طالبان؛ پیشتاز جنگ روایت‌ها

صبح کابل
طالبان؛ پیشتاز جنگ روایت‌ها

نویسنده: ناظر شهید

بررسی جنگ افغانستان از دیدگاه نبرد روایت‌ها و یا هم جنگ تبلیغاتی، کاری است که در حوزه‌های علمی کمتر عطف توجه واقع شده است. جنگ روایت‌ها، همان کاربست قدرت نرم است که امروزه در روابط بین‌الملل در جنگ میان‌گروهی و میان‌دولتی و یا هم در برخورد میان دولت و گروه‌های شورشی و تروریستی رونق و رواج بیشتر دارد.
دولت‌ها و سایر کنش‌گران و بازیگران محیط بین‌الملل در دنیای جهانی شده داده‌ها و رسانه، تلاش می‌کنند که با توجه به شاخصه‌های تأثیرگذار بر ذهنیت بشر، بستر جنگ را از جبهه‌های سخت‌افزار و نظامی، به ذهن و روان مردم انتقال دهند. این‌گونه، می‌توان افکار عمومی را به‌راحتی گروگان گرفت.
آقای «جوزف نای» از نظریه‌پردازان روابط بین‌الملل و از کالبدشکافان مفهوم قدرت است. او قدرت را به سه دسته‌ی قدرت سخت یا نظامی، قدرت اقتصادی و قدرت نرم تقسیم‌بندی می‌کند. به باور او، در قدرت سخت بازیگران محیط بین‌الملل از زور و فشار عینی برای مهار رقیب خود بهره می‌گیرند؛ در قدرت اقتصادی از راه تطمیع و پاداش و درنهایت در قدرت نرم از جاذبه و شکل‌دهی روایت‌های جذاب و اقناع بخش کار گرفته می‌شود.
قدرت نرم یا جنگ روانی چیست؟ باید گفت که جنگ نرم روزمحور است تا زور محور و از مدرنیسم بهره بیشتری می‌گیرد. جنگ نرم قناعت است تا خشونت. جنگ نرم جنگی در ذهن است نه در جبهه. جنگ نرم جنگ پندارها است نه جنگ فرسایشی. در جنگ نرم، تبلیغات تعیین‌کننده است نه تسلیحات.
«الکس اشمیت»، تروریسم شناس معروف، در پیوند به رابطه‌ی خشونت و تبلیغات که این هردو را دو بال تروریسم می‌داند، می‌گوید: خشونت به‌دنبال تغییر رفتار به‌واسطه ایجاد وضعیت است و پروپاگاندا نیز هدف مشابهی را اما از راه متقاعدسازی دنبال می‌کند و تروریسم ترکیبی از این دو است.
اکنون نقش تبلیغات و روایت‌سازی طالبان در جنگ افغانستان با نیروهای ناتو و سربازان افغانستان را به بحث و تحلیل می‌گیریم. هم‌چنان، در این نوشتار می‌کوشیم تا پی ببریم که طالبان چگونه و با به کاربستن چه ظرافت‌هایی توانسته‌اند از رقیبان خود پیشی بگیرند.
شگردهای تبلیغاتی طالبان در برابر روایت‌های روانی ناتو و حکومت افغانستان و نیز روایت‌های آنان در برابر طالبان، یکی از عوامل مهم در ادامه‌ یافتن جنگ و توازن نبرد میان نیروهای ناتو و طالبان بوده است. طالبان، درواقع توانسته‌اند یکی از عناصر مهم جنگ را که نبرد روایت‌ها و استراتژی تبلیغاتی است، به‌درستی و به صورت منظم شکل ببخشند.
طالبان بر مبنای این استراتژی، از یک‌طرف ایدیولوژی خود را بر بستر این روایت‌ها زنده نگه دارند و از سوی دیگر، به اراده و روان دشمن غلبه کرده و استراتژی روانی آن‌ها را تضعیف کرده‌اند. استراتژی تبلیغاتی طالبان درواقع تلفیقی از همان روایت‌های بومی-ایدیولوژیک آن‌ها در قالب ترانه‌های حماسی، شب‌نامه و برگه‌هایی است که با فهم و زبان عامیانه مردم جنوب افغانستان هماهنگ شده است.
طالبان در جنگ روایت‌ها توانسته‌اند که با توجه به خلای موجود، در استراتژی تبلیغاتی ناتو و حکومت افغانستان، در عرصه جنگ نرم پیشی بگیرند. از عوامل مهم و سازنده در جنگ روایت‌ها، تسلط و فهم این گروه به فرهنگ بومی و قبیله‌ای و نیز فراوانی هویتی افغانستان است.
«توماس جانسون»، استاد دانشگاه و عضو بورد علمی بخش امنیت ملی دانشگاه نیروی دریای ایالات‌متحده، نخستین کسی است که جنگ افغانستان را از منظر فرآرودهای تبلیغاتی و پروپاگاندای آن بررسی کرده است.
در این نوشتار، با اقتباس و در پرتو کتاب جانسون-روایت‌های طالبان- به این موضوع اشاره می‌شود که تداوم جنگ افغانستان، از آن‌جایی‌که مربوط به جنگ روایت‌ها است، در گرو ضعف‌های تبلیغات ناتو و حکومت افغانستان و قوت‌گیری روایت‌های طالبان در این جنگ قرار گرفته است.
طالبان با بسیار ظرافت توانسته‌اند در شناخت مخاطب خود عمل کنند. به باور جانسون؛ طالبان پنج نوع مخاطب را برای خود تشخیص داده‌اند؛ مردم عام یا توده‌های بی‌طرف، طرفداران محلی، مردمان محلی مخالف، کشورهای همسایه و جامعه بین‌المللی. این گروه برای این پنج طبقه پیام‌ها و روایت‌های خاصی دارد و با توجه به اقتضای ذهنیت‌شان، روایت‌های خود را تنظیم و آراسته است.
عناصر مهم در روایت‌های طالبان، ملی‌گرایی، اعتقادی سازی و توجیه اخلاقی، مذهبی و تاریخی جنگ افغانستان و هم‌چنان کثرت‌گرایی هویتی است. طالبان در تبلیغات‌شان برای بسیج مردم بر محور خود، تلاش کرده‌اند تا احساسات ملی، تاریخی، مذهبی و هویتی مردم را نشانه بروند. در واقع، آن‌ها از این مفاهیم هیجان‌انگیز، یک مرکز ثقل برای بسیج احساسات و گروگان‌گیری ذهن مردم ساخته‌اند.
هم‌چنان باید گفت جامعه‌شناختی گروه طالبان موفق‌تر از نیروهای ناتو و امریکا در تعریف افغانستان است. این گروه با توجه به خلای سواد و دانش در محلات روستایی افغانستان، تلاش کرده‌اند که از فرهنگ شفاهی مردم برای هویت دادن به آن‌ها موقعیت خود را در میان آن‌ها تقویت کنند. برای تحقق این امر، در دهکده‌های کم‌سواد از نشر شب‌نامه‌های ساده و روان کار گرفته‌اند و در مناطق و محلاتی که مواد و دانش و فناوری وجود دارد، تبلیغات خود را از طریق اشعار و ترانه‌های حماسی و روایت‌های تاریخی به مردم رسانده‌اند.
گروه طالبان، توانسته‌اند در افغانستان نوعی روابط درون قبیله‌ای و بیرون قبیله‌ای ایجاد کنند. این گروه با معرفی شخصیت‌های تاریخی و اسطوره‌ای مردم در قالب افسانه‌ها، روایات کتبی و عرفی برای مردم، وعده تجدید عظمت هویت‌شان را داده است.
به تعبیر جانسون: «وقتی شب‌نامه در قریه توزیع می‌شود معنایش این است که طالبان در آن قریه یا نزدیکی‌های آن، شبکه‌ای حمایتی و حضور قدرتمند دارند.» این امر به لحاظ روانی، روی مخاطب تأثیر می‌گذارد و ذهن او را هراسان از طالب می‌سازد. طالب‌ها شکل و محتوای پیام شب‌نامه را مطابق به ذوق فرهنگی مخاطب تنظیم می‌کنند.
طالبان در تبلیغات خود گم‌شده‌هایی را به تصویر می‌کشند و این گم‌شده‌ها را از آن مردم افغانستان می‌دانند؛ گم‌شده‌هایی مثل عدالت، هویت، آزادی، عزت، غیرت افغانی و چیزهایی که مسلماً مردم افغانستان به دنبال آن‌اند و ذهن مردم افغانستان شیفته آن است.
گم‌شده‌هایی که به‌زعم طالبان، با خروج سربازان امریکایی و پاک‌سازی افغانستان از اشغال پیدا خواهد شد. در روایت‌سازی طالبان، از اصطلاحاتی مانند؛ «اشغال»، «صلیبی‌ها»، «ظلم»، «امریکای خون‌خوار»، «بریتانیای خون‌خوار» و سایر اصطلاحات نفرت‌انگیز کار گرفته شده که احساسات ضد اشغال و ضد صلیبی و ضد امریکایی را به‌شدت در مخاطب پرورش می‌دهد. این دست احساسات ازلحاظ روان‌شناختی اجتماعی در مردم جنوب افغانستان به کثرت وجود دارد.
در کل، مردم بومی افغانستان بسیار زود شکار جذابیت چنین روایت‌هایی می‌شوند. این به‌معنای مخاطب‌شناسی دقیق طالبان و جذابیت روایت‌سازی طالبان است. هم‌چنان طالبان نه‌تنها که برنده جنگ روایت‌ها در برابر ناتو و ایالات‌متحده است؛ بلکه تبلیغاتی که در برابر طالبان شکل داده می‌شود، دستمایه‌ای برای تبلیغات آن‌ها شده تا شکست روایت طالبان.
طوری که دیده می‌شود بحث خروج نیروهای امریکایی شاید معلول روان خسته‌ی امریکا از دوام جنگ در افغانستان باشد. چنان‌چه امریکا از دوام جنگ در برابر جنگ روانی گوریلاهای ویتنامی خسته شد و جنگ را به گوریلاهای ویتنامی باخت.
بنابراین، طالبان با بزرگ‌نمایی‌ اراده خود و آماده شدن به باختن جان، در نبرد روبه‌رو و اعلام آمادگی برای جنگیدن تا چند نسل درواقع اراده امریکا را آماج حمله قرار دادند.
درواقع، پیشی گرفتن طالبان در جنگ روانی و روایت‌سازی، بهای سنگینی است که امریکا و حکومت افغانستان بابت ضعف تبلیغاتی‌شان می‌پردازند. بارزترین مصداق این جنگ روانی، برگه‌های تبلیغاتی‌ای است که از سوی امریکایی‌ها در مناطق جنوبی افغانستان پخش می‌شد که نفع آن را طالبان می‌گرفتند. این برگه‌های تبلیغاتی را که امریکا در روستاهای افغانستان برای جلب همکاری مردم با ناتو و امریکا سنجش کرده بودند، به‌شدت دچار خلای اطلاعاتی در مورد خصلت فرهنگی و احساسات مردم و هم‌چنان خلای مخاطب شناسی مردم افغانستان بود.
به گونه مثال؛ در یکی از برگه‌های تبلیغاتی‌ای که امریکا پخش کرد یک برگه را که یک طرف آن عکس یک خانواده امریکایی و طرف دیگر آن، عکس یک خانواده افغانستانی-شامل زنان و مردان- که هر دو با همدیگر دست داده‌اند، ترسیم شده است. این برگه‌های تبلیغاتی که ظاهراً نشان دهنده‌ی دوستی دو کشور است؛ اما گونه‌ای طراحی شده که خلای اطلاعاتی در مورد احساسات مردم افغانستان برجسته‌تر از پیام آن است؛ یعنی فهمیده می‌شود که امریکا با طرح و پخش این برگه‌ها تا چه اندازه فاقد آگاهی جامعه‌شناسانه در مورد حساسیت مردمان بومی افغانستان است.
به تصویر کشیدن عکس زنان افغان در افغانستان به‌خصوص در جنوب کشور در میان پشتون‌ها یک موضوع ناموسی و خلاف احساسات عقیدتی و بومی این مردم است. طالبان با تفسیر معکوس این برگه‌های تبلیغاتی، بیشترین بهره را از آن بردند و احساسات مردم را علیه تصویر این برگه بیشتر برانگیختند.
طالبان به مردم این‌گونه تلقین کردند که امریکایی‌ها می‌خواهند خط سرخ ناموسی ما را بشکند و فرهنگ «روی‌لچی» را ترویج کنند. این برگه به‌جای این‌که مردم را به حمایت از پیام امریکا بسیج کند، بر محور طالبان گرد آورد و صف داعیه طالبان را محکم‌تر ساخت.
هم‌چنان، امریکایی‌ها و ناتو در برگه‌های تبلیغاتی دیگری، دچار خلای اطلاعاتی در مورد خواهش و خوانش ذهن مخاطب و فرهنگ شناختی افغان‌ها شدند. به عنوان نمونه، برگه‌ای که در آن عکس کبوتری بود که در «نول» آن شاخه زیتون با شعار «یک افغانستان متحد صلح و شکوفایی به‌بار می‌آورد» از طرف امریکا پخش شد. مردم کبوتر را فقط یک مرغ می‌دانستند و زیتون را که در نول کبوتر بود نشانه‌ی گندم که مردم برداشت خاصی از آن نداشتند.
این در حالی است که کبوتر سفید و زیتون برخاسته از ادبیات مسیحی و یهودی است که برای مردم عام افغانستان فهم‌پذیر نبود. هم‌چنان برگه‌ای که در آن یک عکس اسامه بن‌لادن زنجیری را به دست گرفته که در گردن یک سگ آویخته شده و در سر آن سگ عکس ملا عمر قرار دارد. از آن‌جایی که مردم افغانستان، مردمانی معتقد به اخلاق هستند، این‌گونه عکس‌ها، بی‌گمان در دل و باور آن‌ها راه باز نمی‌کند.
این نوع برگه‌ها بیشتر احساسات مردم را علیه خود امریکا برانگیخت و برای آن‌ها این برگه‌های تبلیغاتی اصلاً جذاب نبود.
حملات انتحاری نیز بخشی از اقدام تبلیغاتی و روانی‌سازی جنگ در افغانستان است. طالبان می‌دانند که حمله انتحاری و چریکی، پیروزی نظامی راهبردی به‌بار نمی‌آورد. گروه طالبان می‌دانند که کلید پیروزی آن‌ها در حمله به اراده نیروهای ناتو و افغان برای دوام جنگ نهفته است. به همین دلیل، آن‌ها پیوسته از حملات نظامی تهاجمی در جبهه و در متن مردم بهره جستند تا این‌که اراده جنگیدن را از طرف مقابل خود سلب نمایند.
درنتیجه می‌توان گفت که جنگ افغانستان از زاویه روایت‌سازی و پروپاگاندای بومی، گران‌ترین جنگ با طالبان است که برنده این جنگ، با توجه به شناسایی دقیق ابزارهای بومی و وطنی یک جنگ روانی، طالب‌ است. هم‌چنان طالبان توانستند که با تشدید حملات نظامی و کشتارهای هدفمند، کپه‌ی ترازوی مذاکرات صلح دوحه را به‌سوی خود سنگین‌تر کنند.