نویسنده: سید علیاکبر حیدری
طی روزهای اخیر، پیشروی طالبان در شمال و شمالشرق و سقوط اکثریت ولسوالیها به دست این گروه، یکی از داغترین و خبرسازترین موضوعات در افغانستان بوده است. رادیوها، تلویزیونها، روزنامهها، صفحات مجازی و رسانههای اجتماعی، همه از سقوط ولسوالیهای ولایتهای شمالی و شمالشرقی حکایت دارند. تسخیر مناطق شمال و شمالشرق توسط طالبان، اکنون این پرسشها را به میان آورده است که آیا طالبان، میتوانند حاکمیت خویش را بر مناطق شمال و شمالشرق حفظ کنند یا خیر؟ آیا شمال و شمالشرق، میتواند بستر مناسبی برای طالبان باشد؟ آیا طالبان در محاسبهی خویش برای تسخیر مناطق شمال و شمالشرق اشتباه نکرده اند؟ این پرسشها، مشغلهی ذهنی بسیاری از افغانستانیها به ویژه باشندگان سمت شمال و شمالشرق بوده و همواره در صفحات مجازی و رسانههای اجتماعی، مطرح میشود. دیدگاهها و نظرات ابرازشده در خصوص پرسشهای فوق، متفاوت بوده و در زمینه تحلیلهای مختلفی وجود دارد. در یک دستهبندی کلی، تمام این دیدگاهها و نظریات را میتوان به دو دسته تقسیم کرد.
دستهی اول: عدهای از نویسندگان و صاحبنظران، بر این باور اند که طالبان در محاسبهی خویش اشتباه کرده اند؛ زیرا، مناطق شمال و شمالشرق افغانستان، هیچ گاه پذیرای افراطیت و دگماندیشی نبوده و بستر مناسبی برای گروههای تروریستی -طالبان، القاعده، داعش و…- نیست. به باور این گروه، مردمان شمال و شمالشرق، همیشه با افراطیت، تروریزم و دگماندیشی مخالف بوده و هیچ گاهی با آن سر سازش نداشته اند. از همین رو، با وجود پیشروی طالبان در این مناطق، باز هم نباید آن را به عنوان یک دستآورد غیر قابل مصادره برای این گروه محاسبه کرد. از دید این گروه، پیشروی طالبان در مناطق شمال و شمالشرق، مؤقتی بوده و به زودی شکست خواهد خورد و مناطق تسخیرشده توسط این گروه، پس گرفته خواهد شد. به عقیده این گروه، پیشروی مؤقتی طالبان، نه تنها سبب شکست آنان در میدان جنگ میشود؛ بل که امکان باخت این گروه در زمین سیاست را نیز فراهم خواهد کرد. آنان، میگویند که پیشروی طالبان در ماههای اخیر، سبب شده تا جو عمومی هم در سطح داخلی و هم در سطح بینالمللی علیه این گروه تغییر کند. در سطح داخلی، پیشروی طالبان سبب نگرانی و وحشت مردم شده و مردم را مجبور کرده تا برای رویارویی با این گروه مسلح شوند. مسلحشدن مردم و حمایتشان از نیروهای دفاعی و امنیتی در ولایات شمالی و شمالشرقی -بلخ، جوزجان، فاریاب، سرپل، تخار، بغلان و…- بهترین مصداق این ادعا است. در سطح بینالمللی نیز افکار عمومی جهانیان بر علیه گروه طالبان تغییر کرده و فشارها بر ین گروه بیشتر شده است.
عوامل اساسیای که باور این گروه، به زودی سبب شکست طالبان در شمال و شمالشرق میشود، در زیر میآید.
۱- عاملهای اجتماعی: به لحاظ جامعهشناختی، با وجود این که جغرافیای شمال و شمالشرقی کشور، از تنوعات قومی، زبانی، مذهبی، فرهنگی برخوردار است؛ با آن هم، این تنوعات مانع همبستگی ساکنان این مناطق نشده؛ زیرا، مردمان این مناطق درد مشترک دارند و این درد برای آنان خواست مشترک و وحدت هدف ایجاد کرده است. فساد سیاسی، محرومیتهای اجتماعی، برتریطلبی قومی، امپریالیزم نژادی، رابطهگرایی، دردهای استند که مردمان این مناطق را رنج داده اند. از همین رو، مردم شمال و شمالشرق، هیچ زمانی و تحت هیچ شرایطی حاضر نخواهند بود که دوباره یک گروه افراطی قوممحور، بر سرنوشت سیاسی آنها حاکم شود.
۲- تجربههای تاریخی: تجربههای تلخ تاریخی مردم شمال و شمالشرق، عامل دیگری است که سبب بازدارندگی پذیرش حاکمیت طالبان در این مناطق شده است. مردم شمال و شمالشرق، پنج سال سلطه و حاکمیت سیاه طالبان را تجربه کرده اند و میدانند که طالبان چگونه حکومت میکنند؛زیرا، تا هنوز کشتار و ویرانی طالبان در شمال و شمالشرق را فراموش نکرده اند و هنوز سخنان مولوی عبدالمنان نیازی -تاجیکها به تاجیکستان بروند، اوزبیکها به اوزبیکستان بروند و هزارهها به گورستان- را از یاد نبرده اند. هنوز قتلها و کشتارهای دستهجمعی مردم هزاره در مزار شریف، درهی صوف و عبدولگان توسط طالبان، از خاطرهی مردم شمال و شمالشرق نرفته است. از همین رو، مردم شمال و شمالشرق، تحت هیچ شرایطی خواستار احیای دوبارهی حاکمیت طالبان نیستند و آن را نمیپذیرند.
۳- کارشکنی طالبان در گفتوگوهای صلح: کارشکنی طالبان در گفتوگوهای صلح و عدم باورمندی آنها به زندگی مسالمتآمیز، عامل دیگری است که طالبان را نزد مردم منفور ساخته است. تعهدشکنیها در پروسهی صلح و بهانهگیریها در این زمینه، مردم را نسبت به طالبان بیباور کرده. اکنون، مردم شمال و شمالشرق، به این نتیجه رسیده اند که طالبان، صلح نمیخواهند و به کثرتگرایی باور ندارند. از دید مردم شمال، هنوز دیدگاه تمامیتخواهی و قومگرایی طالبان تغییر نکرده است.
۴- دستآوردهای بیستسالهی غیر قابل مصادره: زندگی زیر سایهی دموکراسی، چشیدن طعم شیرین آزادی، پیبردن به اهمیت تعلیم و تحصیل، خوگرفتن با تکنالوژی نیز طی بیست سال گذشته، بر ذایقهی مردم شمال و شمالشرق شیرین افتاده است. به این جهت، آنها خواستار برگشت به عصر جهل و تاریکی نیستند.
روی عوامل و دلایل فوق، هرگاه در محاسبهی گروه طالبان، تغییر نیاید و این گروه، همچنان به پیشرویشان ادامه دهند، به زودی قیام مردم در ولایتهای شمالی و شمالشرقی، بر علیه طالبان گسترش پیدا میکند و طالبان، مجبور خواهند شد که مناطق تسخیرشده در شمال و شمالشرق را رها کنند.
دستهی دوم: بر عکس دیدگاه فوق، این دسته بر این باور اند که طالبان در محاسبهی خویش اشتباه نکرده اند؛ زیرا، آنها قادر خواهند بود تا بعد از تصرف شمال و شمالشرق، هژمونی خویش را بر این مناطق حفظ کنند. به عقیدهی این گروه، عاملها و دلیلهایی که طالبان را به این محاسبه رسانیده، زیاد است؛ اما، در این میان دو عامل بیشتر خودنمایی میکند؛ یکی حضور پررنگ جنگجویان منطقهای در صفهای طالبان و دومی، تغییر رویکرد و رفتار طالبان در برابر مردم و مدارای آنان با اسیران نیروهای امنیتی و دفاعی.
۱- حضور پررنگ جنگجویان منطقهای در صفهای طالبان: طی سالهای گذشته، سهلانگاریهای حکومت و مسؤولان محلی در شمال و شمالشرق، برای طالبان این فرصت را فراهم کرد که از درون اقوام و ملیتهای مختلف ساکن در شمال و شمالشرق، سربازگیری کنند. طالبان طی این مدت، بیشترین وقت و پتانسیل خویش را به اجیرکردن جنگجو از درون ملیتهای مختلف صرف کردند. آنها توانستند طی این مدت، هزاران جنگجو را از اقوام اوزبیک، ترکمن، تاجیک و هزارههای ساکن در شمال و شمالشرق، تجهیز کنند. سربازگیری از بطن جوامع و اقوام در شمال و شمالشرق، به معنای بسترسازی برای این گروه و تثبیت حاکمیت آنان در این مناطق است. از همین رو، آنها قادر خواهند بود تا هژمونی خویش را با کمترین مقاومت، در شمال و شمالشرق گسترانده و حفظ کنند. به باور این گروه، سقوط ولسوالیها در شمال و شمالشرق، با کمترین مقاومت، این را میرساند که طالبان نفوذ قابل ملاحظهای در میان اقوام و قبایل شمال و شمالشرق دارند؛ زیرا، بیشترین کسانی که در شمال و شمالشرق، علیه نیروهای دولتی و مردمی میجنگند، طالبان منطقه ای اند، نه طالبان پاکستانی و جنوبی. به عبارت دیگر، امروز بیشترین طالبان در شمال و شمالشرق، طالبان اوزبیک، ترکمن، تاجیک و هزاره استند که بر علیه نیروهای دولتی میجنگند.
۲- تغییر رویکرد و رفتار طالبان در برابر مردم و مدارای آنان با اسیران نیروهای امنیتی و دفاعی: از دید این گروه، تغییر رویکرد و رفتار طالبان در برابر مردم و مدارای آنان با اسیران نیروهای امنیتی و دفاعی، موضوع دیگری است که در تثبیت و تقویت جایگاه طالبان در شمال و شمالشرق مؤثر افتاده است. طالبان با تغییر رویکرد در جنگ طی ماههای اخیر، کوشش کرده اند تا اعتماد مردم را به دست آورند. آنها برخلاف گذشته، پس از تصرف مناطق با اهالی آن منطقه رفتار نیک دارند و از کشتار و ویرانی در مناطق تحت تصرفشان خودداری میکنند. آنها آن شمار از سربازان و نیروهای امنیتی را که بدون جنگ و درگیری تسلیم میشوند و مواضعشان را رها میکنند، آزار و اذیت نمیکنند و بدون هیچ گونه صدمهای، به خانههایشان میفرستند. این در حالی است که چنین رویکردی به کلی در میان طالبان سابقه نداشته است؛ البته، این گروه، احتمال تغییر دوبارهی رویکرد طالبان و برگشت به عادت همیشگی -خشونت و اجبار-شان را نیز رد نمیکند و اذعان میکند که؛ بیم آن وجود دارد که طالبان پس از تثبیت و تقویت حاکمیتشان در شمال و شمالشرق، دوباره به حالت اصلی و عادت همیشگیشان برگردند؛ اما با آن هم، از دید این گروه، به دلیل خستهبودن مردم از جنگ، تغییر رویکرد طالبان حتا به گونهی مؤقت، بازهم میتوانند زمینهی تثبیت حاکمیت و هژمونی طالبان را با کمترین مقاومت در شمال و شمالشرق فراهم کند.
از آن چه گفته شد، چنین نتیجه گرفته میشود که فضای ذهنی در زمینهی پاسخ به سوالات فوق، آشفته است و دادن پاسخ قطعی به سوالات فوق دشوار مینماید. تنها گزینهای که ما را به پاسخ قطعی میرساند، گذر زمان است. با آن هم، به نظر میرسد که قرارگرفتن رهبران شمال و شمالشرق در میدانهای جنگ، تقویت صفهای نیروهای مقاومت، همکاری و هماهنگی میان جبهههای جنگ، مدیریت و نظارت درست اوضاع، جلوگیری از تبلیغات مخرب دشمن و روحیهدهی به مردم، گزینههای استند که میتواند اوضاع را تغییر دهد. در کنار موارد فوق، پردهبرداشتن از نیت بد طالبان و اثبات ادعای دورغیشان، میتواند منجر به ضعف صف دشمن شود؛ زیرا، بیشترین جنگجویان گروه طالبان، انسانهای فریبخوردهای استند که جنگ را هنوز جهاد میدانند؛ هرگاه برایشان ثابت شود که در مسیر باطلی قرار دارند، حتما سلاح بر زمین خواهند گذاشت و ترک جنگ خواهند کرد.