استفاده‌ی چین از کرزی؛ مهره‌‌ی سوخته و تیوری توطئه!

نصیر ندیم
استفاده‌ی چین از کرزی؛ مهره‌‌ی سوخته و تیوری توطئه!

قیافه‌ی حق‌به‎جانب و سیمای همیشه یک‌سان، ژست‌های پر از رمز و راز، برخوردهای معنا‎‌دار سیاسی در بعضی موارد با مردم و بیان شیوا، کرزی را به یکی از محبوب‌ترین رییسان ‌جمهور جهان بدل کرده بود؛ مردی که با فروپاشی طالبان، برای بیش‌تر از سه سال در قدرت نصب شد و پس از آن در سه انتخابات پر از تقلب، آن را برای خود نگه داشت. این مرد در میان سیاست‌مداران افغانستان یا جهان، یکی از نایاب‌ترین گونه‌ها‌یی است که با چرخش سیاسی و دیدگاه ۱۹۰درجه‌ا‌ی نادربودن‌اش را به اثبات رسانده. پدیده‌ی کرزی محصور و محصول قبیله‌گرایی مرسوم جنوب است که نظر به جایگاه درانی‌ها در میان پشتون‌ها و ملاحظات جامعه‌ی جهانی، به قدرت رسید. جامعه‌ی جهانی بر این تصور بود؛ کرزی آب غرب را چشیده؛ هم می‌تواند بانی دموکراسی در کشوری از هم فروپاشیده‌‌ای باشد و هم می‌تواند دل قبیله را به دست بیاورد و سران قبایل را، رام و آرام کند.

با این حال، چگونه می‌توان از محصول یک قبیله انتظار داشت که سیاست‌گر خردورز باشد و پایه‌های دموکراسی را در کشوری ازهم‌گسیخته، نهادینه کند؟

آقای کرزی اگر چه از قدرت به دور شد؛ اما رویکرد قبیله‌گرا و حماسی او تا آستانه‌ی یک قبیله‌گرای پوپولیست، موج‌سوار و بی‌اعتنا به نتیجه‌‌ای که از مواضع‌ ویران‌گرش به دست می‌آمد، سقوط کرد؛ کسی که می‌خواهد حتا با برگشت طالبان دوباره در رأس قدرت افغانستان برگردد و یک‌سره مرد اول خبرگزاری‌های جهان باشد.

کرزی اگر چه با پشتیبانی مستقیم امریکا و ساختار مردم‌سالارانه‌اش، قدرت را در افغانستان از آن خودکرد، اما روحیه‌ی ذاتی او، قبیله‌گرایی، سنت‌زدگی، تعصب و برگشت طالبان را برای افغانستان به جای مردم‌سالاری، هدیه داد و این کشور را درگیر جنگ‌های استخباراتی و قدرت‌های جهانی کرد.

در آستانه‌ی سقوط پی‌هم ولسوالی‌ها، از سخن‌رانی‌ها و نظرهای جدید این مرد خوش‌پوش و خوش‌سیما، گمان می‌رود که در آخرین روزهای ریاست‌جمهوری‌اش افغانستانی را خلاف منافع امریکا و هم‌پیمان استرتژیک‌اش به دست چین سپرد، سر ستیز را با امریکا گرفت و پیمان صدساله‌ی امنیتی را با این کشور امضا نکرد.

هم‌چنان در هنگام حکومت کرزی، قرار بود یکی از بزرگ‌ترین معدن‌های جهان و افغانستان به داوطلبی برود و بزرگ‌ترین شرکت‌های جهان در آن دواطلبی حاضر شدند که می‌توانست اقتصاد افغانستان را در جایگاه بهتر از امروز قرار دهد؛ با این که امریکا حضور و نفوذ قابل ملاحظه‌ای در افغانستان داشت، یکی از شرکت‌های چینی در تبانی با کرزی، برنده‌ی داوطلبی معدن مس‌عینک شد و از آن زمان، روابط میان امریکا و افغانستان برخلاف گذشته تیره و کرزی نیز علیه منافع امریکا در افغانستان تیوری‌های گوناگون توطئه را امتحان کرد/ می‌کند.

گام‌های اشتباه کرزی، باعث شد امریکا راه‌برد صدساله‌ی امنیتی را که برای افغانستان داشت، تغییر دهد. قرار بود این کشور هنگام ریاست‌جمهوری کرزی، پیمانی را با افغانستان امضا و بر محور آن تمام سیاست‌های راه‌بردی خود را برای صد سال در افغانستان و منطقه تعریف کند. از سخن‌رانی‌ها و نظرهای اکنون کرزی، آشکار می‌شود که ریاست‌جمهوری افغانستان در آ‌ن زمان به سفارش چین، از امضای پیمان صدساله‌ی امنیتی با امریکا ابا ورزید، طالبان را در شمال کشور حمایت کرد؛ تا آن ‌که قدرت به اشرف غنی رسید و امریکا نیز راه‌برد خود در افغانستان را بازبینی کرد. با آن‌ که پیمان استراتژیک را دولت غنی با امریکا امضا کرد؛ اما امریکا بینیش راه‌بردی خود را نسبت به افغانستان عوض کرده بود و نتیجه‌اش خروج نابه‌هنگام نیروهای ناتو و صلح با تروریستی‌ترین گروه جهان در کشور است.

از واپسین گفتارهای کرزی، طوری بر می‌آید که امریکا مظنون شماره‌یک در راستای تروریزم ‌پروری و نفی استقلال افغانستان است. آقای کرزی، به تازگی، در حاشیه‌ی مجمع جهانی صلح در پکن، به شبکه‌ی جهانی چین، گفته است: چین می‌تواند در روند صلح افغانستان و مبارزه با افراط‌گرایی، نقش مهمی را بازی کند. هم‌چنان در گفت‌وگوی دیگری، بیان کرده که پیش از امریکا در افغانستان افراطیت وجود نداشت.

بر اساس گزارش‌های مستند و برادرخوانی طالبان از جانب کرزی، انتقال طالبان توسط آقای خوش‌پوش از جنوب به شمال، عملی شده است. از رویکردهای اخیر کرزی بر می‌آید؛ برای کسی که طالبان برادر و القاعده هم‌کیش است، افراطیت تعبیر دیگری دارد؛ شاید برای او آزادی‌های فردی افراطیت باشد و افراطیت مذهبی-تروریستی، عملی شایسته‌ است که با تمایلات درونی او هم‌خوانی دارد. شکل‌گیری شخصیت کرزی در خانواده‌ی قبیله‌ای و هم‌سویی او با استخبارات منطقه‌ای که می‌خواستند امریکا در افغانستان ناکام شود، باعث شد که او، با چین برای منافع خود و قبیله‌اش کنار بیاید و  ناامنی را در شمال گسترش دهد. بر این اساس، کرزی مسئله‌ی «لر او بر یو افغان» را مطرح کرد و طالبان را برادر خواند و برای انتقال آن به شمال کوشید؛ تلاشی که در پی بومی‌کردن طالبان در منطقه‌ای بود که از آن شکست خورده بودند.

اکنون این مهره‌ی سوخته، به سفارش چین و کشورهای دشمن امریکا، امریکا را بانی افراطیت در منطقه می‌خواند و چشم‌هایش را در برابر خشونت‌های باالفعل طالبان می‌بندد.

صرف نظر از پیامدهای عمیق زیان‌بار و ویران‌گر مبارزه با «امریکا» با ابزار «پوپولیزم» برای حیات سیاسی و اجتماعی خویش به بهانه‌ی ملی‌گرایی و حقیقت قبیله‌گرایی، این رویکرد برای خود آقای کرزی و طالبان هم ثمره‌ای جز طردشدن و انزوا در پی نخواهد داشت. او هرچند به کرسی ریاست‌جمهوری از سوی امریکا راه یافت؛ اما صدای او، شبیه به تفکر طالبان در پی انتقام از مردم است. همه‌ی‌ این نتایج ناامیدکننده و سریال بی‌پایان خشونت‌های طالبان، تقریبا از سوی کرزی اعمال شده است که غیرقابل جبران است. کرزی نمونه‌ای دیگر از سیطره‌ی غم‌انگیز احساس و مکنونات درونی بر خردورزی سیاسی است و توسط کشورهایی که منافع دیگری را در افغانستان دنبال می‌کنند، در پی اعمال مکنونات درونی خود بر افغانستان برآمد و اکنون نیز قدرتی که بر او مشروعیت داده را بانی تروریزم می‌داند.