
در بخش پیشین اشارهای شد به وضعیت اجتماعی پس از طالبان، از وضعیت اجتماعی گرفته تا وضعیت دینداری. چنانچه گفته آمدیم، قرائت سنتی و قرائت سیاسی از اسلام با مزاج جوان، تحصیلکرده و باسواد چندان خوشآیند نیفتاد و سردمداران دین نیز به این امر اعتراف دارند که دیگر بازارشان مانند قبل رونق و گرمای چندانی ندارد. این بیرونقی، راه را فراروی پدیدهی دینگریزی همراه با رگههایی از دینستیزی نیز باز کرد. گویا این دو پدیدهی پسینی، خواب ناز را از چشمان سردمداران دین ربوده است. دیانت به سبک سنتی وقتی در برابر حجم گستردهای از اطلاعات برونمرزی قرار میگیرد، رنگ میبازد. نسل جدید در کشاکش گذشته و آینده و سنجش ارزشهای سنتی از دین و زیستن در دنیای جدید دچار تردید و سردرگمی غریبی شدهاندنداند. دروازههای گشودهی دنیای مدرن بر جامعه، بر تداوم چنین وضعیتی میافزاید. پروژهی روشنفکری دینی، به دنبال پدید آوردن دینداری به سبک جدید است تا نظر به ادعای ایشان، بین دین و دنیای جدید پُل بزنند و یا هم به تعبیر دیگر ردای دین را بر سبک زندگی زمانه بیاوزیند.
مسؤولیت ما این است که در مورد وضعیت اجتماعی حرف بزنیم، گفتوگو کنیم و با تفکر نقادانه وضعیتِ موجودِ نامطلوب را جهت رسیدن به وضعیت مطلوب و ناموجود بهنقد بگیریم. دینداری نیز بهعنوان بخش مهمی از وضعیت اجتماعی و سبک زندگی افراد این جامعه، نمیتواند از این امر مستثنا قرار بگیرد. نادیدهگرفتن و یا هم پشت سر انداختن دینداری، بهعنوان یکی از شاخصههای مهم بافت اجتماعی جامعهی افغانستانی، نه خردمندانه است و نه هم نتیجهی مفیدی (برای تغییر) در پی خواهد داشت. ضرورتِ نقد اجتماعی، میطلبد که بدون هر نوع تعارف و تشریفات، پیرامون وضعیت دینداری حرف بزنیم و بنویسیم.
زمانی که هر پدیده، در ترازوی نقد سنجیده میشود و پیرامونش نگاه انتقادی شکل میگیرد، بدین معناست که ما در حال گذار تاریخی از چنان پدیدهای استیم. سبک دینداری سنتی و قرائت بنیادگرایانه از دین را هم میتوان بر چنین وضعیتی به ارزیابی و نقد نشست تا دیده شود که با رنگباختن چنین سبک دینداری، در جامعهای که هنوز سنت اجتماعی و تفکری قبیله حرفهایی برای گفتن دارد، از آنطرف تفکر سکولار و سنتگریز در بدنهی جامعه تزریق میشود، میتوانید جایگزینپذیر باشد یا خیر؟
دین در جامعهی ما، پدیدهای است که از کنار نقشآفرینیهای اجتماعیاش (مثبت و منفی) نمیتوان بهسادگی عبور کرد. تاریخ ما، شاهد چنین وضعیتی است. تفاوت در نوع نگاه به دین، تفسیر، معرفت و برداشت دینی در طول تاریخ، نشانگر این است که هنوز هم انسانهای زیادی، دل در گرو دین، ایمان و خدا دارند. زمانهی ما بهنام عصر تکنولوژی و جهانیشدن شهرت دارد. جهانی که مرزهای جغرافیایی شیشهای و بهشدت رقیق و نازک شده است. ما نمیتوانیم جغرافیای فکریِ خود را از وضعیت جهان موجود جدا در نظر بگیریم. جهانی که در آن میزییم، سالیانِ درازی است، در راستای قدسیزدایی قدم گذاشته است و به دنبال راز زدایی از تفکرات الهی و بشری حاضر است به هر دری بزند و از آن بیخیال نشود. آنچنانکه بسیاری به دنبال دور زدن دین از صحنهی اجتماعیاند، بسیار دیگر در فکر آناند که چگونه میتوان اصول زمانه را دور زد و این پدیدهی قدسانی و رمزانی (دین) را، همچنان زنده و سر پا نگه داشت.
سنتگرایان و بنیادگرایان، هرچند حرکتهای زیادی را علیه دنیای مدرن به راه انداختهاند و رهبری کردهاند، ولی نواندیشی دینی با جدیت ببیشتری پیگیر این قصه است. روندی که مخاطبان و مصرفکنندگانش اندک؛ ولی منتقدان و مخالفاناش بسیار است. خوب خواهد بود، نخست به فرصتهایی که چنین سبک دیانتی در اختیار دارد اشاره کنیم و سپس به چالشهای این نوع دیانت نیز بپردازیم. چالشهایی که عبور کردن از آن، کار سادهای نیست. رشد طبقهی متوسط، در هر جامعهای باعث میشود تا سطح خواستهها، ضرورتها و نیازهای کلی آن جامعه تغییرات اساسی داشته باشد و نوعیت دغدغههای شان نیز رنگ عوض کند؛ از جملهی این دغدغه یا همان نیازها، مسئلهی سبک زندگی دیندارانه در جامعهی دیندار است. فرصتی که نواندیشی دینی دارد رشد همین طبقه متوسط است. با در نظرداشت وضعیتِ روبهرو رشدِ سواد، دانش، اقتصاد و فرهنگ جامعه، نوع نیاز مردم به دین نیز در حال تغییر است. از آن جمله مسئلهی دین برای انسان یا انسان برای دین است. طبیعتاً نسلی جدیدی که وارد جامعه میشود، سبک زندگی سنتی، پاسخگوی نیازها و ضرورتهای شان نخواهد بود. این دلزدگی از ساختارهای سنتی جامعه و درکنار آن دینداریِ سنتی و همچنان تغییر نیازها و دغدغهها برای طبقه متوسط جدید، فرصت مناسبی است برای نواندیشان تا کالای فکری خود را، روانهی میدان کنند و راحتتر بتوانند به جذب مخاطب بپردازند.
این تغییرات از سبک اجتماعی به ساحهی جهانبینی افراد نیز رسوخ کرده است. نوع نگاه و جهانبینیای که جنبهی فردی، انتقادی و استدلالی آن فربه شده، دیگر به نفع سنتگرایانی که طرز تفکر و گونهی زبانشان بیشتر تکلیفمدار، فقهمحور، دستوری، روایی، خطابی و نصیحتگونه است نخواهد بود. با در نظرداشت ادعایی که نواندیشان دینی مبنی بر پررنگبودن جنبهی انسانی، حقگرایی، خردمداری، و اخلاقمحوری ساختار فکری خویش تاکید میورزند، جذب مخاطب برای ایشان میتواند تا حدودی زیادی راحتتر تلقی شود.
دو عامل مهم تاثیر مستقیمی بر دینگریزیِ نسل جدید میگذارد. از جمله عامل برونمرزی میتوان به روحیهی حقمحوری زمانه، کثرتگرایی، آزادی، انساناصالتی و فردگرایی اشاره کرد که روحیهی نسل جدید را نسبت به قبل آسودهخواه، ملایم، حقطلب، جسور و پیشروطلب کرده است. عامل درونمرزی، همان سبک زندگی سنتی/دینی است. سبکی که با سنجش مقایسهای، میتواند عامل خشونت، تکلف، انسداد فکری، استبداد، جمعگرا و پسرو تلقی شود که نتیجهاش احساس زمینگیر شدن را تقویت میکند. این دو عامل، از یکسو احساس پسزدگی به دین را تقویت میکند و از سوی دیگر دینگریزی را رونق میبخشد. اینجاست که دیانت به سبک جدید، میتواند با پررنگ کردن معنویتگرایی دین، فقهِ تکلیفآفرین را به حاشیه براند تا بار تکلیف دینی را سبکتر کند و با زندهکردن اخلاقیات، روابط اجتماعی را نرمتر و ملایمتر کند و با، اهمیت دادن به خرد بشری، نقش انسان را پررنگتر شود. اگر چاشنی آزادی و فردگرایی هم به چنین سبک دیانتی اضافه شود، طبیعتاً ظاهرِ دلنشینتر به خود خواهد گرفت. این، همان چیزی است که نواندیشی دینی به دنبال آن است؛ اما باید دیده شود تا چه اندازه میتوانند این ادعاها را در تئوری مدون و در عمل به فعلیت درآورند.
با در نظرداشت چنین فرصتهایی که فراروی دیانت به سبک جدید قرار دارد، چالشهای فراوانی نیز به چشم میخورد که کار را بر روی این گروه دشوار مینمایاند و حرکت شان را کندتر میکند. چالشهایی که نواندیشی دینی و سبک جدید دینداری، با آن دستوپنجه نرم میکند برخی، مربوط با دو نهاد دروندینی است و آن سهی دیگر چالشِ رودررویی با نهاد بروندینی یعنی سکولاریزم است. چالش واپسین که به آن اشاره خواهیم کرد، درونفکری است و مربوط به وضعیت درونی این جریان میباشد. قابل یادآوری است که این چالشها بیشتر روی مسئلهی اجتماعی دین میچرخد و سپس به خود دین نیز وارد میشود و تا منبع اصلیِ دین، (وحی) نیز سرایت میکند.
نخستین چالشی که فراروی نواندیشی دینی و سبک جدید دیانت قرار دارد، سنتگرایانِ دینیاند، این قرائت از دین که پیشنهی تاریخی و پیروان زیادی در بین اقشار سنتی افغانستانی دارد، نمیخواهد میدان را بهآسانی به رقیب جدید واگذار کند. چالش دیگر اما قرائت بنیادگرایانه از دین است. سنتگرایان هیچگاه روی خوش به دنیای جدید و شاخصههایش نشان ندادهاند و آن را بهعنوان تهدیدِ بزرگی در قبال دین و دینداری تلقی میکنند. از شاخصهی مهم سنتگرایی تاکید ایشان بر تطبیق شریعت است. البته شریعت سنتی، که زمانی آبروی جغرفیای گستردهی اسلامی به شمار میرفت. ایشان با هر نوع تفسیری از دین که به نفع دنیای مدرن باشد مشکل اساسی دارند. دین را ثابت و لایتغیر (به غیر از تغییرات در فروع) معرفی میکنند. این گروه بیشتر در بین تودهها حضور فعال دارند و هزینههای خود را نیز بیشتر از طریق همین اقشار تامین میکنند. ایشان در پی ساختار و تشکیلات سیاسی/اجتماعی (مانند بنیادگرایان) نیستند. در مساجد، مدارس، منابر، و تکیهخانهها حضور دارند و این مراکز تریبون مهمی برای آنها بهشمار میرود. به همین منظور، رسانههای جمعیای که دسترسی همگانی به آنها آسان است، رقیب سرسختی در مقابل منابر بهشمار میرود و ایشان با این رسانهها سر ستیز دارند. بنیادگرایان، هرچند مانند سنتگرایان روی خوش به مؤلفههای دنیای مدرن یعنی حقوق بشر، دموکراسی، آزادی، کثرتگرایی، انتخابات، حقوق زنان و… نشان نمیدهند، ولی چندان هم بدشان نمیآید از این شاخصهها، استفادهی ابزاری برای به دستآوردن قدرت داشته باشند.
از سنتگرایی دینی که بگذریم، فعالیتهای سیاسی/اجتماعیِ بنیادگرایان، به سربازگیری از سطح بالای جامعه میپردازد. در بین مدارس، دانشگاهها، مراکز علمی و آکادمیک. در قالب احزاب و گروههای فعال اجتماعی و سیاسی، فعالیتهای سیاسی خود را انجام میدهند و دارای تشکیلات و ساختارهای نسبتاً منجسمتری استند. با دیگر احزاب سیاسی/اسلامی برونمرزی رابطهی تنگاتنگی دارند به دنبال استقلال نسبی، نسبت به تودهها استند تا تاثیرگذاری شان قویتر و بهتر باشد. به همین منظور است که بیشتر هزینههای شان، نه از طرف مخاطبان شان از داخل کشور؛ بل توسط احزاب همفکر و هماندیشهی برونمرزی تامین میکنند.
این دو قرائت از دین و معرفت دینی هم از نگاه فکری و هم از نگاه اجتماعی، چالش بزرگی فراروی نواندیشی دینی و سبک جدید دینداری بهشمار میروند. نگاه انتقادی به دین را بر نمیتابند. با تفسیرهای جدید از دین بهشدت بدبین استند. دین را حلکنندهی مشکلات جامعههای اسلامی میدانند و بازگشت به اصل دین و تطبیق شریعت دینی، مهمترین هدف شان بهشمار میرود و به دنبال این استند تا جامعه را در قالب دین دربیاورند نه اینکه دین در چارچوب جامعه به سبک مدرن بُرش زده شود. سنتگرایان و بنیادگرایان، نواندشی دینی را متهم به بدعتگرایی در دین میکنند. ایشان بدین باورند که نواندیشی دینی، به دنبال دینسازی است و نسبت به فرمانها دین بیتوجهی و سهلانگاری نشان میدهد. نواندیشی دینی را، پسرخواندهی سکولاریسم دانسته، به عوامل غرب برچسب میزنند و اسلام نواندیشانه را اسلام امریکایی معرفی میکنند. بهشدت بر اجرای حدود شرعی تاکید میروزند، جهاد و غنیمت را از اصول لاینفک دین میدانند، نگاه مطلقاندیشانه نسبت به حقانیت اسلام دارند، هیچ نوع سازگاری و گفتوگو با دیگر ادیان و مذاهب را برنمیتابند و نوع نگاهشان به دیگری بیشتر نگاه حذفی است و هرکس که همانند ایشان نیاندیشد را دشمن و مخالف تلقی میکنند. از تکفیر، بهعنوان سلاح کاربردی در مقابل مخالفان (حتا علیه نواندیشان دینی) و واکسیناسیون تضمینبخشی جهت ماندگاری پیروان شان (در مقابل تبلیغ مخالفان) بهراحتی استفاده میکنند. دیدگاه و نقدهای دروندینی نواندیشان پیرامونِ تکالیف شرعی، حاکمیت سیاسی، وحی/ عقل، تفسیر/تاویل، اجتهاد و… را بر نمیتابند و با دیدگاههای بروندینی نواندیشی در مورد حقوق بشر، دموکراسی، آزادی، فردگرایی، انسانمحوری و… سرِ ستیز دارند و نواندیشان دینی را متهم به پراکندگی مسلمانان و اخلال در آرامش مبنی بر ایمان عامهی مومنان میکنند؛ و اما دو چالش دیگر، یعنی سکولاریسم و چالش ساختاری درونفکری را به فرصتی بعدی موکول خواهیم کرد.