
نویسنده: قیس احمد قادری
قسمت دوم
در اینجا ما به عنوان سیاستگر، دو وظیفه را انجام میدهیم؛ اول این که تبلیغ کنیم تنها ایدیولوژی ما حق است و غیر از ما همه باطل اند؛ دوم برای رهبری انسانها ما سعی میکنیم پیروان خود را اقناع کنیم که نه تنها که ما متعهدتر از دیگران به ایدیولوژی خویش استیم بلکه تنها ما از این توانایی برخورداریم که شما را به اهداف از قبل تعیینشده برسانیم. مثلا زمانی ما خود را مدافع کارگران میدانیم اول باید نشان دهیم که ما به آنچه میگوییم صادق استیم و صداقت ما زمانی ثابت میشود که به اصول از قبل تعیینشدهی خود پابند باشیم؛ یا اگر خود را یک ملیگرا میگوییم باید اولا ملیگرایی را تعریف کنیم و بعدا برای مردم خود نشان دهیم که ما متعهد به کشور و منافع آن استیم. به این ترتیب میتوانیم بر دیگران نفوذ کنیم و جمعی کثیری از مردم را به دنبال خود بکشانیم.
سیاستگران، برای نشان دادن وفاداری خود به ایدیلوژی خود، به مفاهیم انضمامی چنگ میزنند و مردم برای محاسبهی سیاستگران به مفاهیم انضمامی رو میآورند؛ مثلا وقتی ما ملیگرایی را ایدیلوژی خود انتخاب میکنیم و از مردم به خاطر ایدیولوژی خود قدرت میطلبیم، مردم این مفهوم کلی و انتزاعی را به مفاهیم خردتر و عینیتر -همانند رفاه اقتصادی مردمان یک کشور، قدرت نظامی کشور و سعادت و افتخارات خود- تجزیه میکنند و به اساس همین مفاهیم عینی و خرد، به محاسبهی صداقت و تعهد سیاستمداران میپردازند و پس از این تجزیه و تحلیل، نفوذ سیاستگران ملیگرا را میپذیرند؛ یا مثلاً وقتی یک حزب و یا کشوری خود را متعهد به ایدیولوژی اسلام و جهاد میداند و از اینطریق میخواهد بر مردم خود نفوذ کند، مردم نیز برای اثبات صداقت رهبران خود و پذیرش نفوذ آنها، به تجزیهی مفهوم کلی و انتزاعی اسلام و جهاد به مفهوم عینیتر همانند بررسی قوانین، اصول و رفتارهایی میپردازند؛ بعد نفوذ رهبران را میپذیرند.
تجزیهی مفهوم انتزاعی به مفاهیم انضمامی، عنصر دوم نفوذ؛ یعنی مادی را به میدان میکشاند. اینجا است که سیاست هزینهی کلان و چهرهی اصلی خود را نشان میدهد؛ عنصر مادی، نفوذ سیاستگران را وادار میکند تمام ابزار قدرت دستداشتهی خود را برای تحقق اهداف از قبل تعیینشده به خدمت گیرند. این عنصر برای سیاستگران میفهماند که شما مجبور استید این وظایف مشخص را انجام دهید؛ در این حالات مشخص میتوانید با این افراد مشخص دوستی و یا دشمنی کنید؛ در غیر آن شما نفوذی بر مردم نخواهید داشت و باید سیاستگری را برای دیگران که توانایی انجام اعمال مشخص و دوستی و دشمنی کردن را دارند، واگذار کنید. وقتی ما خود را ملیگرا مینامیم، عنصر مادی نفوذ برای سیاستگران میگوید از تمام ابزار اقتصادی، نظامی، فرهنگی، علمی، دپلوماسی و رسانهای و حتا دینی برای تقویت و رفاه ملت خاص باید استفاده کنید. مردم از شما خدمات ویژه همانند رفاه اقتصادی، امنیت، توانایی نظامی و برتری بر دیگر ملتهای جهان را میخواهند؛ شما باید این وظایف را انجام دهید؛ در غیر آن نفوذ خود را از دست خواهید داد.
عنصر مادی نفوذ سبب میشود تمام ویژهگیهای دیگر حتا خویشاوندی، دینداری و چهرهی زیبا از عرصهی سیاست رخت ببندد. مردم از سیاستگران اطاعت میکنند؛ چون باور کرده اند که رهبران شان توانایی انجام وظیفهی ویژه را که تعهد کرده اند دارند. چه چیزی سبب میشود که ما برای دفاع از ریسجهمور؛ رهبر قومی و یا رهبر حزب خود دست به کودتا و انقلاب بزنیم؛ به پای صندوقهای رأی برویم و به سرکها برآییم؟ جواب ساده است؛ چون ما به این نتیجه رسیده ایم یا رسانده شده ایم که این رهبر توانایی انجام تعهدات را دارد و رهبر و سیاستگر مورد نظر ما مکلف است به هر قیمتی تعهدات خود را انجام دهد؛ در غیر آن ما دیگر برای او نمیجنگیم و رأی نمیدهیم. به زبان ساده، مردم در جامعهی خردمند، عاشق زیبایی چهره، خانواده و حرکات ما نیست؛ آنچه ما را قادر به سیاستگری میسازد، نفوذی است که ما بر مردم داریم و این نفوذ بر دو بعد مادی و معنوی خود استوار است.
از آنچه گفتیم؛ میتوان نتیجه گرفت که سیاست، عرصهی نفوذ است. حیات، بقا، دوام، دوستی، دشمنی، قوت، ضعف و نابودی سیاستگران در گِرَو نفوذ آنها است. مبارزهی سیاسی، مبارزهای است برای نفوذ. سیاستگر دوست هیچکس نیست؛ مگر کسی او را در افزایش تواناییاش یاری رساند؛ سیاستگر دشمن هیچکس نیست مگر کسی که در برار نفوذ او قرار گیرد. البته نفوذ سیاستگران در گِرَو اعتمادی است که سیاستگران در اذهان مردم ایجاد کرده اند و بر اساس همان اعتماد، مردم به این باور اند که سیاستگران میتوانند آنها به اهداف جمعی شان برسانند. کار سیاست حفظ و تقویت همین اعتماد است؛ این اعتماد با متعهدبودن به ایدیولوژی خاص و ارائهی خدمات وابسته است. مردم، همواره سیاستگران را بر اساس تعهد شان به ایدیولوژی خاص و توانایی شان در ارائهی خدمات تعیین شده محاسبه میکنند و نفوذ آنها را در محک تجربه قرار میدهند.
سیاستگران هم مجبور اند تمام ابزارهای قدرت همانند شخصیت، دانش، اقتصاد، نیروی نظامی و … را در خدمت نفوذ خود قرار دهند و همواره برای مردم نشان دهند که متعهد به ایدیولوژی خود بوده و توایی ارائهی خدمات را دارند. مزیت نفوذ این است که هزینهی رهبری را کاهش میدهد و مردم تنها به یک صدا، صفهای میلیونی برای کودتاها، انقلابها، انتخابات، تظاهرات و… میسازند. سیاستگری که نفوذ خود را ازدست دهد، مجبور است یا به خشونت محض رو آورد و یا برای اقدام کوچک خود پول گزاف مصرف کند؛ این جا است که سیاستگری افول میکند و سیاستگر دیگر وجود ندارد؛ آنچه وجود دارد؛ صرف یک انسان زورمند است که میتواند به وسیلهی خشونت و پول، بعضی کارها را انجام دهد.