نویسنده: ایمان نوری، دانشجوی روابط بینالملل
پیشگفتار
از زمان رویکارآمدن دولت جدید در امریکا که میراثهای اشتباه دولت ترامپ را به ارث گرفت، هژمونی، نفوذ و قدرت نرم و جایگاه امریکا دچار افول و صدمه شده است. مثالهای واضحی در این زمینه وجود دارند؛ چالشهایی که امریکا در مقابل آن به نحوی از انحا کنار آمده، یا به مرحلهی بنبست رسیده است. جنگ افغانستان، احیای برجام با ایران، تنش تازه با روسیه، جنگ تجاری با چین، روابط وخیم با کشورهای کمونیستی امریکای جنوبی، بیاعتمادی میان اروپا و امریکا، توافقنامهی اقلیمی پاریس، عقیمماندن سیاست فشار حداکثری و … همهی اینها از موردها و چالشهایی است که امریکا را در میدان عمل و مبارزه دستوپاگیر کرده است.
چرا بعد از ۲۰۲۰ چالشهای فراراه امریکا بیشتر و بیشتر شده است؟ در این مقاله میخواهم به این بپردازم که امریکا در رویارویی خود در چند جبهه با چه سناریوهایی مواجه است.
آیا امریکا میتواند اعتبارش را دوباره در آسیا به دست آورد؟
جو بایدن مصمم وارد کاخ سفید شد تا اعتماد ازدسترفتهی جهان نسبت به امریکا را احیا کند؛ احیایی که برای امریکا بیشتر در چند منطقه اهمیت دارد.
۱ : منطقهی هند-اقیانوسیه (به خاطر چین و کوریای شمالی)
۲ : خاور میانه (به خاطر ایران، اسراییل، ترکیه و عربستان)
۳ : اروپا (به خاطر بیاعتمادی انگلستان، فرانسه و آلمان نسبت به امریکا)
۴ : قفقاز (به خاطر روسیه، کریمیه و بررسی چگونگی الحاق جبری اوکرایین و گرجستان به سازمان ناتو که خط سرخ سیاست خارجی روسیه محسوب میشود.)
این مناطق چرا یک بار مایهی نگرانی امریکا شده؟
این مناطق مانند اروپای دوران جنگ سرد در مرکز اهمیت ژیوپولیتیکی قرار گرفته است. در حال حاضر، حضور، نفوذ و اعتبار امریکا در منطقه رو به افول است و احیای این امور برای بایدن، مانند بیرونآمدن از یک چاه عمیق است. کوریای شمالی با وجود جلسات ظاهرا جدی ترامپ در حال گسترش برنامههای هستهای و موشکی خود بود و فعلا هم تلاشهایش جریان دارد.
جنوبشرق آسیا با گرفتن درسی از گذشته به دنبال انعقاد توافقنامهی تجاری جدیدی با آسیا و اروپا است. چین در جبهههای بیشماری در حال گستراندن مرزهای خود است. چین در هانگکانگ، تبت و سینکیانگ دست به سرکوب میزند و برای تایوان نیز معاهدهی امنیتی در دست دارد. همچنین تحریمهای اقتصادی هدفمندی بر آسترالیا اعمال کرده و در مبحث نظامی نیز، به دنبال پیشبرد ادعاهای ارضی خود چه در محدوهی زمین و چه در سطح دریا است. اهمالکاری کابینهی ترامپ نسبت به همهگیری ویروس کرونا و شورش اخیر هواداران او در کنگره به نسبت اعتراض در انتخابات، به اعتبار ایالات متحده در جهان لطمه وارد کرده است.
امریکا در چه وضعی است؟
كاهش مصارف امريكا در شورای امنیت اروپا و ناتو در قضایای افغانستان، ایران و جنوب آسیا، از دید ترامپ معقول و درست بود و نتیجهی بلندی در درون اقتصاد ملی امریكا داشت؛ اما حالا بایدن برای برگشت به مناسبات خوب، بايد روش تازهای را پیش گرفته است؛ مثل وخيمشدن روابط امريكا و اروپا به جز انگلستان در خصوص مسایل افغانستان، ایران و چین. با این حال، وضعیت نشان میدهد که امريكا بدون اروپا نیز، امريكایی مقتدر خواهد ماند؛ اما اروپا بدون امریکا، طعمهی چرب و لذیذی برای روسیه و چین خواهد بود.
وخیمشدن و شكست سیاستهای امریكا در افغانستان، این طرف هم شكست سیاستهای امریكا در سوریه و جادادن سیاستهای روسیه در سوریه. امریكا پایگاههای مدیترانه را تقويت خواهد كرد؛ تصمیمی که بایدن میگیرد.
پس از ازدستدادن مقتدرترین كشور اسلامی –تركیه- و وخامت اوضاع سیاسی بین امریکا و تركیه، امریکا دوباره با تركیه و نانو نزدیک میشود؛ برنامهای که دموکراتها آن دنبال استند و افغانستان نیز از این تصمیم متأثر خواهد شد.
اندیشکدههای واشنگتن، یل و هاروارد، دریافته اند که حمایت از ابزارهای حمایتکننده از اقدامات تساهل و مدارا دیگر در افغانستان، خاور میانه، جنوب آسیا و آسیای مرکزی کارآمد نیست؛ پس دولت جدید امریکا باید زودتر خود را سروسامان بدهد تا دیگر حیثیت آتشنشان را در منطقه نداشته باشد.
عقیمبودن سیاست خارجی امریكا در جنوب آسیا و عدم تعقيب پالیسی فعال امريكا در این بخشی از جهان و فراموش کردن اوراسیا و قفقاز و اجازهدادن روسيه به تحكیم پایههای این كشور در این ساحت استراتژیک، چالشهایی است که باعث شده است امریکا دنبال پخش حد اقل موجودیت نظارتی اش در اوراسیا باشد و این بخش، مانند زمان ریاست اوباما دوباره فعال میشود.
ریالیزم تهاجمی، رویکردی را در دیدگاه کشورهای طرفدارش به وجود آورده که منافع را بر حسن دیپلماتیک ترجیح میدهند. امریکا و ناتو از این پس، از همین ایده کار میگیرند.
حالا امریکا چه برنامهای دارد؟
امریکاییها با ریاست بایدن میخواهند چند روش را برای مهار رقیبانش روی دست بگیرند:
سیاست رئالیسم تهاجمی: این سیاست تا هنوز هم در میان اعضای کنگره و مجلس نمایندگان طرفداران زیادی دارد. سنای امریکا به این باور است که طلسم جنگ خاور میانه و افغانستان که قدرتهای منطقهای آن را نگه داشته اند، باید از طریق همین سیاست شکسته شود. به بیان سادهتر؛ امریکا با استفاده از فشار بر بنگاههای اقتصادی، سیاسی و امنیتی-سایبری رقیبانش، میخواهد به اهداف مورد نظر به هر راهی که شده برسد.
۲- ادامهی سیاست هلال بحران: گوشههای پنهان و پیدای این سیاست در مذاکرات با ایران و صلح افغانستان به وضوح دیده میشود؛ به گونهای که امریکا میخواهد از یک سو تعهدات خود را انجام دهد و از سوی دیگر، تمام قضایا زیر نظرش باشد؛ اما مسئلهی چین با تمام قوتش در مقابل امریکا پابرجا است که نگرانی امریکا را بار آورده است.
روند عضویت گرجستان، اوکراین و ارمنستان در ناتو
در دو دههی گذشته، مسئلهی عضویت اوکراین و گرجستان هم در رسانههای بینالمللی و محافل اکادمیک مطرح شده و هم درون ناتو مورد ارزیابی قرار گرفته است؛ اما هیچکدام منجر به عضویت این دو کشور در ناتو نشده است؛ زیرا روسیه در کنار همکاریهای گوناگون با ناتو پس از جنگ سرد؛ اما حالا عضویت گرجستان و اوکراین را به عنوان خط قرمز سیاست خارجی خود تعریف کرده است.
ملاحظات استراتژیک طرفهای ذینفع چیست؟
گرجستان و اوکراین در صدد برخورداری از پوشش امنیتی مادهی ۵ منشور ناتو استند. طبق این ماده، فلسفه تشکیل پیمان ناتو بر مبنای ایدهی دفاع دستهجمعی بوده و حمله به هر یک از اعضای ناتو به مثابهی حمله به تمامی اعضا میباشد. هدف این دو کشور نیز برخورداری از حمایت ناتو در زمان حملهی احتمالی کشور سوم است؛ زیرا گرجستان و اوکراین با درنظرداشت تجربهی حاکمیت روسها چه تزارها و چه شوروی، در پی این استند که با الحاق به ترتیبات امنیتی غرب، این احساس دیرینهی شان را برطرف کنند. ناکامی شوروی در تحقق مدینهی فاضلهای که به مردم خود و جمهوریهای اقماری اش وعده میداد، دلیل دیگر تمایل این کشورها برای الحاق به ناتو است.
تمایل جوامع اروپای مرکزی و شرقی به مدل اجتماعی و اقتصادی غرب، از دوران جنگ سرد وجود داشته است. ناتو نیز از عوامل رشد اقتصادی اروپای غربی بوده است.
چرا ناتو و امریکا نیز از پایان جنگ سرد، همواره در تلاش بوده اند تا دامنهی این سازمان بینالمللی را به سمت شرق گسترش دهند؟
۱ : تلاش برای ترویج ارزشها و هنجارهای غربی مانند لیبرالدموکراسی
۲ : تسلط بر مناطق استراتژیک جهان نظیر غرب آسیا، آسیای مرکزی، قفقاز و اروپای شرقی
۳ : سلطه بر منابع اقتصادی و بازارهای مصرف این مناطق
۴ : تحدید جغرافیای سیاسی روسیه و ممانعت از قدرتیابی مجدد این کشور
اما روسیه و چین طی سالهای اخیر، به موازات قدرتیابی مجدد در محیط بینالملل، نشان داده به شدت نسبت به گسترش ناتو به شرق حساس و مانع استند و جنس واکنشهای شان در این خصوص، متفاوت از موضعگیری دیپلماتیک در دور اول و دوم گسترش ناتو به شرق است. روسیه و چین در قدم اول و ایران به عنوان حاشیهی امنیتی روسیه به این نکته واقف اند که الحاق گرجستان و اوکراین به ناتو، به معنای تکمیل محاصرهی قدرتهای نوظهور توسط این سازمان است. خاصه این که موقعیت جغرافیایی این دو کشور دارای اهمیت سوقالجیشی فراوانی است.
ناتو در مقابل چه تواناییهایی دارد؟
جناح کلاسیک ناتو مانند فرانسه و آلمان نیز به دلیل وابستگی اروپای غربی به گاز روسیه و عدم تحریک روسیه به نظامیگرایی بیشتر، تمایلی به تحریک حساسیت روسیه در این خصوص ندارند؛ اما جمهوریهای سابق شوروی که اکنون عضو ناتو استند، در زمرهی حامیان الحاق آنها به ناتو استند؛ حامیانی که توانایی نظامی شان در نظر روسیه به مثابهی یک شوخی است.
قفقاز جنوبی (گرجستان و اوکرایین) چه آیندهای دارند ؟
اگر گرجستان و اوکراین به ناتو ملحق شوند، حلقهی محاصرهی ناتو در اطراف دور و نزدیک آسیای میانه و ایران که این روزها با بحث برجام در حساسترین موقعیت قرار گرفته، به ویژه با توجه به عضویت ترکیه در ناتو و حضور این نیرو در افغانستان و آذربایجان، تنگتر شده و میتواند پایگاههای جدیدی برای اقدام احتمالی علیه آنها را به دست آورد. استراتژی سد نفوذ یا کمربند امنیتی ناتو، تهدیدی برای امنیت ملی آسیای میانه و خاور میانه تعبیر میشود. قدرتهای نفتی خاور میانه به قفقاز جنوبی به عنوان حاشیهی امنیتی خود نگریسته و امنیت این منطقه را امنیت خود تلقی کرده است. لذا گسترش ناتو به سمت شرق، امنیت ملی و حتا خاک آنها را با مخاطرهی جدی مواجه خواهد کرد.
از منظر اقتصادی نیز هرچند گرجستان مرز مشترکی با خاور میانه ندارد؛ اما نقش تعیینکنندهای به عنوان مسیر جایگزین ارتباطی آن و اروپا دارد.
گرجستان تنها دولت قفقاز است که به دریاهای آزاد دسترسی داشته و با اتصال به کریدور خاور میانه و پروژههایی مثل راه ابریشم و لاجورد که در مسیر اصلی افغانستان است، میتواند به کانون حملونقل منطقهای تبدیل شود. حضور ناتو ضمن محرومکردن خاور میانه از دسترسی به راه آهن قفقاز و دریای سیاه، سبب تسهیل حضور غرب در مرزهای شمالی و مانع نقشآفرینی قدرتهای نفتی در منطقه میشود.
امریکا در دوراهی پیروزی مطلق یا شکست سنگین
امریکا اگرچه معتاد تحریمکردن است؛ اما با استقرار نیروهای تازهنفس در مناطق جدید، میخواهد پایگاههای جدید امنیتی و سیاست نظامی و خارجی خود را دوباره از نو ترسیم کند؛ حضوری که نصف دنیا آن را برای خود شان فرصت برای آبادی میبینند و نصف دیگر دنیا، آن را بهانهای برای ویرانی کشور شان.
مسئلهی جنگ تجاری با چین، موضوع پاندمیک کرونا، روابط اقتصادی با خاور میانه، تنشهای نظامی و سیاسی با روسیه، روابط یخ و گرم با کشورهای جنوب آسیا، قطع روابط با امریکای جنوبی، استقرار و انتقال سپرهای دفاعی موشکی از یک جا به جای دیگر، از مسایلی است که مسیر امریکای جو بایدن را در چهار سال مشخص خواهد کرد.
همهی این اقدامات دو گزینه را جهت انتخاب برای امریکا خواهد داد: پیروزی مطلق؛ یا هم شکست سنگین.