سید احمد، سی و چهار سال دارد. او، دورهی حاکمیت طالبان را به همراه خانوادهاش در هرات گذرانده است. حاکمیت طالبان بر هرات، با آغاز نوجوانی سید احمد همراه بود. او میگوید که خاطرات آن دوران، به خوبی در ذهنش حک شده و هنوز هم، یادآوری آن دوران، او را آزرده خاطر میکند.
او مجموعهای از خاطراتش را به صورت بریده و پراکنده برایمان بازگو میکند و میگوید که نمیخواهد افغانستان هرگز به آن دوران باز گردد.
یکی از تلخترین خاطرات سید احمد از دورهی طالبان، به زمانی برمیگردد که برای تماشای اجرای حکم شریعت بر زن و مردی که متهم به زنا بودند، رفته بود. روز قبلش، مردم شهر توسط لودسپیکرهایی که در کوچه پسکوچهها و خیابانهای شهر گردانده میشد، از هویت، جرم و جزئیاتی نظیر زمان و مکان دقیق برگزاری حکم شریعت آگاه میشدند. آن روز انبوه جمعیتی که برای تماشا در موعد از پیش تعیین شده گرد آمده بودند، باعث شده بود تا سید احمد، که نوجوانی چست و چابک بود، برای تماشای مراسم خود را به بلندای درختی که در همان حوالی بود برساند. ماموران اجرای حکم، زنی برقعپوش را به همراه مردی نسبتا جوان، به مرکز اجتماع مردم و مجاورت دیوار ساخته شده در میدان آوردند. آنها به جرم زنا محاکمه میشدند و حد شریعت، بر آنان جاری میشد. سید احمد میگوید که وقتی زن و مرد در مجاورت دیوار قرار گرفتند، بعد از معرفی آنان و اطلاعرسانی دربارهی گناهشان، دیوار را روی سر آنان خراب کردند و برای چندین ساعت، زن و مرد زیر آوار دیوار باقی ماندند. او میگوید از مردم شهر شنیده که آم زن و مرد، چند ساعت بعد از اجرای حکم، زنده از زیر آوار بیرون کشیده بودند و به شفاخانه انتقال داده شدند؛ اما یکی دو ساعت بعد، در شفاخانه جان باختند.
سید احمد میگوید تاثیر بد تماشای آن اتفاق، برای مدتها او را غمگین کرده و آن روز، تاثیری بد و طولانیمدت روی آرامش روحی و روانی او بر جا گذاشته بود.
خاطرات سید احمد از دورهی طالبان، به همینجا ختم نمیشود. او در لابهلای سخنانش از آن دوران میگوید، از استرس سرنوشت پسر کاکایش که توسط طالبان دستگیر و به زندان انتقال داده شده بود، درست هنگامیکه خانوادهی آنها مشغول گرفتن آمادگیهای لازم برای برگزاری محفل عروسی برادر سید احمد بودند، یکی از پرتنشترین روزها را برای او و خانوادهاش رقم زده بود.
عروسی برادر بزرگتر سید احمد بود و یکی از پسران کاکاهایش، برای شرکت در مراسم از ایران به هرات آمده بود. سید احمد میگوید که رسیدن کاکا زادهاش به مقابل دروازهی آنان، دقیقا همزمان شده بود با رسیدن موتر امر به معروف و نهی از منکر طالبان به داخل کوچهی آنان و در نتیجه، مواجه شدن مهمان تازه رسیده با مامورین امر به معروف. قسمت تلخ ماجرا!
کاکازادهی سید احمد، مرد جوانی بود با موهای بلند و صورتی تراشیده که ردی از ریش و بروت در آن هویدا نبود. عاملی که باعث شده بود تا بعد از بحث کوتاهی، مرد جوان تازه از راه رسیده، در مقابل خانهی کاکایش مورد لت و کوب شدید مامورین امر به معروف قرار بگیرد و به زور، به نزدیکترین آرایشگاه جهت تراشیدن کل موهای سرش،انتقال داده شود.
سید احمد میگوید که بعد از یکی دو روز دوندگیها و پیگیریهای پدرش و با وساطت ریشسفیدان محله، پسر کاکایش از بند طالبان آزاد شد. او میگوید که آن اتفاق، حتا به آنان اجازه نداد تا آنطور که باید در جشن عروسی برادر بزرگش، شاد باشند.
پینوشت ۱: دانیال دایان در هرات، گزارشگر همکار در این گزارش است.
پینوشت ۲: مطالب درج شده در این ستون، برگرفته از قصههای مردمی است که قسمتی از زندگی خود را تحت سلطهی طالبان در افغانستان گذراندهاند و خاطراتشان را با روزنامهی صبح کابل شریک کردهاند. خاطراتتان را از طریق ایمیل و یا صفحهی فیسبوک روزنامهی صبح کابل با ما شریک کنید. ما متعهد به حفظ هویت شما و نشر خاطراتتان استیم.