دو رفتار به طور کل در رابطه با افکار عمومی در افغانستان از جانب مسؤولین، دولتمردان و «الیت» ها بیشتر دیده میشود. تبلیغات وسیع برای توجیه یک رفتار یا عملکرد یا موضع در افکار عمومی، دوم؛ بیتوجهی به افکار عمومی. بحث را از فشار تبلیغاتی و توجه «الیتها» به افکار عمومی و دلایل آن آغاز میکنم. از یک افق در ظاهر امر طوری به نظر میرسد که دولتمردان و الیتهای سیاسی و مطرح در افغانستان به شدت از افکار عمومی میهراسند. وقتی به حجم تبلیغات و پرداخت پولهای بزرگ در جهت توجیه فعالیتهای یک گروه یا شخص در برابر مردم نگاه میکنیم، گویی عدم رضایت مردم از عملکرد یک گروه یا فرد، خطری را متوجهش میسازد و این باعث شده که از شیوهی تبلیغات برای اغنای افکار عمومی با پرداخت پولهای کلان استفاده شود. تبلیغات با هدف توجیه عملکرد خاص رهبران جریانها و یا افراد ردهی اول دولتی نیست، بلکه در ردههای میانی از جمله مسؤولین ولایات و حتا شهردارها و مقامات ولایتی دیگر در آن سطح انجام میشود. بیلبوردها و تابلوهای کنار جادهها پر است از عکسهاس شخصیتهای سیاسی. از تمام ردههای بالا و متوسط هم میتوان عکس دید.
رهبران جهادی و الیتهای سیاسی داخل و بیرون از اداره هر کدام در مقیاس خودشان؛ یعنی مقدار پول و جایگاه و نفوذ و پیرو و غیره، فضای تابلوهای درونشهری را اشغال کرده اند. وضعیت ولایات هم بسیار شبیه مرکز است با این تفاوت که در هر ولایت گروه سیاسی غالب خیابانهای بیشتری را اشغال کرده است. کابل شاید از لحاظ ظرفیت تبلیغ یک شهر کثرتگرا به نظر برسد؛ چرا که رد پای بسیاری از جریانهای سیاسی را میتوان در خیابانها، بیلبورها و تابلوهای داخل خیابانها دید. حجم تبلیغات در محور شخصیتهای سیاسی چنان زیاد است که در بسیاری از حالات با حجم تبلیغات کالاهای مصرفی برابری میکند. علاوه بر آن تلویزیونها نیز درآمد زیادی از تبلیغ شخصیتهای سیاسی دارند. البته بحث مسایل مالی این تبلیغات و منابعی که پول این حجم عظیم تبلیغات را پشتیبانی میکند، بسیار پیچیده و در عین حال تأسفآور است. توجه به هدف این تبلیغات خیابانی و دیگر اشکال آن ما را به نتایج بسیار غمانگیزی میرساند.
آیا این فعالیتهای تبلیغاتی با هدف اقنای مردم صورت میگیرد، یا ریشه در نوعی نیازمندی عینی یا درونی دیگر دارد؟ تلاش برای اقنای مردم هم میتواند ریشهی اخلاقی داشته باشد و هم با هدف محافظت از جایگاه با توسل به فریب افکار عمومی انجام شود. قرار گرفتن افغانستان در صدر لیست کشورهای فاسد جهان و همهگیر شدن فساد در ادارات دولتی و غیر دولتی بحث اخلاقی بودن افراد را به صورت جدی از تحلیل و توجه خارج میکند؛ چرا که رفتارهای افراد در درون دولت و خارج از آن به صورت واضح مقولهی اخلاق را در فضای فعالیت گروهها مطرود و متروک نشان میدهد. میماند مسألهی توجیه با هدف حفاظت از جایگاه و روند مورد حمایت گروه یا فرد در دستگاه دولتی یا خارج از آن. محتوای تبلیغات نشان میدهد که تلاشها در این زمینه در دو جهت تمرکز دارد. اول تبلیغات برای دفاع از عملکرد و سیاستهای گروه خودی و دیگری توجیه عملکرد فرد در بدنهی گروه. افراد در جایگاههای متفاوت به درجات متفاوت دست به تبلیغ خود یا یک رهبر سیاسی و یک شخصیت خاص رده بالا میزنند. هدف تمام این تبلیغات رابطه برقرار کردن با افکار عمومی و تلاش در جهت القای یک فهم خاص در ذهن مردم است. اجازه بدهید بحث افکار عمومی را به صورت خلاصه مطرح کنم بعد آن را به وضعیت عینی کنونی بست دهم.
افکار عمومی به مجموعهی دریافتهای مردم از حوادث، قضایا و معلوماتی اطلاق میشود که در فضای عمومی جامعه به حیث یک دلمشغولی و موضوع مورد توجه برای همه یا بخشی از اجتماع مسلط شود. در کشورهای دموکراتیک افکار عمومی نقش بازدارنده در برابر سیاستها و برنامههای دولتی و نقش ناظر در حفظ هنجارهای قبول شدهی اجتماعی دارد. افکار عمومی در جوامع دموکراتیک از چنان توانی برخوردار است که به سادگی میتواند روی نابسامانیها و نارساییهای ناشی از عملکرد گروهها و افراد ردهی بالا تاثیر گذاشته و جلو توسعه و گسترش آن را بگیرد. در واقع افکار عمومی در کشورهایی که قانون نقش برجسته دارد بسیار پررنگ و تأثیرگذار است. افکار عمومی نوعی فلتر برای عبور مسایل جمعی از دیدگاه مردم است. افکار عمومی میتواند استخوانها مقاومت هر فرد یا گروه سیاسیای که مطابق خواست و هنجارهای مردمی حرکت نمیکند، بشکند.
به صورت کوتاه افکار عمومی در جوامع دموکراتیک را میتوان در رابطهی الیتها و مردم -نیروی ناظر بر اعمال و فعالیتهای الیتها- دانست. در کشورهای جهان سوم اما نقش افکار عمومی در بسا موارد تأثیر بسیار جدی در کنترل فعالیتها و اعمال الیتها ندارد. البته هر گونه تأثیرگذاری افکار عمومی در کنار ربط آن به مسألهی حاکمیت قانون، به فرهنگ عمومی مردم و حس مسؤولیت شان نسبت به قضایای عمومی جامعه و روشهای واکنش شان به مسایل جمعی، رابطهی مستقیم دارد. در جهان سوم غالبا نقش قانون بسیار کمرنگ است و نازل بودن سطح فرهنگ سیاسی مردم شیوههای واکنش شان به قضایا را در بسیار مواقع به شکل اسفباری مخرب و گاهی بیتأثیر میکند.
مسألهی افکار عمومی در جامعهی افغانستان یکی از مسایل بسیار پیچیده و تا حد زیادی عجیب است. پیچیده از این لحاظ که اندازهگیری تاثیرات حوادث خوب و بد در افکار عمومی تقریبا به یک امر غیر ممکن مبدل شده است. البته منظور این نیست که اندازهگیری افکار عمومی در حد محاسبات ریاضیکی ممکن نیست، چون اندازهگیری ریاضیکی افکار عمومی در هیچ جامعهای امر ممکنی به نظر نمیرسد و با توجه به خصوصیت افکار عمومی به لحاظ ابهام و سیالیت حاکم در این زمینه، چنین درخواستی از منابع علمی-تحقیقی منطقی به نظر نمیرسد. آنچه در افغانستان مسألهی افکار عمومی را پیچیده ساخته، ابهام دایمی در تشخیص و واکنشهای مردم در رابطه با حوادث و قضایایی است که میتواند برای افکار عمومی منطقا واکنشآفرین باشد؛ یعنی واقعا روشن نیست که مردم در برابر مثلا فلان مورد یا قضیه چه واکنشی نشان خواهند داد.
بر مبنای هیچ قاعدهای واکنشهای مردمی قابل سنجش نیست و در صورت مبنا قرار دادن هر اصلی در پیشبینی عملکرد احتمالی افکار عمومی، غالبا به خطا میرود. عجیب به این معنا که گاهی دیده شده که در برابر جنایات بسیار گستردهی داخلی و یا خیانتهای بزرگ ملی هیچ صدایی بلند نشد؛ اما یک موردی که در مقایسه با دهها مورد دیگر اهمیت ناچیزی داشته به یک بلوای بزرگ در افکار عمومی مردم مبدل شده است.
چرا چنین است؟ واقعا افکار عمومی و فرایندهای آن در جامعهی افغانستان قابل قاعدهبندی نیست؟ اگر نیست چه چیزی باعث این وضعیت شده است؟