
کابل، مرکز سیاسی و مدنیت افغانستان است. تنوع قومی، فرهنگی و واقعیتهای جامعهی افغانستان را میتوان در این شهر سراغ کرد. تاریخ افغانستان با تاریخ کابل پیوندهای عمیق و مشابه دارد. این شهر تنها نبض سیاست و تحولات اجتماعی و سیاسی این سرزمین نبوده، بستر تولید ارزشهای مدرن و پخش آن بر تن افغانستانِ سنتزده نیز بوده است. اینها واقعیتهای شهر کابل است که در خلق آن نقش داشته داشته است. فاصلهی طبقاتی، سطح رشد فرهنگی، اجتماعی و سیاسی جامعه افغانستان را میشود با گشتو گذار در نقاط مختلفِ این شهر پیدا کرد.
شهرکابل در دههی نود میلادی بر اثر جنگ قومی ـ مذهبی که گروههای مجاهدین راه انداخته بودند، ویران شد. دولت افغانستان متلاشی شد و شهروندان کابل در سراسر کشور و جهان آواره شدند. آتش جنگ داخلی که در این شهر افروخته شد کُل تنِ افغانستان را سوختاند و زخمی کرد.
پس از سال ۲۰۰۱ میلادی که حاکمیت طالبان سقوط کرد و دولت جدید تشکیل شد، فرصتی که برای بازگشت مهاجرین، سرمایهگذاری مساعد شد، ویرانی کابل تا حدودی بازسازی شد.
بیبرنامگی حکومت و زمامداران دربارهی اینکه چگونه این شهر بازسازی شود و زمینهی شهرنشینی مدرن مساعد شود، زمینهی زمینخواری را در این شهر برای تفنگداران و رهبران قومی مساعد کرد. آنها زمینهای دولتی را غارت و زمینهای شخصی را ارزان خریدند و با نرخ گران برمردم فقیر فروختند. بهخاطری که هیچ برنامهای شهرسازی وجود نداشت. در اطراف شهرکابل خانه سازی غیر معیاری و زاغه نشینی گسترش یافت.
کابل درجریان هجده سال گذشته میزبان هزاران خانواده از سراسر افغانستان و مهاجرانی که از کشورهای همسایه برگشته بودند، شد. اکنون جمعیت آن در حدود پنج میلیون رسیده و تراکم جمعیت بیشتر شده است. زندگی برای طبقهی کارگر، کارمندان عادی، خرده فروشان و تهیدستان در این شهر دشوار است. داشتن شغل و فرصتی که با آن بتوان لقمهی نان و امکانات ابتدایی پیدا کرد غنیمت است.
جادههای کابل صبح و شام صحنهی نمایش متناقض و متضاد فاصلهی طبقاتی است. آخرین نوع موترهایی که سرمایهداران در اروپا و امریکا سوار میشوند، در شهرکابل دیده میشود. فسادکنندگانی که از پول مردم دزدی کرده اند. مقامهای ارشد دولتی، مشاوران رییس جمهور و معاونانش، مشاوران رییس اجرایی و رییسان ادارات دولتی، قاچاقبران مواد مخدر و زورداران مسلح که در هجده سال گذشته بازیگران قدرت و سیاست افغانستان بوده، این موترها را سوار میشوند.
در راست و چپ جادههای کابل، هر بامداد و شامگاه هزاران کارگر با بایسکل و موترسایکل به محل کار شان رفته و به خانههای شان بر میگردند. آنها چندین کیلومتر را پای میزنند. به غیر از آنها هزاران رهگذر از طبقهی فرودست، پیاده رفت و آمد میکنند و صدها دستفروش برای پیدا کردن لقمهی نانی در کنار جادههای کابل اجناس اولیه و مواد غذایی میفروشند.
کارمندان نهادهای خدماتی ( کارگران یقه سفید) روزگارشان از کارگران غیرحرفهای چندان تفاوت ندارد. به خصوص آنهایی که در نهادهای رسانهای و شرکتهای تازه تاسیس کار میکنند، به جز اندک معاش، امتیاز دیگری ندارند و با آن باید روزگار بگذارانند و مانند کارگران مزدبگیر مجبورند با حد اقل بسازند، محرومیتها را قورت بدهند تا زندگی کنند.
ساعت چهارونیم بعد از ظهر جمعهی گذشته با دو همکارم از دفتر کار مان، بیرون شدیم و تا پل سرخ باهم بودیم. از آنها در این نقطه، جدا شدم. در ایستگاه موترهای دشت برچی سوار موتر تونس شدم و در سیت وسطی آن که پنج نفر ( چهار نفرکنارهم و دونفر بالای ماشین مینشانند)، به طرف دشت برچی حرکت کردیم. شلوغی و راهبندی این مسیر معروف است و مانند هر روز از ازدحام موترهای مینیبوس، تاکسی در سهراهی پل سوخته، گذشتیم.
موتر ما در امتداد جادهی دشت برچی حرکت میکرد. با گذشت هر ایستگاه راه بندی کمتر می شد.کنارهی پنجره نشسته بودم مانندِ همیشه در امتداد جاده نگاه میکردم. جادهای که دو طرف آن زندگی و امید زنده است. هر روز هزاران کارگر و هزاران دانشجوی جوان از این جاده به دانشگاه میروند. هر صبح که به طرف دفتر کارم میآیم آنها و هزاران دستفروشی که تا نیمههای شب درامتداد آن برای زندگی تلاش میکنند را میبینم. نزدیک ایستگاه نانوایی بود، دیدم کارگری بیهوش به زمین افتاده و چند نفر دورش حلقه زده و یکی آنها کفش این کارگر بیهوش را مقابل دماغش گرفته تا بههوش بیاید.
این صحنه ذهنم را درگیر کرد. دلیل بیهوشی این کارگر چه بوده؟ موتری او را زده یا از خستگی کار و روزه گرفتن بیهوش شده. بیشتر به این فکر میکردم، چرا او را به شفاخانههای خصوصی که نزدیک هم بود، انتقال ندادند؛ اما هرباری که به این موضوع اندیشدیم، به این مسأله رسیدیم که نابرابری و فقر بزرگترین مشکل جامعهی افغانستان است. اگر کسانی که به این کارگر کمک میکردند با سواد بودند، این کارگر از هوش رفته را به شفاخانه انتقال میدادند و باور نداشتند که بوی پا میتواند برای زنده ماندن کارساز شود.