، جامعه به عقب میرود و زنان را بیشتر ضعیف و آسیبپذیر میکند.