قسمت اول
نویسنده: کِیت رُز- نیوز ویک
مترجم: مهدی غلامی
ماهِ پیش، سراجالدین حقانی فرصتی در نیویورکتایمز، به دست آورد تا خودش را، مرد معقول و مصلحی نشان دهد. نویسندهی آن مقاله که از نام سراجالدین استفاده میکرد، چیزی نوشت که میتوانست مردم مان (امریکاییها) را نسبت به چشمانداز امضای توافقنامه میان ایالاتمتحده و طالبان، آسودهخاطر کند؛ سازمان شبهنظامی اسلامگرایی که سراجالدین، معاونِ رهبر آن است. اکنون که توافقنامه، میان امریکا و طالبان در روز شنبه نهایی شد، آن مقاله در واقع، میبایست فریاد میزد که «آگاه باشید»! حقانی، آمار دنبالهداری به عنوان یک تروریست خطرناک دارد و ایالاتمتحده، پیش از اعطای امتیاز، یک مراسم بزرگ برای امضای توافقنامه، باید حسابش را با او تسویه کند. این بدین معنا نیست که نباید توافقی صورت گیرد؛ همین توافق کنونیای که روی میز است، نیازمند تغییرات کم؛ اما بسیار کلیدی است.
توافقنامهی کنونی، با دادن مشروعیتی ناروا، به جناحهای اشتباه در درون طالبان که به دنبال ناکامی امریکا استند، دولت و ارتش افغانستان را کاملا تضعیف میکند. در نهایت، زمانی که نقشهی صلح از بین برود، توسط همان رسانهای (نیویورکتایمز) که به سراجالدین سلاحی داد تا به این دولت حمله کند، استفاده خواهد شد.
چند سال پس از حملات یازده سپتامبر، به افغانستان رفتم، با فرود آمدن هواپیما بر زمین، از کمبود رنگ و تکرنگیِ، استقبالی که از من شد، حیرتزده شدم. در حالی که برای شناخت مردم افغانستان در جریان پانزده سال بعد، شروع به کار در یک بیمارستان کردم. دریافتم که رنگ و انرژی افغانستان، مردمش است. آنها مردم باهوش و زیرک استند و بدون شک با روشهای زورگویان و گردن کلفتها آشنا اند. نُقل مجلس مردمان تحسینبرانگیز افغانستان، این بیباوری است که به (خلیفه) سراجالدین حقانی، فرصتی برای ابراز نظر در نیویورکتایمز داده شد. پس از ۱۸ سال جنگ، این رسانهی بزرگ در جریان روند صلح، به اخلالگر صلح و آرامش، فرصتی داد تا صدایش را به گوش مردم برساند.
خلیفه سراجالدین حقانی، فرصتطلب زیرکی است که نقش ویرانگری در جنبش طالبان دارد. اگر بخواهیم واژهی نزدیکتری به سیاستهای داخلی مان بیابیم؛ او در دولت پنهان طالبان، یک رهبر بالفعل و دست نامرئی مقامات ناصادق اطلاعاتی در «آیاسآی» است؛ سراجالدین مسؤول بحران و ویرانگری در افغانستان است که منجر به کشته شدن صدها تن از مردم این کشور شده است. این بحران طراحیشده، در جریان است و سلولهای انتحاریاش هنوز فعال و در حال بررسی هدفها، در کابل است. در واقع، حالاکه دیپلماتهای طالبان، در حال نهایی کردن یک آتشبس با نمایندگان امریکا بودند، انتحاریهای سراجالدین حقانی، آکادمی نظامی افغانستان را آماج حمله قرار دادند.
بر پایهی آن مقاله در نیویورک تایمز، به نظر میرسد که نویسندهی حقانی همچنان در حال مانور در میان سخنرانی «رؤیایی دارم» از مارتین لوتر کینگ و کتاب «هنر معامله» نوشتهی رییسجمهور ترامپ، است. او که دوست دارد خلیفه صدایش بزنند، علاقهی زیادی به سخنوری ندارد و در جمع حرف نمیزند؛ اما با درنظرداشت رویدادهای اخیر، به نظر میرسید که او با استفاده از گفتوگوهای طالبان با امریکا، خودش را به عنوان یک بازیگر مشروعِ سیاسی معرفی کند؛ آنهم زمانی که بر سازمان جنایتکارِ تروریستیاش تسلط دارد. وارونهگویی این مقاله، آنجا است که حرف از خستگی در پایان این جنگ بیپایان و خواستی برای آشتی میان مردم افغانستان، میزند. اینها تمایلات معقولی است. بسیاری از مردم افغانستان، به شمول فرماندهان و جنگجویانی که به سراجالدین خدمت میکنند، در این مورد ، همنظر اند؛ کسی که شاهد کشته شدن بسیاری از رفقایش بوده است.
اما سراجالدین خیلی راحت، با امنیتی که «آیاِسآی» برایش تأمین کرده، در پیشاور و به دور از میدان جنگ، زندگی میکند. او و سایر دولتِ پنهان طالبان که هیچ از تسلط بر افغانستان خسته نشده اند، همچنان در مسیر پیروزی اند، حتا اگر نیاز باشد برای مدتی با ایالاتمتحده، حرفهای خوب و شیرین بزنند. سراجالدین و همقماشانش میخواهند به عنوان آزادیبخشان افغانستان دیده شوند؛ اما واقعیت این است که فعالیتهای دوامدار ایجاد وحشت آنها، نخستین دلیلی است که امریکا هنوز در افغانستان، سرباز دارد.
سال ۲۰۱۶، زمانی که سراجالدین در حضور فرماندهان ارشد طالبان، سخنرانی میکرد، آخرین باری بود که در ملاء عام دیده شد. در آن سخنرانی، سراجالدین خوابی را تعریف کرد که در آن، حضرت محمد (ص) با جبرئیل ظاهر شده و وعده کرده تا امریکا را نابود کند. در آن فرصت، خلیفه در حال انگیزه دادن به فرماندهانش، برای اعلام جهاد علیه امریکا و کمک به جبرئیل، برای نابود کردن کشور مان بود. طالبان هیچ ابایی از منتشر کردنش نداشتند. سخنرانی ضبطشدهی او توسط وزیر تبلیغات طالبان، در فیسبوک پخش شد.
با در نظرداشت این که کسی نتوانسته ثابت کند، سراجالدین نظرش را به طور کامل تغییر داده است. باید تصور کنیم که او هنوز هم به دنبال اهداف قدیمیاش است. این مقالهی منتشر شده در نیویورکتایمز، بخشی از یک برنامهی کاملا دقیقی است که روی صحبتش با شخص رییسجمهور و به طور گستردهتر، با ایالاتمتحده است. بگذارید واضحتر بگویم؛ ما توافقنامه را با مردمی امضا کردیم که در کمپاینی برای «نابودی امریکا»، مهاجمان انتحاری شان را سربازان جبرئیل میدانستند. برنامهی بازی آنها این است که برای قدمی بعدیِ تسلط بر افغانستان، امریکا را طوری فریب بدهند که نام و شهرت طالبان را نیک بسازد. اگر آنها موفق به انجام چنین کاری شوند، این احتمال، تماشاییترین پیروزی اسلامی از زمان محاصرهی (اورشلیم) در سال ۱۱۸۷ میلادی به دست صلاحالدین ایوبی، خواهد بود.
خلیفه گفت: در خواب دیده که جبرئیل به دیدنش آمد و گفت، خداوند به او دستور داده تا امریکا را نابود و دفن کند و او میتواند تنها با یک مرتبه بالزدن، این کار را انجام دهد. شناخت فرهنگیِ که رهبری طالبان، در دور و برش جمع میشوند، اهمیت راهبردیای دارد؛ فرهنگ که شامل سنتهای قویِ فراطبیعی است.
پیش از پیمان جدیدِ روز شنبه، میان ایالاتمتحده و طالبان که طی آن قرار است، نیروهای امریکایی در جریان ۱۴ ماه از کشور خارج شوند، نمایندگان طالبان در ماه فبروری با ایالاتمتحده به توافقی دست یافتند که در آن جنگجویان این گروه، آتشبس جزیی یک هفتهای را اعلام کردند. قابل درک است که بسیاری از مردم افغانستان، از آن آتشبس به عنوان مجالی برای دوری از وحشت این جنگ، استقبال کردند؛ اما این تصمیم بسیار سادهای برای طالبان بود. نیمی از کشور زیر برف است، به همین خاطر نمیتوانستند به اندازهی کافی بجنگند و در عین حال در جریان آتشبس، از حملات امریکا نیز در امان ماندند. طالبان در شبکههای اجتماعی، علنا از صلح و آشتی حرف نمیزدند. درست پیش از آتشبس، پاسخهای فیسبوکی طالبان در حول و محور یک موضوع مشخص میچرخید. طالبان میدیدند که با استفاده از آن آتشبس و توافقنامهای که پس از آن امضا شد، به یک پیروزی تبلیغاتی رسیده اند؛ پیروزیای که برای آنها، حکم گرفتنِ کابل را داشت. میتوانم تصور کنم که این برنامهی کنونی خلیلزاد، نمایندهی ویژهی ایالاتمتحده نبود.
ادامه دارد…