مترجم: اسدالله جعفری «پژمان»
نویسنده: لایل جی.گلدیشتاین
مجله نشنال اینترست: ۲۳ اکتبر، ۲۰۲۱
در طول دو سال گذشته، بسیاری از کارشناسان سیاست خارجی پرسیدند که آیا کابل شبیه هرجومرج سایگون در سال ۱۹۷۵ میلادی خواهد شد یا خیر؟ به نظر میرسد که چنین پرسشها در مورد جنگی که جان هزاران امریکایی را به فنا داد، کاملاً موجه بود – و با استفاده از درسهای آموختهشده از ویتنام و افغانستان زمانی که احتمال مداخلهی نظامی ایالات متحده برای دفاع از تایوان در برابر چین را در نظر بگیریم، این موضوع را میتوان مثمر ارزیابی کرد. دلایل شکست در ویتنام و افغانستان اساساً یکسان بوده است: ایالات متحده درگیر یک جنگ داخلی در افغانستان شد و در جناح نادرست ناسیونالیسم و ملیگرایی قرار گرفت، قدرت و نیرویی که با وجود تمام فناوریهای مدرن ارتش ایالات متحده، رام کردنش غیرممکن بود. گروه طالبان و جنبش ویتکنگ ایدئولوژیهای کاملاً متفاوتی داشتند که از برخی جهات کاملاً متضاد بودند؛ اما هدف و نقطهی مشترک آنها، برونراندن مداخلهگران خارجی بود.
اکنون، استراتژیستهای ایالات متحده کارهایش اسفبار است، به تعمیق دخالت امریکا که قبلاً هم گسترده بود در یک جنگ داخلی و تنش دیگری فکر میکنند. روزنامه وال استریت ژورنال در هفتم ماه اکتبر فاش کرد که نیروهای امریکایی بیش از یک سال است که به گونهی مخفیانه در تایوان حضور دارند. بنابراین، هواپیماهای چینی در حال رزمایشهای هوایی و نظامی بزرگتر و بزرگتری در اطراف جزیره استند. به عنوان مثال، پنجاه و شش هواپیمای ارتش آزادیبخش خلق چین، از جمله بمبافکنها و جتهای تهاجمی، در منطقهی ردیابی و دفاع هوایی تایوان در چهارم ماه اکتبر شناسایی شدند. بدون شک، افزایش ناسیونالیسمگرایی چین تا حدودی مقصر این وضعیت ناپایدار در منطقه است. با اینحال، امریکاییها هم در این شرایط بی تقصیر نیستند و در چرخش تنشهای شدید کنونی واقعاً به تصمیم احمقانه دونالد ترامپ، رییسجمهور پیشین امریکا برای برقراری تماس تلفنی بلافاصله پس از انتخابش در سال ۲۰۱۶ میلادی از سوی رهبر تایوان، تسایاینگ ون، در سرپیچی گستاخانه از سیاستِ به نام «دولت واحد چین» که این امر از سال ۱۹۷۲ میلادی اساس روابط امریکا و چین بوده است، بر میگردد. اقدامات دیگری مانند اعزام مقامات ارشد به جزیره، افزایش فروش تسلیحات، اعمار مجتمع ۲۵۵ میلیون دالری به نام «مجتمع جدید ماموت» در منطقهی تایپی در سال ۲۰۱۸ میلادی که شبیه یک سفارت است، و رژهی کشتیهای جنگی از طریق تنگه تایوان، به درستی در پکن مورد توجه قرار گرفتهاند.
ناسیونالیسم و ملیگرایی با ویژگیهای از جنس چینی در شرایط کنونی یک نیروی محرکه است. با اینحال، آیا واقعاً میتوان این وضعیت را به عنوان یک جنگ داخلی در تایوان توصیف کرد؟ این یک سوال منطقی است، با توجه به این که اکنون اروپاییها و امریکاییها به طور یکسانی شروع به اشاره به تایوان به عنوان یک «کشور» کرده اند. با کنار گذاشتن و نادیدهگرفتن این واقعیت که نام رسمی جزیره تایوان در قانون اساسی و حتا در گذرنامههای آن درج شده است و آن در واقع همان جمهوری چین است و این مطلقاَ «جمهوری تایوان» نیست. شاخصهای متعدد دیگری از «ناسیونالیسم» را نیز، میتوان بررسی کرد. به عنوان مثال، موزیم کاخ ملی یا (NPM) در خانههای منطقهی تایپی «کلکسیون دائمی نزدیک به هفت صد هزار نمونه از مصنوعات و آثار هنری امپراتوری چین باستان» را در خود جای داده است. همانطور که وبسایت رسمی خود موزیم نوشته است: «بررسی تاریخچه موزیم کاخ ملی نشان میدهد که فرهنگ ملی چین هزاران سال قدمت تاریخی دارد و آن را برا ی مردم این سر زمین به ارث برده است…»
بسیاری از سینولوژیستهای امریکایی زبان چینی را در تایوان خواندهاند و یاد گرفتند. در واقع آن هم یک زبان «تایوانی» است که متفاوت از لهجه ماندارین است. به ویژه، کلمه (میننانها) به «زبان کسانی که در جنوب رودخانه مین زندگی میکنند»، ترجمه میشود و این معنا را میدهد. با اینحال، رودخانهی مین در تایوان واقع نشده است؛ بلکه از مرکز ایالت فوجیان چین میگذرد و در وسط تنگهی تایوان سرازیر میشود. درست است که تایوان دارای جمعیت بومی غیر چینی است؛ اما آنها کمتر از دو درصد جمعیت این جزیره را تشکیل میدهند. در یکی از کاملترین بررسیها درباره تاریخ اولیهی جزیرهی تایوان، پروفسور تونیو آندراد، میگوید که چه گونه پنج تا شش هزار دهقان چینی ساکن تایوان در سال ۱۶۵۲ میلادی علیه حاکمان امپراتوری هلندی خود با شعار: «سگهای هلندی را بکشید!» قیام کردند. در واقع، مردم چین مدتها است که در جزیره تایوان زندگی کرده اند و زمانی که خاندان چینگ در سال ۱۶۸۳ میلادی به جزیره حمله کرد و بقایای خاندان مینگ از نسل چینی را شکست داد، بعد از آن تایوان به طور رسمی با چین ترکیب شد و این موضوع تقریباً یک قرن قبل از انقلاب امریکا اتفاق افتاده بود.
آیا واقعاً این تاریخ و فرهنگ اهمیتی دارد و این تاریخ چه ربطی به شکست و سرنگونی امریکا در افغانستان دارد؟ به هرحال، تایوان شریک ثروتمند و دیرینهی ایالات متحده با یک اعتبار دموکراتیک است و در یک نقطه حساس ژئوپلیتیکی واقع شده است – ضربالمثل چینی است که میگوید «پنبهاش را زدند» (افشا و رسوا شدند). بسیاری از دوستان تایوان در واشنگتن در تلاش بودهاند تا به این نکته اشاره کنند که تایوان برخلاف ادعاهای ناپسند چینیها، هیچ و هرگز شباهتی با افغانستان ندارد و نخواهد داشت. متأسفانه، این مقایسه و سنجش واقعاً شایستهی آن است که همخوانی دارد. مانند جنگ افغانستان، درگیری نظامی بر سر قلمرو تایوان یک سناریوی نظامی و کاملاً غیرقابل پیروزی را نشان میدهد که ضمانتکنندهی خسارات جنگی قابل توجه و حتا فاجعهبار برای ایالات متحده خواهد بود که عمدتاً به دلیل حقایق وحشیانه جغرافیایی است. درست همانطور که تعهدات ما به دوستانمان در کابل همیشه مشکوک بود، اکثر امریکاییها نمیتوانند تایوان را روی نقشه پیدا کنند. واشنگتن معاهدهی دفاعی خود با تایوان را در سال ۱۹۷۹ میلادی مشروط بر روابط دیپلماتیک با پکن لغو کرد. علاوه بر این، فساد یک رژیم تحت حمایت ایالات متحده، نیروهای مسلح آن را در کابل گرفتار فلاکت کرده است، و به طور مشابه، رهبری تایوان نیز نشاندهندهی عدم تعهدات تکاندهنده به دفاع از خود است، و به نظر میرسد که نتایج نیروهای مسلح تایوان مملو از سوء مدیریت و بیکفایتی است.
سرانجام، تعیینکنندهی عوامل سریع و قاطعی دوباره ناسیونالیسمها خواهند بود. پکن نشان داده است که حاضر است هر باری را برای اتحاد مجدد کشورش به دوش بکشد. این عزم از تجارب امریکا در مبارزه با جنبش ویتکنگها و طالبان کاملاً آشنا به نظر میرسد. و همچنین دلایل نسبتاً ضعیفی برای مداخله امریکا مانند «حفظ اعتبار و آبروی ایالات متحده» و یا محافظت از «نظم مبتنی بر قوانین» بوده است. اشتباهکردن و کورکورانه عملکردن در یک جنگ داخلی دیگر؛ اما این بار در برابر یک حریف مجهز با سلاح و تسلیحات اتمی و کاملاً آماده سخت خواهد بود. متأسفانه، پیامدهایی این مناقشه برای ایالات متحده بسیار مخربتر از درگیریهای فاجعهبار دیگر خواهد بود.
لایل جی.گلدیشتاین، اکنون مدیر روابط آسیا در اولویتهای دفاعی است.