
با تمام نگرانیها از بیسرانجامی گفتوگوهای صلح امریکا و طالبان، سرانجام دو روز پیش، این توافقنامه بین ایالات متحدهی امریکا و طالبان به امضا رسید؛ توافقنامهای که بر اساس آن، امریکا نیروهایش را در افغانستان کاهش میدهد و طالبان به وعدهی شان که مبارزه با تروریزم بینالمللی و قطع همکاری با گروههای تروریستی دیگر در افغانستان و منطقه است، عمل میکنند.
توافقنامهی امریکا و طالبان، پیشزمینهای است برای گفتوگوها بین مردم افغانستان و طالبان که قرار است هشت روز بعد آغاز شود؛ بیش از یک سال چانهزنی زلمی خلیلزاد با طالبان، در پی رسیدن به این فرصت انجام شد؛ فرصتی که باید طالبان افغانستانی با دولت و مردم افغانستان دور میز مذاکره بنشینند و جنگ چهلسالهی افغانستان را ختم کنند.
با ختم نگرانی از توافق امریکا و طالبان، حالا نوبت به نگرانیهایی رسیده است که در پیوند به گفتوگوهای بینالافغانی مطرح است. طالبان، دولت افغانستان را به عنوان طرف گفتوگو نمیشناسند، دولت افغانستان غیر از مجرای دولتی، دیگران را دارای صلاحیت گفتوگو نمیداند و گروههای سیاسی خواهان سهمگیری همه طیفهای اجتماعی و سیاسی در این گفتوگوها اند؛ بنا بر این، برای رسیدن به توافق در گفتوگوهای بینالافغانی، با سه موضعگیری جداگانه روبهرو استیم. با توجه به این که طالبان دولت افغانستان را تا هنوز هم پیش از انتخابات و هم بعد از انتخابات، به عنوان طرف گفتوگو نشناخته اند و در دیدارهایی که با برخی از مقامات افغانستان داشته اند، همواره به این تأکیده کرده اند که با نمایندههای دولت نه، بلکه با این افراد به عنوان شهروندان مستقل افغانستان گفتوگو میکنند، پایین آمدن طالبان از این موقف شان، انتظاری است دور از احتمال؛ به این لحاظ دور از احتمال که طالبان دولت افغانستان را به نام ادارهی کابل میشناسند و هر چه پراکندگی در هیأت اشتراککننده از سوی افغانستان در گفتوگوهای بینالافغانی موجود باشد، به نفع طالبان ختم خواهد شد؛ چون این پراکندگی، باعث قدرتمندی بیشتر طالبان شده و این گروه میتوانند از موقف بهتری وارد گفتوگو شوند.
احتمال دوم این است که دولت افغانستان در صورتی که نتواند گروههای سیاسی تأثیرگذار بر شرایط افغانستان را در چوکات هیأت افغانستان جا بدهد، در این صورت، ضمن پذیرفته نشدن این هیأت از سوی طالبان، به این گروه امتیاز بیشتری میدهد که همچنان دولت افغانستان را ادارهی کابل شناخته و آن را نمایندهی همه گروههای سیاسی نشناسد؛ چنین شرایطی، دولت را به حاشیهی گفتوگوها خواهد کشاند و بعید نیست که طالبان اعلام کنند، با نمایندههای احزاب سیاسی و دیگر اقشار جامعه گفتوگو میکنند، نه با نمایندگان دولت یا ادارهی کابل.
احتمال دیگر اما این است که اگر دولت پیشنهاد احزاب و گروههای مخالف سیاسی خود را نپذیرد و آنان را در این گفتوگوها سهم ندهد، به لحاظ این که هم به خواست طالبان پشت کرده است و هم به خواست رهبران سیاسی، گروههای سیاسی در افغانستان را با طالبان نزدیکتر خواهد کرد؛ چنین فرصتی هم برای طالبان فرصت طلایی محسوب میشود و هم برای دیگر گروههای سیاسی مخالف یا منتقد دولت. احتمال این که طالبان با رهبران سیاسی و احزاب وارد گفتوگو شوند و آنان را نمایندهی مردم افغانستان بدانند، خیلی زیاد است؛ چون این گروهها و احزاب سیاسی، با این که شاید به نمایندگی از مردم افغانستان در میز مذاکره حاضر شوند؛ اما به دلیل این که ساختارهای نظام و صلاحیتهای دفاع از نظام به دست آنان نیست، به قمار گذاشتن آن در میز مذاکره و دادن امتیاز بیشتر به طالبان برای این رهبران سیاسی-حزبی، کار آسانی خواهد بود.
از هر سوی این معادله که حساب کنیم، دولت افغانستان با رویکردی که تا هنوز داشته است، بیشتر خودش را به حاشیه میکشاند و با توجه به هیاهوی اعلام حکومت موازی از سوی عبدالله و پیشنهاد گفتوگوهای همهشمول از سوی او و رهبران سیاسی همراهش، میتواند مشروعیتی باشد بر گفتوگوی این گروهها با طالبان که بدون شک، چنین تعاملی با طالبان، حکومت را به حاشیه کشانده و ممکن است حمایتهای بینالمللی از حکومت را نیز کاهش دهد؛ مگر این که دولت افغانستان مثل پیششرط آتشبس، یکبارگی تغییر موقعیت بدهد و پیششرطهایی را که تا هنوز برای حضور در مذاکرات بینالافغانی گذاشته است، نادیده بگیرد؛ در غیر این صورت، باید منتظر تعامل دیگری باشد که بین طالبان و دیگر گروههای سیاسی انجام خواهد شد؛ تعاملی که با توجه به دور بودن این گروهها و طالبان از ساختار نظام، میتواند بیشتر به نفع طالبان باشد و خواستهای این گروه را تأمین کند؛ خواستهایی که خیلی از دستآوردهای دو دههی اخیر را نابود خواهد کرد.